- خب اتفاقهای خوب و بدی افتاده
- اول که اون مورد حقوقیم باز به خنس خورد و حسابی روحیه ام رو بهم ریخت . یعنی وقتی ایمیلش رو گرفتم انقدر بیحال شدم که فقط افتادم تو تختم و دیگه توان از جا بلند شدن هم نداشتم و حسابی من رو بهم ریخت.
- شرکت و به طور خاص گروه معماری باز چند نفر رو لی آف کرد و خیلی حال همه مون گرفته شده . داریم میسازیم با این وضع ولی ناراحت کننده است .
- از دیتینگ بگم که دیگه من رو به مرحله چشمم رو ببندم و دهنم رو باز کنم رسوندن. اونی که دقیقه نود قرار رو کنسل کرد باز تماس گرفت و دیگه بلاکش کردم. اونی که رفته بودم دیده بودمش و گفت آدم شل و بی انرژی ای بود یه باریه هفته بعد دیت تکست داده بود منم یه جواب مختصری دادم بعد تماس نگرفت بعد دوباره با فاصله یه هفته تماس گرفت منم بهش گفتم من دوست ندارم با آدمی که هفته ای یکبار باهام تماس میگیره دیت داشته باشم . اونم بدبخت عذرخواهی کرد و تموم شد . یه چیزی رو متوجه شدم که اونهایی که فیک هستن اصلا تو استان ما نیستن و سعی میکنن اول شماره تلفن من رو بگیرن و بعد تو واتس اپ پیغام بدن که من توجه نکنم شماره شون مال استان ما نیست . بعد از این قضیه با یکی مچ شدم بعد از یه کم تکست دادن گفت اگه موافقی شماره ات رو بده تو واتس اپ تماس بگیریم . منم گفتم بله حتما شماره ات رو بده من تماس میگیرم ! میخواستم اگه شماره اش مال استان ما نیست همونجا تو اپ بلاکش کنم . اون دوباره گفت تو شماره ات رو بده و منم تو همون اپ بلاکش کردم . دیدم این اصرارش برای اینکه شماره من رو اول بگیره حتما یه دلیلی داره .
- اون قضیه حقوقی که پیش اومد من به شدت بی حال و بدون انرژی بودم و واقعا دلم میخواست با یکی صحبت کنم . با آدریان تماس گرفتم و اونم خیلی ساپورتیو بود و خیلی صحبت کرد باهام و از قبل بیشتر ازش خوشم اومد . بعد قرار شد هفته بعدش همدیگه رو ببینیم و روزش رو فیکس کردیم تا ساعتش معلوم بشه . بعد تماس گرفت و گفت تو خیلی خسته شدی و معلومه اصلا به فکر خودت نیستی . برای هفته بعد من وقت ماساژ پا برای هر دوتامون گرفتم که با هم بریم و تو یه کم خستگیت در بره ! از اینکه به فکرم بود به شدت تحت تاثیر قرار گرفتم و با خوشحالی قبول کردم و رفتیم و خیلی خوب بود و روزهای دیگه هم با هم صحبت کردیم و دیدم هر چی میگذره بیشتر جذبش میشم بنابراین باز هم همدیگه رو دیدیم و به نظر میاد داره پیش میره .
- یکی از کارهای خوبی که این دو هفته کردم این بود که به کوب نشستم و درس سه هفته اخیر رو خوندم و تستهاش رو هم زدم و به کلاس رسیدم و اینم خیلی خوب بود.
- یه کار خوب دیگه این بود که تقریبا هر روز به حیاط میرسم و یه کاری توش انجام میدم . یه قسمت کوچیک که بخاطر کار درایو وی چمنش از بین رفته بود رو چمن کاشتم تا ببینم در میاد یا نه . اگه در اومد بقیه جاها رو هم بکارم که با کمال تعجب دیدم در اومد و خیلی خوشحال شدم . حالا چرا خوشحال شدم ؟ آخه سالهای قبل سعی کرده بودم و نشده بود . پارسال هم به یه پیمانکار پول دادم که اینکار بکنه که اونهم کاری نکرد که من نتیجه اش رو ببینم و دیگه امسال هر چی نامه و ایمیل فرستاد دیگه جواب ندادم . گفتم ببینم خودم میتونم کاری کنم که فعلا خیلی خوب شد و ادامه میدم .
