یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

784 - شانه های سبکتر

- یه مقداری بار از روی دوشم برداشته شده و احساس سبکی روی شونه هام میکنم . کلاسی که میرم داره تموم میشه یعنی فقط دو سه هفته مونده ولی این هفته امتحان داریم و مثلا دارم براش میخونم .  البته وقتی آدم درس رو باز میکنه یاد وبلاگ تقریبا تخته شده اش هم میفته 

- شرکت قبلی هنوز بدهیم رو نداده و کارشون خیلی خیلی زشته ولی کاریش هم نمیتونم بکنم . هر هفته یه مقدار کارهای خونه رو میکنم که همیشه هست ولی خب اوضاع هی بهتر و آرومتر میشه. البته همه کارهای خونه رو خودم نمیکنم مثلا هفته گذشته به پسرم گفتم انباری رو مرتب بکنه . دخترم یه مقدار نظافت کرد و خودم هم که به کارهای دیگه رسیدم . 

- این کلاسم تموم بشه باید یه کورس دیگه بردارم ولی دارم سعیم رو میکنم که اون کورس رو بپیچونم . از گذروندنش ناراحت نیستم ولی کورس گرونیه و زورم میاد پولش رو بدم . 

- نذر باید بکنم اون کورس رو بپیچونم و یه مقدار ریلکس بشم . 

- هوا سرد شده بدجور . تا منفی ۱۹ رو که دیدم . خوشبختانه ماشین دارم و مشکلی در رفت و آمد ندارم .

783 - خسته

- خبر خاصی نیست جز اینکه توی شرکت جدید زیر ذره بین هستیم و دست زدن و حتی نگاه کردن به موبایل قدغنه . باز کردن سایت برای کار شخصی امکان نداره و حرف هم نباید با هم بزنیم . در حقیقت برای این آخری تذکر گرفتم . به هر حال برده داری مدرن رو میشه توی شرکتهای اینجا دید . 

- از شرکت قبلی یه چک گرفتم و هنوز ۴ تاش مونده ولی بر خلاف انتظارم از شرکت جدید و بابت ده روز کار حقوق گرفتم که خیلی خوشحال شدم بابتش و با این دوتا چک مقداری از بدهکاریهام رو دادم اما هنوز خیلی مونده . 

- الکی خسته ام