یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

732 - اسب

- دارم مثل اسب روی یه پروژه کار میکنم ولی خیلی جالبه و کلی چیز دارم ازش یاد میگیرم . 

- ولی واقعا خسته ام ، بعد از ظهر نرفتم مدرسه دنبال بچه ها که بشینم کار کنم و با خودم گفتم وقتی اومدن ازشون میخوام که یه کم آشپزخونه رو جمع کنن و ...

نشون به اون نشون که زنگ زدن که دیدیم حالا که نمیای دنبالمون ما رفتیم مال قهوه بخوریم و ... شونصد ساعت بعد اومدن . به دخترم گفتم بگرد یه دسته کاغذ چرکنویس داشتم رو پیدا کن لازمش دارم . گفت نمیتونم خسته ام !! کارد میزدی به من خونم در نمیومد . 

- طبق معمول پسرم درد منو فهمید و یه مقدار گشت دنبالشون ولی پیدا نکرد بعد گفت چی میخوای ؟ گفتم بهم میوه بده خسته و گرسنه ام برام میوه قاچ کرد آورد و بعد هم شام گرم کرد برام آورد . خلاصه پسر پسر قند عسل . 

- من 3 ماه پیش گوشیم رو ریست فکتوری کردم و یادم نمیاد توش آهنگ ریخته باشم . امروز اتفاقی دیدم کلی آهنگام توشه ..... الان فهمیدم موسیقی رو من روی کارت حافظه میریزم که حافظه گوشی رو نگیره ، خنگم ها ! خلاصه بعد مدتها گوش دادن به آهنگهای CRANBERRIES و گروه چار تار روحم رو تازه کرد . راستش من اینجا موقع رانندگی رادیو گوش میدم و این روزها انقدر آهنگ کریسمس میگذارن که حال تهوع بهم دست میده . نمیدونم تا 40 روز دیگه چطور باید دووم بیارم با این آهنگهاشون .  

- بدون اغراق فکر کنم از ساعت 1 تا حالا که چند دقیقه به 9 شبه بدون وقفه دارم کار میکنم . احتمالا باید شب رو هم دیر بخوابم .