یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

۱۷ سپتامبر ۲۰۲۳

- یکی دوبار این وسطا دیتینگ اپ رو لاگین کردم و سر زدم . 

یه نفر جزو کسانی که لایک کردم قبلش منو لایک کرده بود و مچ شدیم . وقتی مچ شدیم رفتم پروفایلش رو ببینم که این کدوم بود . دیدم عجیبه چیز زیادی از خودش ننوشته به غیر از اینکه فوق لیسانس داره ، پس چرا من لایک کردم ؟ دیدم قیافه اش خیلی دلنشینه . دو سه روز طول کشید تا بتونیم چند جمله چت کنیم یا اون سرکار بود یا من یا اون جیم بود یا من و اصن یه وضی اما هر دومون محترمانه عذر خواهی میکردیم که الان نمیشه صحبت کنم و بعدا و کلا انرژیمون یه جور بود و نکته مهمش این که اسمش عجیب بود و پرسیدم این اسم واقعیته ؟ گفت آره و ریشه سانسکریت داره و با کمال تعجب من فهمیدم که هندی هست . چرا تعجب ؟ چون من تا حالا هندی به این سفیدی ندیده بودم و اصلا به قول اینوری ها brown نبود . دیگه یه روز گفتم بهش فردا بعد کار من جیم ندارم و وقتم آزاده . گفت باشه بریم بیرون ؟ گفتم باشه میتونیم چت کنیم یا بریم قهوه بخوریم . گفتم شام بریم بیرون . منم نمیخواستم مخالفت کنم گفتم باشه گفت میتونیم یه رستوران نزدیک شما بیام گفتم ما هر دو سر کار بودیم و هر دو خسته ایم یه جا که بین راه هر دو باشه قرار بگذاریم مثلا یک مال وسط راه و گفت خوبه و بعد پیغام داد رستوران رزرو کردم . خلاصه روزش از سر کار اومدم و دوش گرفتم و رفتم رستوران و اون ده دقیقه دیر اومد و من خوشم نیومد ولی به روی خودم نیاوردم . نکته دوم اینکه قدش خیلی کوتاه بود ولی چهره اش به همون دلچسبی عکسهاش بود . خلاصه نشستیم و برای سفارش غذا خیلی اکتیو بود و پیشنهاد میداد و وقتی من گفتم  عصری گرسنه ام بود یه چیزی خوردم و فقط سالاد میخورم یه استارتر هم سفارش داد که غذا کم نباشه . تمام مدتی که اونجا بودیم بدون مکث حرف زدیم و بسیار پر اطلاعات و خوش صحبت بود . صورتحساب رو نگذاشت که تقسیم کنیم و من که گفتم اجازه بده تقسیم کنیم گفت باشه دفعه بعد تو حساب کن . 

روزهای بعد هم یه مقدار چت کردیم ولی نه زیاد . امروز عصر هم که یکشنبه است عصری رفتیم بیرون و من چای خوردم اون قهوه و باز نگذاشت حساب کنم و وقتی از کافی شاپ اومدیم بیرون یه کم صمیمی تر شد و دست انداخت پشت کمرم که حالت بدی نداشت و حس اینکه این چقدر پر رو هست بهم دست نداد . 

قرار شد توی هفته هم بریم شام بیرون . همین 

شرکت جدید هم خوبه ولی هنوز گیج میزنم .

نظرات 6 + ارسال نظر
زری.. دوشنبه 3 مهر 1402 ساعت 10:18 http://maneveshteh.blog.ir

جالب بود که حس بدی نگرفتی از اینکه دست انداخته بود دور کمر؟ من فکر میکردم این مدل استایل باید طرفین خیلی از ادامه رابطه مطمین باشند، یعنی یه جوری بنظرم میاومد از یه عمق رابطه حکایت میکنه :) ولی خب احتمالا بیشتر یه رفتار فرهنگی هست و یه رفتار معمولی تری باید باشه نه؟

حرفت رو میفهمم ولی حس محترمانه ای داشت برام . هیز نبود این کارش

سهیلا پنج‌شنبه 30 شهریور 1402 ساعت 03:31 http://Nanehadi.blogsky.com

ان شاءالله که خیر هست.

مرسی ❤️

مریم پنج‌شنبه 30 شهریور 1402 ساعت 00:07

جالبه منم یک آقای هندی میشناختم که قد کوتاه و سپید رو بود. بیشتر شبیه مردهای ترکیه ای. احتمالا مال منطقه خاصی از هند هستن

شاید

منجوق چهارشنبه 29 شهریور 1402 ساعت 00:32 http://manjoogh.blogfa.com

دزیره سه‌شنبه 28 شهریور 1402 ساعت 05:47 https://desire7777.blogsky.com/

امیدوارم در هر رابطه ای قرار میگیری حسابی و سرشار از عشق و محبت دوطرفه باشه

مرسی ❤️

رهآ دوشنبه 27 شهریور 1402 ساعت 00:51 http://Ra-ha.blog.ir

مارال جان امیدوارم تو هر رابطه ای که قرار میگیری آرامش داشته باشی و حال دلت خوب باشه

مرسی
در ضمن ، دیگه نمینویسی ؟

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.