یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

721 - عطر بازی

- عطر رو خیلی دوست دارم  . سالهای زیادی از دانشجوئیم Samsara  از شرکت Guerlain میزدم و به شدت بوش برای نوستالژیه . عطر الان قدیمی شده و به زحمت پیدا میشه . تو ایران که خیلی به زور ولی بیرون ایران پیدا میشه . یه عطر هم بعدها گرفتم به اسم Code blue  از Armani  که بوی بی نظیری داشت و از خساست انقدر کم میزدمش که بمونه و یک بار گذاشتمش تو چمدون و توی راه همششششش ریخت تو چمدون و داغ به دل من موند . انقدر هم گرون بود دیگه نخریدمش

مدتی کانال پرنس جان رو میخوندم که یه آرشیتکت در آمریکا هست . قلم خوبی هم داره اون گفت که همون شرکت Guerlain یه عطر جدید زده به اسم Terracotta  و انقدر تعریف کرد از بوی اولیه اش و از بوی میانیش و انتهاییش و غیره که همون موقع که ایران هم بودم رفتم تو سایتها قیمتش زو دیدم که قبل از گرونی دلار 800 هزار تومن بود و مخم سوت کشید و بیخیال ... 

- خب ما الان 12 سال از لندینگ اولیه مون در کانادا میگذره و تقریبا هر سال یه رفت و آمد بین این دو کشور داشتیم . چند سال پیش همراه داشتن هر گونه مایعاتی نمیدونم بیشتر از چند سی سی به داخل هواپیما ممنوع شد و ما هم که مسافرتمون طولانی بود من با خودم گفتم حالا که اینا نمیگذارن عطر و اسپری همراهم باشه منم میرم فری شاپ و به خودم عطر میزنم ! بعدش با خودم فکر کردیم چرا زودتر اینکارو نکردم !!!ا  

- هر دفعه میرم عطر فروشی رو پیدا میکنم و توش قدم میزنم و حسابی لذت میبرم بعد میرم سراغ یکی از عطرهای مورد علاقه ام و اونو خالی میکنم رو خودم

- این مسافرت اخیر رفتم سراغ غرفه Guerlain و اول سراغ Samsara ی عزیزم رو گرفتم و وقتی فهمیدم این شرکت همه عطرهای قدیمیش رو یونیفرم کرده و یه شیشه جنرال براشون گذاشته لب و لوچه ام آویزون شد که این دفعه که عطرم تموم بشه دیگه اون شیشه عزیز و نوستالژیکش رو روی میزتوالتم ندارم . بعد رفتم سراغ Terracotta  و شیشه اش رو بو کردم خیلی به نظرم جالب نیومد . اما به مچ دستم زدم و اومدم بیرون . آقا 6 ساعت ترانزیت رو نمیخواستم بخوابم هی راه رفتم و هی دستم رو بو کردم هی بوش بهتر شد هی بوش بهتر شد و من دیگه داشتم غش میکردم از بوی فوق العاده اش  . البته نخریدم چون عطرهام هنوز تموم نشده .

 

- خلاصه جونم براتون بگه که یکی از تفریحات من وقتی تو فرودگاه ترانزیت هستم و باید وقت تلف کنم عطر بازیه . خیلی عالیه 

 

720 - شراب و گل گاو زبون

- خیلی وقتا بی خوابی داشتم ، قبل از اینکه انقدر اذیتم کنه که دکتر بهم دارو بده . اگه یادم می موند و بعد از شام یه لیوان معجون مخصوصم رو میخوردم خیلی آروم میشدم و میخوابیدم . گل گاو زبون و چند پر چای ترش و یه ذره سنبل الطیب و مقداری نبات ، همشو میریختم تو قوری و دم میکردم . هم خیلی خوشمزه بود و هم بعدش خواب خوبی میکردم . مزه اش عالی میشد حتی بهتر از وقتی که لیمو عمانی بگذارین تو گل گاو زبون . مزه مزه اش میکرد و هم زمان حال رو میساخت هم بعدش رو . 

