یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

۲۲ جولای ۲۰۲۳

سلام . مدتیه ننوشتم . دلم گرفته بود . حالم خیلی بد بود فقط بخاطر محمد نبود . در اون مورد که بیشتر از دست خودم ناراحت بودم ولی موضوعات دیگه هم بود.

محمد خودش بعد از اون سکوت تماس گرفت . نپرسیدم چی شده بود و اونم چیزی نگفت طبق معمول به خنده و شوخی گذشت و باز طبق معمول با یک نیمچه توپیدن از یکی به اون یکی رفت تو کما . واقعا از خودم ناراحتم . این وسط با یک نفر مچ شدم . انگار آدم چت نبود فرت گفت شام یا قهوه بریم بیرون . منم دوست نداشتم شام برم گفتم قهوه بریم . دیدمش ٬ بد نبود  اهل اردن بود و هم سن خودم و ظاهر متوسطی داشت با قد خیلی بلند که چشمگیر بود و تحصیلاتش مثل خودم و یک دختر ۲۵ ساله داشت که اردن زندگی میگرد و به نظرم برای شروع خوب بود اما بعدش جواب تکست منو نداد و پاکش کردم. وقتی داشتم میرفتم ببینمش تو دلم گفتم امیدوارم خوب باشه و جور بشه تا بتونم به محمد بگم خوش اومدی یکی هست که تکلیفش با خودش روشنه و رابطه میخواد نه مثل تو . و وقتی اون جوابم رو نداد و در حقیقت نخواست خیلی حالم گرفته شد . 

مساله دیگه که اعصابم رو خورد کرد موضوع اکس هست . اول بگم که اکس من یه آدم بسیار آروم و با اخلاقیه . اما اگه بخواد برای یه چیزی دلیل بیاره جوری (ببخشید ) گوز رو به شقیقه ربط میده که آدم می مونه چی بهش بگه . اوایل ازدواج برای اینکه احترام بگذارم به حرفش همیشه قبول میکرد دلایلش رو ولی بعدا بیخیال شدم . خلاصه از روزی که ما separete  شدیم ( که خب یه مفهوم متفاوتی هست تا طلاق ) برای ایمیل میفرستاد که مثلا جف بزوس و همسرش  از هم جدا شدن ولی گفتن بهترین دوستای هم باقی می مونیم و از این حرفا لامصب تو یک هزارم جف بزوس منو تامین میکردی که ما جدا نمیشدیم ولی  اصلا جواب نمیدادم . یک سال تو یه خونه دو طبقه بودیم و ما بالا بودیم و اون پایین و اون هفته ای یکبارغذا درست میکرد و ما رو دعوت میکرد پایین ولی من هیچوقت دعوتش نکردم و این خیلی ناراحتش کرده بودحتی به مامانم اینو گله کرده بود منم به مامانم گفتم من به اندازه کافی تو زندگی بهش سرویس دادم و دیگه نمیتونم . بعد که خونه مون جدا شد اول اومد گفت من بیام تو واحد بیسمنت تو زندگی کنم که گفتم حرفشو نزن و چیزی نگفت و رفت . بعد باز هفته ای یکبار که بچه ها رو دعوت میکرد بیرون میگفت تو هم بیا چند بار رفتم ولی دیدم برام سخته و دیگه نرفتم . اون به سختی از رو میره و تقریبا تا من دعوا نکنم یه چیزی رو که بخواد ول نمیکنه . دیگه رسما پیغام داد که دو هفته یکبار بیا بدون بچه ها با هم بریم بیرون !! البته نه به این اختصار بلکه دو ساعت فلسفه بافت و من تو یه جمله گفتم لزومی نداره . بعد از مدتی بهم تکست داد که من داشتن ارتباط با کسی به غیر از تو برام قابل تصور نبود ولی تو در همه تماسها رو بستی و الان با یه خانمی تو ایران آشنا شدم و دارم میرم ببینمش . منم گفتم به سلامتی ( به من چه ؟) خب همه این قصه حسین کرد رو گفتم که بگم هفته پیش دخترم اومد و گفت مامان تلفن معلم زبانمون تو ایران رو داری ؟ گفتم بله مامان بعضی اوقات باهاش تماس دارم  . گفت بابا خواسته ازت بگیرم برای نامزدش میخواد . گفتم برات میفرستم . چند دقیقه بعد اومد و قیافه خیلی گرفته ای داشت و گفت من نمیخوام نامزد بابا با معلم من تماس بگیره . گفتم خب بهش نده بگو مامان نداشت و کاملا درکش کردم و خیلی ناراحت شدم . و البته دو روز بعدش هم ایشون به من تکست داد که شماره معلمه رو داری گفتم ندارم ولی اون قیافه ناراحت دخترم و اینکه من یه عمر به این آدم سرویس دادم حالا ایشون داره یکی رو حاضر و آماده میاره و دنبال معلم زبان براش هست ... خیلی حالم رو گرفت .

