-
8 دسامبر 2023
جمعه 17 آذر 1402 13:59
سلام اتفاق خاصی افتاده و نیفتاده . مهمترینش اینه که یه روز صبح خواب موندم و دیدم کلی ترافیکه تا برسم شرکت و از خونه کار کردم . اون روز کلی حرص خوردم که چرا پسرم تا ساعت ۱۰ خوابیده و بعد که پا شد ماشینم رو قرض گرفت و رفت مال که بگرده و بعد اومد و دوباره خوابید . منم اون روز کارم نسبتا سنگین بود و ناراحت هم شدم از شرایط...
-
۵ دسامبر ۲۰۲۳
سهشنبه 14 آذر 1402 12:46
ساعتهای نهار یه کم وقت دارم و میتونم بنویسم ولی فونت فارسی تو کامپیوترم ندارم. حتی سعی نکردم تنظیمش کنم نمیدونم چرا ولی به هر حال اینطوری سختمه بنویسم . الان هم دارم با صفحه کلید مجازی مینویسم که خیلی راحت نیست . خودم و بچه ها به روال قبلیم . دخترم اون روز گفت نمیدونم برای کریسمس چی بخرم برای مکس ( دوست پسرش ) و گفت...
-
۲۸ نوامبر ۲۰۲۳
سهشنبه 7 آذر 1402 12:35
سلام به همه امیدوارم خوب باشین ما هم خوبیم دخترم به شدت درگیر درسهاش هست چون فقط دو هفته از ترم مونده . پسرم هم مثل همیشه نشونه ای از درس خوندن نشون نمیده . خودم هم طبق معمولم . خرید ٬ لاندری ٬ شستشو ٬ آشپزی و معاشرت با علی . کارها که وضعشون معلومه ولی معاشرت با علی خیلی خوب ولی با سرعت خیلی کمی پیش میره . اگه دو سال...
-
22 نوامبر ۲۰۲۳
سهشنبه 30 آبان 1402 07:42
سلام ویکند اومد و رفت و تنبلی کردم و ننوشتم . کار خاصی هم نکردم و همش استراحت کردم . خیلی احتیاج داشتم یا حداقل اینطور فکر میکردم . موضوع جالبی که توی هفته گذشته اتفاق افتاد این بود که حمید بهم زنگ زد و جوابشو ندادم اونم پیغام نگذاشت و منم که نمیخواستم بهش زنگ بزنم . دیگه اینقدر رو متوجه شد که دیگه جوابشو نمیدم . فقط...
-
۱۱ نوامبر ۲۰۲۳
شنبه 20 آبان 1402 10:18
- اوضاع روی روال معموله دخترم میره دانشگاه و میاد و چون کار پاره وقت هم گرفته شبها خیلی دیر میاد ولی خوشبختانه همیشه وقتی دیر میاد یا پدرش یا برادرش میرن دنبالش و از آخرینایستگاه مترو میارنش خونه به ندرت هم من میرم دنبالش . - شرایط خرج کردنم توی این سه ماه یه کم راحت تر شده . از اون طرف درخواست کردم که ۷ درصد از...
-
۴ نوامبر ۲۰۲۳
چهارشنبه 3 آبان 1402 20:08
- عجب روزایی گذشت .... خیلی گرفتار بودم ولی خوشبختانه همه چیز خوب پیش میره - اول از کارم بگم که با مدیرم صحبت کردم و قرار شد دو روز درهفته برم اون شعبه شرکت که نزدیکمون هست کار کنم . مکاتبات و کارهای دیگه ازم زمان برد و اونجا هم اینطوری هست که برای رفتن باید میز رزرو کنی و برای هفته دیگه دو روز رو رزرو کردم تا ببینم...
-
۲۳ اکتبر ۲۰۲۳
دوشنبه 1 آبان 1402 18:53
- خب در مورد علی چیزی ندارم بنویسم چون به طرز غیر منتظره ای توی اون شهری که دخترش هست موندگار شده و شاید آخر این هفته بیاد و شایدم هم نه . حسم میگه یه مشکلی پیش اومده ولی خبر ندارم . قبل اینکه بره داشتم با ذوق باهاش حرف میزدم که خب حالا میری پیش دخترت چکار میکنی ؟ گفت میخوام باهاش برم مسافرت اگه مامانش بگذاره . گفتم...
-
۱۵ کتبر ۲۰۲۳
یکشنبه 23 مهر 1402 19:54
- خیلی چیزا دارم بنویسم و نمیدونم برسم یا نه - خب بعد از آخرین باری که علی رو دیدم فکرهامو کردم و با خودم به این نتیجه برسم که باید درست و حسابی حرف بزنیم ولی نه به صورت تهاجمی . اینقدر این آدم خوبی داره که ارزش داره در موردش فکر کنم یا حتی از چیزهای کوچیکی در موردش بگذرم . بعد توی صحبتهای وسط هفته بهش گفتم که یکشنبه...
