یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

۱۳ جولای ۲۰۲۳

خب دوباره و ده باره اون اتفاق افتاد . نمیدونم باید چی فکر کنم . بله محمد غیبش زد . نه اینکه من پیغام بدم و جواب نده ٬ کامل غیبش زد . اینطوری شد که یه روز یه جوک توی واتس اپ  فرستاد و شاید یه ساعت بعدش من جواب دادم و سر به سرش گذاشتم ولی دیدم send  نشد . تعجب کردم گفتم لابد رفته بیرون و دیتاش روشن نیست . هر چی نگاه کردم آخر حتی تیک دوم واتس اپ نخورد که نخورد. از این موضوع ۶ روز میگذره . راستش یه حسی بهم میگه منتظر یه چیزیه . نه اینکه فقط حس کنم ,  این برداشت من از حرفهاش هست . منتظر یه چیزیه که بعدش بیاد طرفم ؟ بره ایران برای همیشه ؟ نمیدونم واقعا نمیدونم و راستش ذهنم رو هم خیلی درگیر نکردم  . تو تلگرام و یا اس ام اس هم  نخواستم ازش بپرسم چون واقعا چرا باید برام مهم باشه ؟ یا حداقل اون بدونه که مهمه ؟ 


توی این مدت با یک نفر که ایرانی نبود مچ شدم و همونطور که گفتم اول من لایک زدم و بعد اون لایک زد و صفحه چت باز شد و من یه سلام و احوالپرسی فرستادم و اون تا فرداش جواب نداد منم unmatch کردم . کسی که از روز اول علاقه ای نداره دیگه ببین چند وقت بگذره چی در میاد ازش .


بگم خسته شدم از این بازی ؟ خیلی زیاد . خیلی زیاد خسته شدم . حمید چند روز پیش تماس گرفت و به اون هم پریدم و اون طبق معمول آروم بود و گفت درست میگی ولی دلم باهاش نیست کاریش هم نمیتونم بکنم و ناراحت هم نیستم . 

نظرات 3 + ارسال نظر
زری.. شنبه 31 تیر 1402 ساعت 10:29 http://maneveshteh.blog.ir

از دست خودت عصبانی نباش که به محمد میدون میدهی. بنظرم حتما محمد یه چیزی داره که دقیقا با گره های ذهنی تو ارتباط پیدا میکنه و همین نمیذاره بتونی در برابرش قاطع باشی. خودت را درک کن و سعی کن بفهمی چطور اینطوری میشه. از این فرصت برای رشد خودت استفاده کن.

واقعا مرسی که درک میکنی . فقط دوستای خیلی نزدیکم میتونن اینو درک کنن

زری.. دوشنبه 26 تیر 1402 ساعت 03:54 http://maneveshteh.blog.ir

اون قسمت مربوط به حمید را درک میکنم، من هم وقتی اینطوری عصبی میشم و طرف آرامش بالایی از خودش نشون بده عمومامن را تو یه حس و حال بدی قرار میده.
واقعا نمیتونم محمد را درک کنم که خب این بازیها چیه؟، اما تو را درک میکنم که با اینکه میبینی رابطه قابل پیش بینی نیست، نمیتونی رها کنی، یه موقع هایی یه حس هایی هست که آدم نمیتونه بفهمه چیه و از کجا نشات میگیره فقط میبینه درگیره.
امیدوارم خیلی خوب به یه رابطه دلنشین برسی.

مرسی زری جان . از دست خودم خیلی ناراحتم که اینقدربه محمد میدون میدم . اونهم معلومه منو دوست داره ولی نمیتونه تصمیم بگیره و از تعهد میترسه و منو توی شرایط بدی گذاشته

حکیم بانو شنبه 24 تیر 1402 ساعت 04:28

سلام. شما که کار بدی نمی کنید. به نظرم به همین شیوه آهسته و پیوسته ادامه بدید. وقتش که برسه، آدم مناسب در زمان و مکان مناسب خودبه خود سر راهتون قرار می گیره.

ممنونم از نظرتون

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.