- و البته بهترین اتفاق این مدت فارغ التحصیل شدن دخترم بود که دیگه کارش تموم شد و مدتی هم به کوب کار کرد تا ارائه هاش آماده بشه برای نمایشگاه دانشگاه که دیروز با دوستم رفتیم و بسیار جالب بود . اگر تورنتو هستین و به کارهای هنری علاقه دارین امروز 11 می روز آخر نمایشگاه در ساختمون دانشگاه OCAD هست . این نمایشگاه اسمش Grdadex هست و کارهای فارغ التحصیلهای همون سال تو تمام رشته ها رو داره و بسیار بسیار جالبه . امسال سال 110 امی بود که این نمایشگاه برگذار میشد ! جشن فارغ التحصیلی دخترم بعدا هست که باید بریم .
- خوب و خوش باشین
- الان وسط هفته است که شروع کردم به نوشتن و آخر هفته پستش میکنم . سرم درد میکنه و حس بدی دارم . به احتمال خیلی زیاد همه اش هم از داستان دیتینگ هست مشکلم این نیست که چرا آدمی که با من مچ باشه پیدا نمیکنم . توی هفته گذشته یک نفر رو دیدم و خیلی آدم محترم و خوبی به نظر میومد ولی آدم درونگرا و به اصطلاح شل و ولی بود که میدونم با روحیه من سازگار نیست و دیگه باهاش تماس نداشتم .
اما مشکل من این نیست ، مشکلم از اینه که تعداد آدمهایی که به قول نسل جدید Catfishing میکنن زیاد شده . خودم مدت زیادی نیست با این اصطلاح آشنا شدم برای همین توضیح میدم که چیه . آدمهایی هستن که میان تو دنیای مجازی و خودشون رو کسی معرفی میکنن که نیستن . یه مورد به تورم خورد و فهمیدم که فیک هست ولی گفتمببینم واقعا هدفش چیه و چی میخواد و ادامه دادم اما دیگه خسته ام کرد و چرت و پرت هم زیاد میگفت دیگه بلاکش کردم . یکی دیگه رو همین امروز تموم کردم که نقش خودشو خیلی خوب بازی میکرد و واقعا تا مدتی متوجه نشدم ولی بعد دیدم نه حاضره زنگ بزنه نه ویدئو کال و نه قرار بذاره که متوجه شدم فیک هست و چون دیر فهمیدم هم بهم خیلی فشار اومد .
نمیخوام هم خیلی تند برخورد کنم که تا آشنا شدیم بگم زود باش کپی شناسنامه ات رو بفرست چون کسی که ریگ به کفشش نباشه براش توهین آمیزه ولی واقعا ناراحتم از این قضیه .
- الان آخر هفته است و قضیه ای که گفتم بدتر شد که بهتر نشد . یک نفر دیگه بود که یه مدت چت کردیم و بد نبود خودش گفت میخوای همدیگه رو ببینیم و من گفتم آره و ویکند قرار گذاشتیم . من بعد از ظهر شنبه دراز کشیدم و بعد پا شدم و حاضر شدم و رفتم تو پارکینگ که برم سر قرار پیغام داد که ببخشید یه مورد اورژانسی پیش اومده و نمیتونم بیام . کِی ؟ یه ربع قبل قرار !!! خیلی عذر خواهی و من الان توضیح میدم و اینا که یکهو کارفرمای پروژه ام تماس گرفته و باید یه کاری رو آماده کنم !!! من فقط نوشتم اوکی و رفتم خرید و برگشتم دیدم بازم عذرخواهی و اینا که میشه ویکند بعدی همدیگه رو ببینیم ؟ گفتم راستش رو بخوای من صرفنظر کردم و خداحافظ . احتمال 99 درصد میدادم که اینم اصلا تورنتو نیست مثل اونای دیگه و چرت میگه . یک درصد هم اگه داستانش درست بوده بازم توهین آمیز بود که بخاطر همچین چیزی قرار رو بهم بزنه . بهم پیغام داد انگار تو حاضر نیستی شانس دومی به کسی بدی . گفتم نه راستش رو بخوای حاضر نیستم چیزهای بدی تو این آنلاین دیتینگ دیدم و به نظرم داری Catfishing میکنی و اگه هم داستانت درسته بازم کار درستی نبود که یه ربع قبل اومدن قرار رو بهم بزنی هر خانمی کلی طول میکشه تا حاضر بشه و وقت منو تلف کردی . شانس دوم رو هم به هر کی دادم پشیمون شدم (اینو دارم به شما میگم : مثل سگ پشیمون شدم ) و تمام .