-
۸ اکتبر ۲۰۲۳
یکشنبه 16 مهر 1402 20:46
- وسط هفته دیدم واقعا راج به زور تماس میگیره و منم تماس نگرفتم گفتم اصلا علاقه ای نداره دیگه بیخیال . بعد نزدیک آخر هفته تماس گرفت که چطوری و کجایی ؟گفتم باید صحبت کنیم . گفت باشه . راحت نبودم تو خونه صحبت کنم و چت کردیم . گفتم انقدر تماس نگرفتی من فکر کردم دیگه علاقه ای نداری و منم تماس نگرفتم که مزاحم نشم گفت نه...
-
اول اکتبر ۲۰۲۳
یکشنبه 9 مهر 1402 22:23
- هفته خیلی شلوغی داشتم . کارم بی نهایت زیاد بود و البته خوشحال بودم از این نظر چون دیگه کم کم دارم میفهمم که چکار باید بکنم . راه هم که طولانی و کلی تو راه هستم و خسته میرسم خونه . ورزش رو کماکان میرم و خیلی خوبه . - در مورد راج بگم که کلا یه شک هایی تو وجودم هست و اون موافقش نیست و میگه اشتباه میکنم ولی فکر میکنم...
-
۲۳ سپتامبر ۲۰۲۳
شنبه 1 مهر 1402 15:20
دل تو دلم نبود که بیام اینجا تعریف کنم .نمیدونم البته از کجا شروع کنم . خب این آقایی که هندی هست رو اسمش رو میگذاریم راج :)))) گرچه اسم ش این نیست و اسم خیلی تک وخاصی داره اما چون همیشه تو فیلمها اسم شخصیت هندی راج هست همون رو میگذارم . برای بار سوم دیدمش و رفتیم رستوران ایرانی و پیشنهاد کردم دو جور کباب بگیریم با یک...
-
۱۷ سپتامبر ۲۰۲۳
یکشنبه 26 شهریور 1402 22:50
- یکی دوبار این وسطا دیتینگ اپ رو لاگین کردم و سر زدم . یه نفر جزو کسانی که لایک کردم قبلش منو لایک کرده بود و مچ شدیم . وقتی مچ شدیم رفتم پروفایلش رو ببینم که این کدوم بود . دیدم عجیبه چیز زیادی از خودش ننوشته به غیر از اینکه فوق لیسانس داره ، پس چرا من لایک کردم ؟ دیدم قیافه اش خیلی دلنشینه . دو سه روز طول کشید تا...
-
۷ سپتامبر ۲۰۲۳
پنجشنبه 16 شهریور 1402 02:29
- خب کماکان در حالت لاگ آف دیتینگ اپ هستم و راحتم و حوصله اش رو هم ندارم . - کار جدید خوب پیش میره ولی خب چالشی هست . درکل خوبیهاش خیلی خیلی زیاده و مشکلاتش ... فقط راهش رو میتونم بگم دوره . بقیه اش اوکی هست . - محمد یکهو پیغام داد که آفر کار جدید گرفته گفتم مبارکه کجاست ؟ آدرسش رو که داد دیدم تقریبا کنار شرکت جدید...
-
۲۷ آگست ۲۰۲۳
یکشنبه 5 شهریور 1402 21:27
- خب خیلی وقته دیت نرفتم ولی دلیل نمیشه از دیتهایی که به نظرم خیلی عجیب غریب بودن نگم . چند وقت پیش با یه آقایی مچ شدم . فکر کنم تقریبا همسن خودم بود و مهندسی برق رو از دانشگاه شیراز گرفته بود شغل خوبی داشت و چندین نفر زیر دستش کار میکردن . اینا رو میگم که بگم قاعدتا باید آداب معاشرت بلد باشه . تا حالا ازدواج نکرده...
-
۲۳ آگست ۲۰۲۳
چهارشنبه 1 شهریور 1402 20:41
میبینم که خیلی وقته ننوشتم . بله شرکت جدید یه مقدار خسته ام کرده . رفتن ۴۰ دقیقه رانندگی دارم و برگشتن حدود یک ساعت و ۱۰ دقیقه . کار ؟ راستش تا حالا کار بهم ندادن و همش دارم خودم یه چیزهایی یاد میگیرم و البته از شدت اطلاعات حالم بد شده و خیلی مخم نمیکشه . محیطش به نظر خیلی خوب میاد و بساط پذیرایی به هر مناسبتی برقراره...