مساله بعدی کار هست که دنبال گشتن و مصاحبه رفتن خیلی ازم انرژی میگیره وای نتونستم پیدا کنم . 

۱۳ جولای ۲۰۲۳

خب دوباره و ده باره اون اتفاق افتاد . نمیدونم باید چی فکر کنم . بله محمد غیبش زد . نه اینکه من پیغام بدم و جواب نده ٬ کامل غیبش زد . اینطوری شد که یه روز یه جوک توی واتس اپ  فرستاد و شاید یه ساعت بعدش من جواب دادم و سر به سرش گذاشتم ولی دیدم send  نشد . تعجب کردم گفتم لابد رفته بیرون و دیتاش روشن نیست . هر چی نگاه کردم آخر حتی تیک دوم واتس اپ نخورد که نخورد. از این موضوع ۶ روز میگذره . راستش یه حسی بهم میگه منتظر یه چیزیه . نه اینکه فقط حس کنم ,  این برداشت من از حرفهاش هست . منتظر یه چیزیه که بعدش بیاد طرفم ؟ بره ایران برای همیشه ؟ نمیدونم واقعا نمیدونم و راستش ذهنم رو هم خیلی درگیر نکردم  . تو تلگرام و یا اس ام اس هم  نخواستم ازش بپرسم چون واقعا چرا باید برام مهم باشه ؟ یا حداقل اون بدونه که مهمه ؟ 


توی این مدت با یک نفر که ایرانی نبود مچ شدم و همونطور که گفتم اول من لایک زدم و بعد اون لایک زد و صفحه چت باز شد و من یه سلام و احوالپرسی فرستادم و اون تا فرداش جواب نداد منم unmatch کردم . کسی که از روز اول علاقه ای نداره دیگه ببین چند وقت بگذره چی در میاد ازش .


بگم خسته شدم از این بازی ؟ خیلی زیاد . خیلی زیاد خسته شدم . حمید چند روز پیش تماس گرفت و به اون هم پریدم و اون طبق معمول آروم بود و گفت درست میگی ولی دلم باهاش نیست کاریش هم نمیتونم بکنم و ناراحت هم نیستم . 

۹ جولای ۲۰۲۳

سلام به همگی 


خبری نیست جز سلامتی . میرم سر کار و ورزش و کارهای خونه . از محمد (آقای میم )  خبر دارم و ندارم . یعنی ممکنه دو روز به هم تکست ندیم ولی کافیه یه روز صبح یکی صبح بخیر بگه بعد اون یکی یه جوک میفرسته بعد نفر مقابل یه استیکر خنده دار میفرسته و یکهو میبنیم تا ظهر داریم هی به هم یه چیزی میگیم . سعی میکنم حرف جدی بهش نزنم که وارد چرخه overthinking  نشه . اولین بار که در این دوره !! باهام تماس گرفت گفته بود که حالم خیلی بد شده بوده و کارم به بیمارستان اعصاب کشیده ولی نپرسیدم که الان دارو میخوره یا نه . نخواستم قضیه رو بزرگش کنم .

به کجا میرسم باهاش ؟ اصلا نمیدونم . امیدوار هستم به جایی برسم ؟ کاملا . بازم میرم دیتینگ اپ رو نگاه کنم  ؟ بله برای اینکه تمام موارد رو رد کنم  . 

تمام کسانی که منو میشناسن میگن چرا تو اینقدر به این آدم پیله کردی ؟ مگه چی هست ؟ راستش من به همه کسانی که باهاشون آشنا شدم اینو گفتم . من زندگیم رو کم و بیش ساختم . خونه و ماشین و کار دارم و بچه هم دارم . شرایط سنی و موقعیتم جوری نیست که بخوام دیگه بچه دار بشم که بگم حداقل تو حاملگی یا شیر دادن احتیاج به ساپورت مالی کسی دارم . روی پای خودم هستم . الان از رابطه توجه میخوام و محبت . اون توجه و محبتی که محمد به من داشت رو هیچ کی نداده . پس چرا منو پس میزنه ؟ بارها گفته که چون خیلی منو دوست داره و شرایط بهتر برای من میخواد منو پس میزنه و از اون طرف هم باز هر چند وقت یکبار خودش میاد جلو . بعضی وقتها هم من میرم جلو . احتمالا قابل درک نیست و هر کی میتونه بگه سری که درد نمیکنه رو دستمال نبند ولی پس چرا این تعداد آدمی که دیدم هیچکدوم برام قابل مقایسه با محمد نبود ؟ با هیچکدوم این کانکشن عاطفی رو نتونستم برقرار کنم . الان هم واقعا نمیدونم چی میشه خودمو گول نمیزنم ولی امیدوارم به جایی برسه همین.