- مثلا سه هفته از کلاسم گذشته و یک کلمه درس نخوندم . امروز که شنبه بود یخچال رو تمیز کردم و خرید کردم و شستم و جا دادم . لباسها رو شستم و تو خشک کن انداختم و بعدش ماشین لباسشویی رو جرم گیری کردم . فردا صبح با یکی از دوستام میریم برانچ و بعدش با خودم گفتم بعد از ظهر فقط به آشپزی برای هفته برسم و درس بخونم . ببینم چی میشه .
- خوش باشین
- هفته خوبی نداشتم . حتی نمیدونم چرا . حالا مینویسم شاید توش یه چیزهایی دراومد .
- سه شنبه رفتیم بازدید سایت و خب من خیلی خوشحال بودم که باز یک قدم به رجیستر شدن نزدیک میشم . کانکس این سایت دورتر از محل کارگاه هست و طبق قوانین باید رفت کانکس و به قول خودشون sign in کرد و بعد رفت به محل کارگاه . برگشتنه هم باید برگشت به کانکس و sign out کرد و بعد میشه رفت بیرون . خود کارگاه هم جایی برای پارک ماشین نداره بنابراین با ماشین میریم جایی که کانکس هست و بعد پیاده میریم کارگاه . توی این راه من شروع کردم با همکارم صحبت کردن که از شرایط پروژه هایی که توشون هستیم حرف میزدیم چون در کل شرایط شرکت خوب نیست و انگار خیلی پروژه ها کم شده و همکارها نگران هستن . بعد بهش گفتم میدونم همه نگران هستن مثلا وقتی شنیدم که مینا رو لی آف کردن خیلی نارحت شدم . نمیدونم کارش چطور بود ولی انقدر دختر خوش رو و با محبتی بود که ناراحت شدم وقتی فهمیدم لی آف شده . این همکارم گفت آره اون که قبل بود این هفته هم شیزا لی آف شد ! من گفتم چی ؟ لی آف شد ؟ گفت آره نمیدونستی ؟ و من نمیدونستم و البته خیلی ناراحت شدم . شیزا همکاری بود که با هم درس میخوندیم برای امتحان و من برای قبولیم بهش مدیونم چون واقعا من رو هول میداد و انگار مثل یه فشار بود برام که هی میگفت فلان ساعت آنلاین بشیم با هم تست بزنیم فلان مبحث رو بخونیم تا اون موقع و ... راستش اون هم میگفت درس خوندنش رو مدیون منه چون تقریبا تمام منابعی که داشتیم مال من بود و من طی سالها از این طرف و اون طرف جمع کرده بودم و آرشیو خوبی شده بود که کمتر کسی داشت .به هر حال اون سابقه اش از من کمتر بود و انگار روش تست زدنش هم زیاد خوب نبود و متاسفانه دوتا امتحانش رو قبول نشد و همون هم خیلی روحیه اش رو خراب کرد و حالا هم که لی آف شد . خیلی ناراحتش شدم ولی فقط بهش تکست زدم که خیلی متاسفم و هر وقت روحیه ات بهت اجازه میداد بهم زنگ بزن . خوشبختانه یکی از دوستام تونست ریفرش کنه به شرکت خودشون برای کار و حالا باید ببینیم چی میشه .
- روزهای دیگه هفته به شدت شلوغ و پر کار بود و فقط یک روز بعد کار رفتم به خونه جدید دوستم که نسبتا هم از من دور بود سر زدم که برای یه تغییر کوچیک بهش ایده بدم و خیلی خسته ام کرد . روزهای دیگه هم همش بعد کار یا خرید ، یا ورزش یا کارهای خونه .
- دیت کردن که وقت گیر و اعصاب خورد کنه مخصوصا اونهایی که فیک هستن و بعد از یکی دو روز چت کردن میگن که ما الان تو ماموریت هستیم و بزدوی میایم تورنتو و نه حاضرن ویدیو کال کنن و نه حرف درست و حسابی میزنن و فقط اظهار علاقه های فیک میکنن که با صد من عسل به آدم نمیچسبه . یکیشون که همین دیروز بلاک کردم اومد از خودش عکس بفرسته جلوی یه قایق تفریحی ایستاده بود . گفتم چه قشنگ اینجا کجاست ؟ گفت این قایق تفریحی منه ! نکشیمون بچه پولدار ! نمیکنن حداقل برن دنبال یه دختر جوون که تجربه نداشته باشه و گول بخوره . حالا قصدشون چیه نمیدونم . احتمالا بعد یه مدتی تقاضای پول میکنن .
- کسی رو بعد از آدریان ندیدم و گلی که اون برام گرفته بود خشک شده و نگهش داشتم انقدر که دوستش داشتم . احتمالا عصری میرم یک نفر رو میبینم .