-
۱۴ آگست ۲۰۲۳
دوشنبه 23 مرداد 1402 04:14
خیلی وقته ننوشتم . سرم بدجور شلوغ بود . مراحل استخدام توی این شرکت جدید خیلی پیچیده بود و حسابی وقت گیر . از دوره های Health and saftey بگیر تا پر کردن شونصد تا فرم و همه اینا در حالیه که تازه امروز روز اول هستم و تا چند ساعت دیگه باید سر کار باشم ( بله بازم بیخوابی داشتم و از ساعت ۳ بیدارم ) از دیتینگ هیچ خبری نیست ....
-
سوم آگست ۲۰۲۳
پنجشنبه 12 مرداد 1402 07:30
سلام و صد سلام بعد از چند روز فشرده دیروز عصر سر وقت رسیدم خونه و به کارهای خونه رسیدم و شب هم خوب خوابیدم و الان زود اومدم سر کار و با خودم گفتم کار چیه بشین وبلاگ بنویس . خب پروسه کار پیدا کردنم طولانی بود و خسته ام کرد . همین کاری که پیدا کردم ۳ تا مصاحبه داشت و خودش پروسه زمان بری بود ولی خوشبختانه آفر خوبی بهم...
-
31 جولای ۲۰۲۳
دوشنبه 9 مرداد 1402 21:07
خیلی خسته ام . ویکند مهمون داشتم اونم عصرونه که براشون آش رشته و کتلت درست کردم و هر دوش خیلی وقت گیر بود . بعد اونا رفتن یکی دیگه از دوستام اومد دم در و گفتم بیا تو و اومد و براش آش آوردم و چایی . من مهمون دوست دارم ولی وقتی ویکند مهمون دارم از کارهام می مونم و هفته آینده اش برام سخت میشه . اومدم فقط یه خبر خوب بدم و...
-
۲۲ جولای ۲۰۲۳
جمعه 30 تیر 1402 16:11
سلام . مدتیه ننوشتم . دلم گرفته بود . حالم خیلی بد بود فقط بخاطر محمد نبود . در اون مورد که بیشتر از دست خودم ناراحت بودم ولی موضوعات دیگه هم بود. محمد خودش بعد از اون سکوت تماس گرفت . نپرسیدم چی شده بود و اونم چیزی نگفت طبق معمول به خنده و شوخی گذشت و باز طبق معمول با یک نیمچه توپیدن از یکی به اون یکی رفت تو کما ....
-
۱۳ جولای ۲۰۲۳
پنجشنبه 22 تیر 1402 12:20
خب دوباره و ده باره اون اتفاق افتاد . نمیدونم باید چی فکر کنم . بله محمد غیبش زد . نه اینکه من پیغام بدم و جواب نده ٬ کامل غیبش زد . اینطوری شد که یه روز یه جوک توی واتس اپ فرستاد و شاید یه ساعت بعدش من جواب دادم و سر به سرش گذاشتم ولی دیدم send نشد . تعجب کردم گفتم لابد رفته بیرون و دیتاش روشن نیست . هر چی نگاه کردم...
-
۹ جولای ۲۰۲۳
شنبه 17 تیر 1402 22:13
سلام به همگی خبری نیست جز سلامتی . میرم سر کار و ورزش و کارهای خونه . از محمد (آقای میم ) خبر دارم و ندارم . یعنی ممکنه دو روز به هم تکست ندیم ولی کافیه یه روز صبح یکی صبح بخیر بگه بعد اون یکی یه جوک میفرسته بعد نفر مقابل یه استیکر خنده دار میفرسته و یکهو میبنیم تا ظهر داریم هی به هم یه چیزی میگیم . سعی میکنم حرف جدی...
-
6 جولای ۲۰۲۳
پنجشنبه 15 تیر 1402 03:57
بعد از وویسهایی که برای آقای میم (محمد) فرستادم دیگه تماس نداشتیم . یه مدتی فکر میکردم تماس میگیره ولی بعد به خودم گفتم خودتو گول نزن تماس نمیگیره و خودم هم فکرشو نکردم که تماس بگیرم . وقتی هم شروع کرده بودم این قضایا رو بنویسم باز تماس نداشتیم . یه روز تو اینستاگرام داشتم میچرخیدم یه صفحه فال باز کردم و قسمت خودمو...
