یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

813 - منشی دکترها

- دیدین منشی دکترها ژستشون بیشتر از دکتره ؟ خب حالا ببینین خانم رییس ما چقدر ژست داره ! یعنی دیروز از دستش بغض کرده بودم تو محیط کار انقدر ژست گرفت و مزخرف گفت . خاک بر سر من کنن که هم تحصیلاتم ازش بیشتره هم کار شرکت رو بیشتر واردم ( هم رشته ما نیست ) اما چون خانم رییس هست باید ازش حرف بخورم .

- چه اعصابی از من خورد کرد بیشعور

812 - زندگی ...

- جز خبر بد از ایران چیزی نمیاد و حسابی کلافه ام میکنه . نمیدونم چطور بعضیها میتونن ایران رو بگذارن پشت سرشون و اینجا حتی از خبرهاش چیزی رو پی نگیرن . من که اصلا نمیدونم کانادا چه خبره و فقط اخبار ایران رو دنبال میکنم . 

- فیلمهای کتابخونه رو میبینم و خوبه و  پیاده روی صبحها برقراره این از روزمرگیم .

- دندنم رو روت کانال کردم و چشمتون روز بد نبینه . اولش که بالای یک ساعت یک پلاستیک گنده گذاشته بود تو دهنم که باز بمونه و رسما فکم سرویس شد . بعدش هم الان یک هفته است از روت کانال گذشته و هنوز درد میکنه و همینطور اینکه به غیر از ۱۰۰۰ دلار پول بیمه ام خودم ۵۵۰ دلار دادم و جای این پول هم حسابی درد میکنه .

- دلم میخواست حتی یک هفته برم ایران توی خیابونها بگردم و بیام 

- سریال This is us رو هم شروع کردم که وقتهایی که تنها میخوام یه چیزی ببینم اونو میبینم .خیلی ازش خوشم اومده 

- کلافه ام


811 - مرحله به مرحله

- روند بازگشایی مراکز تجاری داری مرحله به مرحله انجام میشه و این ترسناکه . من جرات مال رفتن ندارم . همکارم که رفته بود میگفت دم در همه مغازه ها هم صف بوده که واقعا سخته بخوای برای کفش خریدن صف بایستی . اما داشتم فکر میکردم مردم کانادا دو سه ماه خرید نکردن !!! شما نمیدونین مراکز خرید اینحا چقدر بزرگه و هر بار که میری پر از جمعیته و همه هم در حال خرید . کلا همه جوامع مصرف گرا شدن ولی اینا هم خیلی با حالن . یادمه یه بار به همکار کاناداییم گفتم من یه شلوار جین دارم . میپوشم تا خراب بشه و بعد یکی دیگه میخرم . با چشمای گرد منو نگاه کرد و گفت من ۲۲ تا جین دارم !

- شرکت هم کما فی السابق هست و چند روز پیش از دوتا حرکت روسا خیلی ناراحت شدم پلی بعد با خودم گفتم همینه که هست حساس نشو 

- هوا خیلی گرم شده بود ولی بارون اومد و خنک شد و پیاده روی های صبحگاهی با این هوا خیلی میچسبه .

- دندونی که برام موقت پر کردن تا برم روت کانال درد و ناراحتی داره و اعصابم خورده . تا آخر هفته باید صبر کنم تا برم روت کانال کنم 

- پروژه جدیدی بهم واگذار شده که شامل ۹ تیپ ساختمون توی یه سایت هست و نقشه های طراحی شده اش چند دست چرخیده و به شدت شلخته ای و بی نظمه و فقط چند روز باید بشینم اینا رو منظم کنم . 

- سریال پیکی بلایندر که با پسرم میبینیم داره تموم میشه و سیزن جدید سریال Anne with E ‌اومد و با دخترم شروع کردیم . این وسط دوتا فیلم هم از کتابخونه گرفتم و دیدم که فیلم KID  رو خیلی خوشم اومد .

- کتاب ملت عشق رو هم شروع کردم و اولاش هستم و خیلی خوشم اومده ازش

- خب دیگه برم سر کار یا شاید بهتره بگم دنبال یه لقمه نون حلال