- موهام رو کوتاه کردم و حس میکنم زیادی کوتاه کردم ولی مشکلی ندارم باهاش چون موهای من سریع بلند میشه .
- مهلت ارسال فایل مالیاتی هست و فردا میرم پیش حسابدارم تا ببینم چی میشه .
- بعد از اتفاقی که برای شیزا افتاد رفتم پیش یکی از همکارهای ایرانیم . یه خانم بسیار مثبت و مهربون که با شیزا توی یک پروژه بود . اونم گفت که احتمالا در خطره و باید دنبال کار باشه . بعد بهش گفتم من الان حس بدی برای شیزا دارم ولی یه فکر هم در مورد خودم افتاده تو سرم . من مدتها بود که فکر میکردم آدم بدشانسی هستم و واقعا هم اتفاقاتی بدی برام میافتاد ولی الان که نگاه میکنم میبینم اومدم توی این شرکت و اتفاقا توی پروژه ای افتادم که احتمال زیاد پروژه من برای چند سال وجود داره و این میتونه به کارم اطمینان بده . بعد توی این شرکت با شیزا آشنا شدم که موتور محرکه خوبی بود برای درس خوندنم و اینم شانس دومی بود که آوردم . احساس بدی دارم و انگار آدم ناشکری هستم . باید بیشتر از این قدر دان و شکر گذار باشم .
- ساخت دیوار حائل و جدولهای حیاط تموم شد و آسفالتش رو هم برداشتن . گفتن دوشنبه میان بتن پد بتنی انباری رو میریزن و دو هفته دیگه هم آسفالت میکنن . تنها مشکل اینه که وقتی آسفالت ریختن تا 4 روز نباید با ماشین برم روش که با همسایه مون صحبت کردم ماشین رو شب بگذارم توی درایو وی اونها چون ساعت 2 تا 6 صبح پارک کردن ماشین توی خیابونها ما ممنوعه .
- اون دوتا پروژه ای که حسابی روش تنبلی میکردم رو استارت زدم ولی بلافاصله کارفرما گفت میخواد یه تغییری روش بده و این بهانه خوبی برای عقب موندنم بهم داد . بفرما اینم یه شانس دیگه که آوردم
- اگه اون مشکل قانونیم هم حل بشه و یه پارتنر خوب هم پیدا کنم دیگه فعلا دشواری ندارم
- باید بیشترشکر گذار باشم
هفته گذشته ننوشتم . اتفاق خاصی هم نیفتاده بود و حجم کارهام هم طور خاصی نبود ولی هی تنبلی کردم و بعد دیگه یادم رفت .
پیمانکاری که کار بازسازی حیاط ( درایو وی ) رو انجام میده اومد و شروع کرد و روز اول کارش از خونه کار کردم و هی رفتم بهش سر زدم و گفتم چکار کنه ولی روز بعد رفتم سر کار و بهم زنگ هم نزد و وقتی اومدم خونه دیدم کارش رو خیلی خوب انجام داده ولی هنوز تموم نشده . در حقیقت الان دیوار حایل و جدولها رو زد و رفت که دو هفته دیگه بیان و آسفالت رو بردارن و خاک رو بکوبن بعد دو سه هفته صبر کنن تا نشست کنه و بعدش آسفالت کنن . هزینه اش بیشتر از چیزی شد که فکر میکردم ولی لازم بود .
از دیتینگ بگم که به شدت وقت گیره و اعصاب خورد کن . بهترین کیسی که تا حالا دیدم یه آقای ایرانی بود که دیروز دیدمش و به نظر خودم همه چیز مثل شرایط زندگیمون و تحصیلی و مالیمون خیلی شبیه هم بود و خیلی خوب صحبت کردیم ولی وقتی بعدش بهش پیغام دادم و تشکر کردم ( چون صورتحساب رو پرداخت کرده بود ) فقط جواب داد خواهش میکنم و مصاحبت خوبی داشتیم و اصلا نگفت که میخواد باز همدیگه رو ببینیم و تقریبا مطمئنم که منتفیه .
موهام زیادی دراز شده و نیت کردم برم کوتاه کنم ببینم میتونم یا نه .
کارت هدیه ای که گم شده بود پیدا شد و در پوست خودم نمیگنجم . امیدوارم بقیه کارهای نصفه ام انجام بشه .