-
۲۸ جون ۲۰۲۳
دوشنبه 5 تیر 1402 16:22
خب یه گریزی بزنم این وسطا و از آقای ح (حمید ) بگم . حمید نه مشخصات ظاهری و جنتلمنی آقای ع (علی ) رو داشت نه انرژیش مثل آقای میم (محمد ) با من یکی بود . اصلا آدم بدی نیست و خودش هم شرایطش کم و بیش مثل منه ( به غیر از اینکه بچه نداره و ازدواجش هم کوتاه بوده ) ولی خانواده اش خیییییلی با مال من فرق داره که تو موقعیت و سن...
-
۲۱ جون ۲۰۲۳
یکشنبه 28 خرداد 1402 21:42
نمیدونم چند وقت بود از آقای میم (محمد) هیچ خبری نداشتم که تولدش شد و من بهش تبریک گفتم و اونم به چند ثانیه نرسید که جواب داد و یه کم حال و احوال کردیم . هیچوقت نشد یکیمون بعد از چند وقت از اون یکی خبر بگیره و طرف مقابل سرد برخورد کنه . همیشه جوری پیش میرفت که انگار طرف دوم هم بدش نیومده . یه مقدار چت کردیم و وقتی...
-
۱۹ جون ۲۰۲۳
جمعه 26 خرداد 1402 16:00
یه مدتی بعد از اون باری که میگم آقای میم (محمد ) رو برای آخرین بار دیدم هی جسته و گریخته از هم خبر داشتیم و نداشتیم که دیدم یه چیزهایی به کنایه میگه و من اصلا نمیفهمیدم منظورش چیه و بعد بالاخره معلوم شد که یکهو فهمیده من با دوستش تلفنی حرف زدم و کلی شاکی شده بود ازم و گفت آبروی منو بردی و من از تو انتظار نداشتم و اینا...
-
۱۷ جون ۲۰۲۳
پنجشنبه 25 خرداد 1402 13:56
خب آقای ح (حمید ) کسی نبود که راحت ول کنه . جوری نبود که بگم سریش و مزاحم بود اما به هر صورتی که بود ارتباطش رو حفظ میکرد . بارها به من گفت اگه نمیخوای دیت من باشی اشکال نداره ولی ازت میخوام دوستم باقی بمونی . تو تنها کسی هستی که من از حرف زدن و معاشرت باهاش لذت میبرم . نه حرفش غیر معقول بود و نه رفتارش بنابراین دلیلی...
-
۱۴ جون ۲۰۲۳
سهشنبه 23 خرداد 1402 12:53
اینقدر از این موضوع گذشته که میرم دل و روده تکستهامون رو میکشم بیرون تا یادم بیاد چه اتفاقاتی افتاده . انقدر هی با هم بودیم و نبودیم که من وسطهاش فکر میکردم بابا ول کن این نیست که نیست و دیتهای دیگه میرفتم و یکی از یکی به نظرم بی ربط تر بود . اولش گفتم انقدر روی تحصیلات حساس نباش و احتمال داره کیس مناسبی که تحصیلات...
-
۱۲ جون ۲۰۲۳
جمعه 19 خرداد 1402 06:01
خب یه چیزی رو اشتباه نوشتم که تماسمون قطع شد . اما نه به این نتیجه رسیدیم که رابطه مون به جایی نمیرسه ولی تماسمون قطع نشد و هر چند وقت یکبار یه سیخ بهم میزدیم (مثل فیس بوک که poke داره ) یه حال و احوالی یه سوالی چیزی . الان که دارم تکستهای اون موقع رو ریویو میکنم همدیگه رو هم میدیدم ولی به روش جاست فرند و شام میخوردیم...
-
هشتم جون ۲۰۲۳
سهشنبه 16 خرداد 1402 16:54
خب میبینم که از همیشه خواننده ها مشتاق تر بودن بله اون روز خوب پیش رفت و فردا یا پس فرداش تعطیل بود دعوتم کرد صبحونه رو توی خونه اش با هم بخوریم و ازم پرسید ترجیح میدی درست کنم و بیای یا اینکه بیای با هم درست کنیم . گفتم میام با هم درست میکنیم . رفتم و املت درست کردیم و خوردیم و در حین صبحونه گفت شهر رشت رو خیلی دوست...
-
۴ جون ۲۰۲۳
یکشنبه 14 خرداد 1402 20:21
- خب دفعه پیش گفتم از دیتینگ بنویسم که اون دفعه نشد ولی الان دلم میخواد از یک نفر که خیلی برام خاص بوده بنویسم . از اولش رو هم بنویسم شایدم از قبلترش . من و همسر قبلیم سالها طلاق عاطفی داشتیم . دعوایی نبود و بچه ها شاهد چیزی نبودن ولی پسرم که کلا حواسش جمع تره متوجه سردی بین ما شده بود . سردی روز به روز بیشتر شد تا...