یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

۱۵ کتبر ۲۰۲۳

- خیلی چیزا دارم بنویسم و نمیدونم برسم یا نه 

- خب بعد از آخرین باری که علی رو دیدم فکرهامو کردم و با خودم به این نتیجه برسم که باید درست  و حسابی حرف بزنیم ولی نه به صورت تهاجمی . اینقدر این آدم خوبی داره که ارزش داره در موردش فکر کنم یا حتی از چیزهای کوچیکی در موردش بگذرم . بعد توی صحبتهای وسط هفته بهش گفتم که یکشنبه دوست پسر دخترم ( که نسبتا تازه آشنا شدن ) رو دعوت کردن و چون نزدیک شکر گذاریه میخوام بوقلمون درست کنم . گفت خب یکشنبه تو گرفتاری و منم دوشنبه خونه پسر خاله ام دعوتم پس شنبه همدیگه رو ببینیم و بیا اینجا پیش من . همون موقع بچه ها گفتن که شنبه شب خونه یکی از فامیلهای پدرشون دعوتن و منم به علی گفتم  موقعیت خوبیه که تو بیای اینجا و گفت باشه . حالا من شنبه صبح و تو بدو بدوهای تدارک مهمونی فردا و بوقلمون آماده کردن وایستادم و یه لازانیا هم آماده کردم و نسبتا خیلی خسته شدم و شب زودتر از موقع اومد ولی بچه ها رفته بودن و قبلش گفت من دسر میارم و نشستیم و فیلم   I3  going on 30  رو دیدیم و شام خوردیم و در کل شب خیلی خوبی بود و حس آرامش خوبی در کنارش داشتم . توی هفته بعد هم که میدونستیم ویکندش همدیگه رو نمیبینیم باز وسط هفته قرار گذاشتیم و من رفتم خونه اش و یه چند ساعتی بودم . ویکند هم که رفت پیش دخترش و وقتی میره من حتی یه سلام و شب بخیر هم در روز براش نمیفرستم و اون زمان رو کاملا متعلق به دخترش میدونم و خوشحالم که دلش میخواد کاملا در اختیار اون باشه .

این مدت هم فکر کردم ( نه خیلی زیاد ) و هم با دوست صمیمیم در ایران چت کردم در موردش . هر دو موافقیم که ارزش فکر کردن رو داره و خیلی هم داره اما من تصمیمی گرفتم بگذارم یک ماه بگذره از این دوره جدید و بعد بگم بشینیم صحبت کنیم و یه جمع بندی کنیم . از جمله ازش میخوام درخواست کنم که حداقل پروفایل دیتینگش رو لاگ اوت کنه اگه پاک نکنه- خودم مدتهاست لاگ اوت هستم . 

دیگه اینکه با اینکه در مورد برک آپ یا هر چی که میشه اسمش رو گذاشت و قبلا برامون اتفاق افتاده صحبت کنیم . با اینکه در موردش صحبت کرده ولی بازم دلم میخواد صحبت کنیم . 

مورد دیگه ای که برام جالبه که این علی این دفعه با اون دفعه کاملا فرق داره . اون دفعه گارد داشت یه کم سخت و سرد بود اما این دفعه بیشتر محبت میکنه و مهربون تره . حرف زدنمون توی هفته بیشتر از قبل نیست و انگار خیلی آدم تماس تلفنی و چت نیست ولی وقتی صحبت میکنیم و یا با هم هستیم خیلی صمیمی تره از قبل و میتونم فرقش رو بفهمم . دوستم میگه رفته دوراشو زده و دیده باز تو بهتری ! که این البته از دید هیچکدوممون عیب نبود و خوب هم بود . 


خب من دیشب مهمون داشتم و صبح تا ظهر هم رفته بودم خونه دوستم که تازه خریده اندازه گیری کردم و الان باید نقشه هاشو بکشم و بسیار خسته ام ( در حالی که فردا صبح باید برم سر کار ) ولی فقط اینو بگم که دخترم چند هفته ای هست با یک پسری دوست شده ( که هفته پیش دعوتش کردم خونمون ) و تا اینجا من خیلی خوشم اومده از پسره . خیلی با شخصیت و با اطلاعات هست و درسخونه و معلومه خانواده خوبی داره و پیوند خانوادگیشون هم قویه . خوشحالم برای دخترم و از اون جایی که اولین تجربه اش هم هست نگرانم براش . 