6 جولای ۲۰۲۳

بعد از وویسهایی که برای آقای میم (محمد) فرستادم دیگه تماس نداشتیم . یه مدتی فکر میکردم تماس میگیره ولی بعد به خودم گفتم خودتو گول نزن تماس نمیگیره و خودم هم فکرشو نکردم که تماس بگیرم . وقتی هم شروع کرده بودم این قضایا رو بنویسم باز تماس نداشتیم . یه روز تو اینستاگرام داشتم میچرخیدم یه صفحه فال باز کردم و قسمت خودمو خوندم توش نوشته بود محمد باهات تماس میگیره  منم ازش اسکرین شات گرفتم برای دوستم فرستادم گفتم ببین و بخند. ۴ ساعت بعد این قضیه بهم تکست داد ! خیلی تعجب کردم و برام جالب بود سلام و حال و احوال و همونطور که گفتم هیچوقت نشد یکیمون بعد مدتها تماس بگیره و طرف مقابل تحویل نگیره . گفت حال و روزم خیلی بده و تصمیم دارم برم ایران زندگی کنم و تکست دادم خداحافظی کنم ولی علیرغم پیشنهاد من نه حاضر شد تلفنی حرف بزنیم و نه قراری بگذاریم  منم اصرار نکردم . 

ارتباطم بامحمد خیلی عجیبه . انگار هیچکدوم نمیتونیم بیخیالش بشیم ولی اون اصلا نمیخواد تعهدی حتی در حد ابتدایی بده . خودش هم میدونه نمیتونه بیخیال بشه ولی نمیتونه تصمیم بگیره . 

این از این


سر کار قبلیم هستم ولی  محیط کار یه مقدار بهتر شده . یه کلاس میرم و ورزش هم دو روز در هفته به روال خودش هست و خوبه 




این متن و متنهایی که در مورد دیتینگ بوده به پیشنهاد رعنا جان ویرایش شد و به جای حرف اول اسم ، اسم مستعار بکار برده شد 

۲۸ جون ۲۰۲۳

خب یه گریزی بزنم این وسطا و از آقای ح  (حمید )  بگم . حمید  نه مشخصات ظاهری و جنتلمنی آقای ع (علی ) رو داشت نه انرژیش مثل آقای میم  (محمد ) با من یکی بود . اصلا آدم بدی نیست و خودش هم شرایطش کم و بیش مثل منه ( به غیر از اینکه بچه نداره و ازدواجش هم کوتاه بوده ) ولی خانواده اش خیییییلی با مال من فرق داره که تو موقعیت و سن ما خیلی مهم به نظر نمیرسه ولی بعدا دیدم چرا مهمه . خب هر چقدر محمد با من شل کن سفت کن درآورد منم با حمید این کارو کردم . هر وقت امیدی داشتم به محمد بیخیالش میشدم و وقتی از اون نامید میشدم یه کم میرفتم سمتش که ببینم جور هستیم یا نه( افتخار نمیکنم به این کار ). اظهار علاقه اش خیلی زیاد بود ولی به روش نه چندان دلچسبی . دیگه یک بار که رسما گفتیم این دیت هست بریم ببینیم چی میشه تولد من شد و گذشت و ایشون اصلا به روی خودش نیاورد که یه دسته گل برام بخره منم هر چی از آبرو داری و اینا کشیده بودم برام بس بود بهش گفتم ببین برای تولدم باید کادو بخری ها گفت باشه . دفعه بعد دیدمش هیچ خبری نبود دفعه بعد و دفعه بعد !!!! دیگه باهاش تماس گرفتم و گفتم من نیستم . یعنی چی ؟ مسخره کردی منو ؟ گفت فرهنگ آدما فرق میکنه و تو باید درک کنی . گفتم درک نمیکنم صد سال سیاه اگه نمیخوای اصول اولیه آداب معاشرت رو بدونی جالبه که در رستوران رفتن و کافی شاپ رفتن مشکلی نداشت و میرفتیم و نمیگذاشت من حساب کنم ولی به هیچ عنوان حاضر نشد کادوی تولد در حد یه دسته گل هم بخره. البته همونطور که گفتم هیچوقت و تحت هیچ شرایطی ارتباطش رو قطع نکرد و حتی شده یه تلفن کوتاه بزنه یا دو تا فایل فوروارد کنه تو واتس اپ و اینستا اینکارو میکنه ولی قضیه دیت کنسل شد اما تا مدتها تماسمون زیاد بود و بعد من یه اشتباهی کردم و یه شب که بچه ها خونه نبودن برای شام دعوتش کردم خونمون و اونجا بود که فهمیدم تبدیل دیت به جاست فرند کار عملی ای نیست . حس و حالش جوری بود اون شب که انگار خیلی سخت داره جلوی خودشو میگیره . مثلا من دم گاز بودم اومد منو از پشت بغل کرد و موقع رفتن هم باز وقتی منو بغل کرد ول کن نبود . وقتی رفت بهش پیغام دادم که پس تو دروغ میگفتی که میخوای باهام فقط دوست باشی . کارهایی که کردی معلوم بود نظرت اونی که میگی نیست و دیگه ارتباط خیلی خیلی محدود شده و در حد همون فوردوارد کردن موند .