یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

۱۷ سپتامبر

- هنوز چک حقوق جدید بدست من نرسیده ولی دولت prime rate  رو برد بالا و من زنگ زدم به بانک و فهمیدم بیشتر از اونچیزی که به حقوقم اضافه شده به قسط خونه ام اضافه شده و بنابراین من فقیرتر شدم .

- راستش حس خوبی نیست که بعد از این همه سال کار کردم حتی نمیدونم که میتونم برای بازنشستگیم امسال پس اندازه بکنم یا نه .

-کسی رو تو کانادا میشناسین که paralegal  کار کنه یه سوال داشتم که بدونم آیا میشه اون برام شکایت کنه از ایرکانادا یا اینکه باید وکیل بگیرم . 

- سالها سختی کشیدن برای چیزهای بسیار ابتدایی که به نظرم حق اولیه هر انسانی بوده ، یه آدم شکننده مزخرفی ازم ساخته که با هر تنش کوچیکی میتونم بشکنم . متاسفانه دلم با باعث و بانیهاش صاف نمیشه .

۲۹ آگست

- اضافه حقوق درخواستیم بدون هیچ چک و چونه ای قبول شد که اصلا انتظار نداشتم که کامل بدند .

- پسرم پذیرش کالج رو گرفت . میدونم کالج رفتن خیلی کاری نداره ، مشکل اصلی من باهاش اینه که اصلا شروع نمیکنه .

- برای اینکه بتونیم امتحانهای رجیستری معماری رو بدیم باید ۳۷۲۰ ساعت کاری رو پر کنیم و گزارشش رو بدیم و تایید بگیریم تا بهمون اجازه دادن امتحانش رو بدن . منم ۱۴۴۶ ساعتش رو پر کرده بودم و جونم رو بالا آوردن تا تایید کردن ولی بالاخره تایید شد و من بلافاصله ۹۰۰ ساعت دیگه پر کردم و فرستادم تا ببینم چی میشه . این دفعه عجله ای ندارم برای تاییدش چون تا آخر ماه دسامبر دیگه نمیتونم ساعت پر کنم .

- بلیط کوفتی ایر کانادا هنوز دست از سرم بر نمیداره و هنوز باهاش مشکل دارم . اون کارمند ایر کانادا که نگذاشت من سوار هواپیما بشم کلی از عمر من رو بهم بدهکاره 

- در این مورد بالایی من یه چیزی شنیدم که نمیدونم چقدر درسته . یه بار با یکی از همکلاسیهای دانشگاهم حرف میزدم و میگفتیم آقای ع خیلی آدم خوبیه . بعد همکلاسیم گفت اون اینطوری نبود اما یه عمل داشته که وسطش انگار میره و بعد احیاش میکنن میاد یعنی یه تجربه نزدیک مرگ داشته و انگار بعدش خیلی آدم با احساس و مثبتی  شده  . بعد باز همین دوستم تعریف میکرد که همون آقای ع گفته بوده که یک بار ما یه وسیله آبدارچی شرکت رو قایم کردیم و اون خیلی استرس کشید و دنبالش گشت تا ما با خنده بهش گفتیم بابا ما سر به سرت گذاشتیم و بیا اینجاست . بعد در اون چند دقیقه ای که آقای ع مرده بوده آبدارچی رو میبینه که میاد بهش میگه شما چند دقیقه از عمر منو حروم کردی و به من بدهکاری . 

خیلی داستان ترسناکی بود ، چقدر حق الناس به گردنمه ؟