یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

810 -

زندگی به روال قبل ادامه داره . یک مقدار داره سختگیریها کمتر میشه . از مطب دندونپزشکی زنگ زدن که بیا و ما باز هستیم . رفتم و وقتی دندون رو باز کرد دید روت کانل میخواد و باید انجام بدم و این یعنی بیمه امسال تموم میشه میره پی کارش . کتابخونه ها اول گفتن که باکس هایی که برای برگردوندن آیتم ها هست رو باز کردن و من رفتم دوتا فیلم که چند ماه دستم بود رو انداختم توی باکس . بعد گفتن اگه بخواهین میتونی با قرار قبلی بیاین و آیتم هاتون رو از توی پیاده رو بگیرین و من اینکارو کردم و رفتم از پشت در کتابخونه بهم فیلمی که خواسته بودم رو دادن . حالا واجب نبود ولی وقتی امکانش هست اشکالی هم نداره . چند جا رفتم کفش بخرم چیز خاصی نداشتن و مغازه ها به نحو مشخصی خالی بود . شاید بخاطر اینه که جنس زیاد رد و بدل نمیشه . خلاصه با توجه به اینکه مدتها هم تحت فشار شدید مالی بودم و خرید نمیکردم الان یه چیزهایی نیاز دارم که نمیتونم بخرم . 

اول به پسرم گفتن برگرده سر کار ولی بعد گفتن نه نیا . اون هم خونه است و کمک هزینه دولت رو میگیره و چون رقم زیادی هم بوده به قول خودش الان تمام مخارج دوران تحصیلش رو پس اندازه داره . 

خودم از وقت تلف کردن داره حالم بهم میخوره . از سر کار که میام خونه جز کارهایی که مجبورم رو انجام نمیدم . باید پا شم و کاری انجام بدم اینطور که نمیشه 

809

- بارون اومد و هوا یه کم معتدل شد . قدم زدن های صبح ادامه پیدا کرد و کلی داره بهم میچسبه 

- یه سری فروشگاهها که توی مال ها نیستن باز کردن ولی کلی دم درشون صف هست و آدم سرویس میشه 

-اوایل کورونا  یک سری از خانه های سالمندان تو کانادا خیلی کشته دادن و تمام کارمندهاشون اون بیچاره ها رو ول کردن به امان خدا و نرفتن سر کار . دولت ارتش رو فرستاد و دید که مثلا سالمند بیچاره ۳-۴ روزه نه غذا خورده و نه پوشکش عوض شده و یه چیز افتضاحی . خلاصه ارتش رفت که بهشون برسه و فهمیدن اوضاع از اونی که فکر میکردن بدتر بوده و قبل کورونا هم به این بیچاره ها نمیرسیدن و اذیتشون میکردن . دیگه دولت گفت که میخواد با صاحبان این خانه های سالمندان برخورد کنه . خلاصه اینم از عاقبت ما تو این کشور

- لباسهای تابستونی و زمستونی رو جابجا کردم و یه نفس راحتی  از اونهمه لباس کت و کلفت کشیدم . البته اینجا که تابستون دو یا سه ماه بیشتر نیست ولی خب یه نفسی  میکشیم 

- داره به سرم میزنه برم در مورد مدیریت پروژه تحقیق کنم اگه دوره های کالج پارت تایم داره بردارم و خودم رو سوق بدم به اون سمت . موقعیت کاریش خیلی از الان من بهتره 


808 - زمستون و تابستون

- از زمستون ییهو و جفت پا پریدیم تو تابستون . یعنی تا هفته پیش سیستم گرم کننده خونه روشن بود این هفته سیستم سرد کننده . این وسط من یادم نیست روزی بوده باشه که هیچی روشن نباشه .

- صبح پاشدم رفتم قدم زدم و هوا عالی بود یعنی هنوز گرم نشده بود و مسیرهای خیلی قشنگی رو هم رفتم . 

- کار کماکان ادامه داره و خوبه . فشار زیاد نیست و واقعا از این شرایط راضیم .

- قرار شده قسط خونه هامون رو به مدت ۶ ماه ندیم و البته بانک خصوصی که برای رضای خدا ین کارو نمیکنه و بعدا سود روی سود میگیره اما برای شرایط من میارزید و زنگ زدم به بانک که لطفا قسط منو از حسابم برندارین . گفت باشه . چند روز بعد فرت برداشتن !!! زنگ زدم که چرا برداشتین گفتن ببخشید وبهت پس میدیم و یه چک برات میفرستیم . منم هی نشستم و نشستم و چک نیومد . شد ماه بعد دیدم باز فرت قسط این ماه رو هم برداشتن . عصبانی شدم و زنگ زدم بهشون . حالا یه کلمه میگم زنگ زدم مثلا ۴۵ دقیقه یکبار پشت خط تلفن بودم و سرویس شدم . هر دفعه کم و بیش همینه. بعد گفتن ای بابا اشتباه شده و برای چک میفرستیم . گفتم لازم نکرده من هنوز منتظر چک اولتون هستیم بفرستین شعبه میرم بر میدارم  . الان بیشتر از یک هفته گذشته و انگار نه انگار . امروز هم زنگ زدم شعبه هم بعد شونصد ساعت منتظر بودن و هی داخلی های مختلف رو گرفتن آخرش هم گفت پیغام بگذارین . واقعا مشتری مداریشون تو حلقشون

- باز خوبه مستاجرها سر وقت اجاره شون رو میدن 

- این ویکند  از بچه هام در حد برده ها کار کشیدم . برین چمن بزنین ُ ماشین منو تمیز کنین سم علف کش بزنین و ... بدبختها

- خودم هم واقعا میتونم بگم در حال استراحت هستم  . سر کار میرم . خرید و شستن و آشپزی با منه ولی نسبت به چند ماه پیش با بنایی و بردن آوردن بچه ها و کلاس رفتن و ... الان واقعا در حال استراحت محسوب میشم