دوتا از پروژه ها رفته شهرداری ولی خب اونا هم هی ایمیل میزنن و یه تغییری میخوان و باید جوابگو باشم . اون دوتای دیگه که دستمه بی دردسر تر هستن ولی عجیب تنبلی کردم و پیش نبردم و بهانه ام هم این هست که یه سری اطلاعات از مهندس سیویل میخوام که بهم نداده که البته این حرف کاملا الکیه و میتونم کارهام رو بکنم تا اون اطلاعات رو بفرسته بعد از اون اطلاعات استفاده کنم .
در راستای پروژه حیاط به پیمانکار گفتم یه پد بتنی هم تو حیاط پشتی اجرا کنه که بعدا یه انباری پیش ساخته بخرم و روش نصب کنم . پارکینگمون پر شده از چمن زن و دوچرخه و لاستیکهای فصلی و گلدون و اینا که دیگه خیلی جا گرفته و میخوام اینا رو منتقل کنم به انباری یه کم جامون باز بشه .
الانم دخترم رو آوردم اورژانس برای درد پایی که داشت و نشستم به نوشتن . باز روی گوشی
. زندگی روی رواله و کار هست کم هم نیست ولی مشکل خاصی جز یه مورد نیست که باید ببینم چی میشه .
دو نفر رو که دیدم و یکیش پیگیر نشد و اون یکی هم به دلم ننشست که هیچی ولی یک نفر رو دیدم که خیلی خوشم اومد و واقعا مصاحبت باهاش یه چیز دیگه بود. بسیار مبادی آداب و معلوم بود خیلی خیلی رمانتیکه ولی شرایط زندگیش و جاه طلبیش خیلی با من متفاوته . درسته نمیخوام با طرف ازدواج کنم که جاه طلبی و پیشرفتش برام مهم باشه ولی کلا با اینطور افراد مشکل دارم و مثلا علی که اصلا رمانتیک که هیچی ، احساساتی هم نبود ولی جاه طلبی زیاد ش خیلی جذبم میکرد . شاید بخاطر همسر سابقم هست که از این نظر در حد صفر بود ... شاید چیز دیگه خلاصه این آقای آدریان رو دیدم و خیلی خوشم اومد و باز هم چت کردیم ولی یه مقدار که فکر کردم دیدم یک سری خصوصیتهاش با شرایطی که من تو ذهنم دارم متفاوت هست و ادامه پیدا نکرد . برام جالبه که این قضیه کاملا ناراحتم کرد و اون حس کمبودی رو که بعدش حس کردم حتی بعد علی با یک سال و خورده ای رابطه حس نکرده بودم . دیگه کاریش نمیشه کرد ...
کارم خوب پیش میره ٬ کارگاه نرفتم دیگه . فکر کنم حدودا تا ده روز دیگه کورسی که باید بگذرونم شروع میشه و اون دوماه طول میکشه . اون رو که پاس کنم دیگه فقط کامل کردن ساعتهای کارگاه میمونه . احتمالا باز تا اون موقع یه مقدارش کامل میشه .
شایدم با مدیرم صحبت کنم که بقیه ساعتهای کارگاهم رو الکی بزنم و اون تایید کنه و بعدها سر فرصت برم کارگاه .
دیگه اگه بخوام از خودم بگم باید بگم نوشتن برای من یه نیازه . نمیدونم دلیلش چیه ولی همیشه حس خوبی از نوشتن میگیرم . مدتی که برای مشاورم اتفاقهای هفته رو مینوشتم و میفرستادم به من گفت که روون مینویسی . گفتم شاید برای اینه که خیلی وقته مینویسم و خب به هر حال کسانی که تو نسل ما درس خوندن مجبور بودن خیلی بخونن و بنویسن . با اینکه هیچوقت با ادبیات و انشا به عنوان "درس" ارتباط برقرار نکردم ولی فکر میکنم این دوتا مقوله اون چیزی که مستقیم و خشک بهمون درس داده شده نیست .
یه نکته غم انگیز زندگی در کاناداست که وقتی با کسی که ایرانی نیست حرف میزنم چه به عنوان همکار یا دیت اون شخصی نیستم که توی جمع فارسی زبون هستم . نمیدونم میتونم منظورم رو بگم یا نه . من با زبون فارسی یه آدم شلوغ و شیطون و شوخ طبع هستم در صورتی نمیتونم این باشم با زبان انگلیسی . مثلا دیوید به من گفت تو همیشه انقدر جدی هستی ! که اصلا آدم جدی ای نیستم
دوستان کنترل نوشته هام در ادیتور بلاگ اسکای خیلی برام سخت شده . شما هم همین مشکل رو دارین ؟ من نرم افزار ورد ندارم که بتونم توی اون بنویسم و تنظیم کنم و کپی کنم اینجا .شما چکار میکنین ؟