یه موضوع دیگه این که بعد مدتها تصمیم گرفتم رژیم بگیرم و از اول هفته قبل نون و برنج و شکر رو حذف کردم . هنوز رسما روی ترازو نرفتم چون بلافاصله بعد شروعش سیکلم شروع شد ولی یک بار که از شدت کنجکاوی رفتم رو ترازو دیدم یک کیلو کمتر شدم و انگیزه ام بیشتر شد . البته دیروز که مهمون هم داشتم Cheat day  گذاشتم برای خودم و یک مقدار نون و برنج خوردم ولی امروز دوباره رژیم رو شروع کردم تا ۵ کیلو بیام پایین و بعد شاید نون و برنج رو شروع کنم ولی چون اشتهام خیلی خیلی کم شده و به زور چیزی میخورم امیدوار باشم که با سرع کمتری بازم وزن کم کنم .


دیرم شد . بوس به کله هاتون 

نظرات 6 + ارسال نظر
لیدا یکشنبه 30 مهر 1402 ساعت 16:00

تقریبا هم سن هستیم،مرسی که مینویسی

مرسی که میخونی

لیدا شنبه 29 مهر 1402 ساعت 17:29

سلام،خیلی از پستات رو خوندم،از اوایل هم،خوسم اومد،هر شب دیگه میخونمت

مرسی. خودت وبلاگ نداری که منم بهت سر بزنم ؟

می‌لاد پنج‌شنبه 27 مهر 1402 ساعت 02:59

زندگی همیشه رو روال باشه انشالله

ممنونم

دزیره سه‌شنبه 25 مهر 1402 ساعت 06:56 https://desire7777.blogsky.com/

خوب امیدوارم بهتریننها اتفاق بیفته هم برا ی خودت هم برای دخترت عزیزم

خیلی ممنونم از محبتت

یک زن دوشنبه 24 مهر 1402 ساعت 05:35

سلام
اولین باره براتون کامنت میذارم
امیدوارم همیشه سلامت و شاد باشین و یه رابطه خوب و سالم نصیبتون بشه
برام جالبه که این آقایون باید یه بار برن و بعد دوباره برگردن و بفهمن که باید مهربون باشن و برای رابطه بیشتر وقت بذارن
یه سوال هم دارم، چطور اشتهاتون کم شده؟ من تا میام برنج رو حذف کنم، مثه قحطی زده ها همش گرسنه هستم

سلام . لطف کردین که کامنت گذاشتین . راستش انقدر عجله ای نوشتم خیلی تو جزییات نرفتم در مورد رژیمم . دو روز اول رژیم حالم افتضاح بود هم گرسنه بودم هم کم انرژی اما وقتی مقاومت کردم درست شد . خود من هر روز بدون استثنا برنج میخوردم و خیلی بهش عادت دارم اما خیلی فرق کردم توی همین یک هفته

زری.. دوشنبه 24 مهر 1402 ساعت 02:57 http://maneveshteh.blog.ir

سلام، به به! چه پست پرباری :)
اولا اینکه تصمیم گرفتی رژیم بگیری بنظر من معنی اش اینه با آمدن علی و حتی دوست پسر دخترت تو زندگیت حس سرزندگی و دوست داشتن خودت بیشتر شده و این خودش را در اراده برای رژیم گرفتن نشون داده :)
در مورد علی، آره بنظرمن هم خیلی برای واکندن سنگها عجله نکن، یه موقع هایی ما خیلی میخواهیم همه چیز را تحت کنترل و مدیریت و حواس جمعی خودمون بگیریم بعد رسما گند میزنیم به همه چیز، بنظرم شل کن بذار ببین قایق کجاها میره، از مناظر لذت ببر! فقط حواست باشه یهو به صخره نخوره، فعلا همینقدر که مراقب باشی به صخره نخوره برای کنترل اوضاع کافیه :)
ماچ بک به روی ماهت:)

سلام . نظرت در مورد رژیمم خیلی خوب بود بله منم موافقم باهات .
در مورد بقیه اش هم خیلی ممنونم که نظرت رو گفتی ٬ درست میگی به نظرم چشم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.