-مدتهاست که دارو میخورم برای بیخوابیم و گل گاو زبون از یادم رفته بود . پیش دوستم بودم اینطرف آب و یه شیشه شراب قرمز باز کرد و گفت میخوری ؟ گفتم تا حالا نخوردم براش جالب بود و یه کم ریخت ته یه گیلاس . چشیدم و کم کم خوردم تا تهش ... چشمتون روز بد نبینه با هر قلپی که میخوردم یه لرزه به تنم میفتاد ولی تا آخرش رفتم ببینم چی میشه . راستش هیچ اتفاقی نیفتاد و حس و حالی بهم دست نداد . یکی دو هفته بعد مهمون داشتم و برای اولین بار در عمرم رفتم به فروشگاه LCBO  که فروشگاه رسمی نوشیدنی الکلیه . یه فروشنده پیدا کردم و بهش گفتم چند تا آبجوی خوب میخوام که بهم داد ، بعد گفتم یه شراب خیلی ملایم و شیرین بهم بده که یه شراب صورتی رنگ بهم داد که خودشون بهشون میگن رز . خلاصه رفتم خونه و مهمونی برگزار شد و در حین مهمونی یه کم از شراب خوردم و باز حالم بد شد از مزه اش و اتفاق خاصی هم نیفتاد . چند شب بعد هم یه کم استرس داشتم و باز سعی کردم یه کم دیگه شراب رز امتحان کنم . بازم با هر قلپ یه لرزه به تنم میفتاد و حالم بد میشد ، بعدش هم که باز هیچی . 

- چند شب قبل به بچه ها گفتم آخر شب یه دم نوش میخورین گفتن آره و من معجونم رو بدون سنبل الطیب درست کردم (نداشتمش ) چه لذتی بردم از مزه اش و آرامش بعدش رو هم دوست داشتم . 

آقا چه مرضیه وقتی از گل گاو زبون انقدر لذت میبرم به زور بخوام خودمو به مزه گند شراب عادت بدم ، چیو میخوام ثابت کنم ؟ تازه وقتی چای ترش توش میندازم یه رنگ قرمز خوشرنگی میگیره ، میتونم بریزم تو گیلاس و ببرم بالا و مثلا منم شیک هستم :)

بابا زوری که نمیشه شیک بود ، میشه ؟ 

719 - خانمهای ایرانی ...

- بارها و بارها توی زندگیم خانمهایی رو دیدم که گفتند با نداری شوهرمون ساختیم . بارها و بارها توی جمع از زنهایی تعریف کردن که با بالا و پایین زندگی مشترکشون ساختند حتی آقایونی که از بساز بوددن همسرشون تعریف کردن ، اما یک بار ندیدم کسی بگه فلان خانم هم همسر بوده هم زن خونه هم مادر و هم پول در بیار خونه . خانمه رفته سر کار ولی بازم زندگیش سخت بوده اما خب خودش خواسته بره سر کار!!! اصولا خانمی که با فقر نسازه و بره توی میدون جنگ و وضع خانواده رو خوب کنه هیچ جای احترام و تقدیر نداره ، اما زنی که مثل جلبک میشینه و با شرایط شوهرش میسازه اما به خودش یه تکون نمیده که شرایط رو عوض کنه خیلی قابل تقدیره ، این طرز فکر رو عوض کنیم . خانمی رو تو مهمونی دیدم ، تو عمرش یک روز کار نکرده تا وقتی وضع شوهرش خوب نبود که طبقه بالای پدر شوهرش مینشست وقتی خوب شد خونه بزرگ خرید و برای خودش راحت بود . حرف میزدیم گفتم خب من توی شرایطی که بچه کوچیک هم داشتم کار میکردم ، گفت خب خودت خواستی زود صاحب همه چیز بشی !!! همون زودی که ایشون میگفت قابل مقایسه با شرایط خودش نبود ، تحصیلاتش مثل من نبود و تحصیلات همسرهامون عین هم بود و من فکر کردم که کار کردن خانمها حتی بین خودشون ارزشمند نیست .

از خودمون شروع کنیم 

718 - فیلمهای توی راه

- خب جونم براتون بگه که مسافرتی که داشتم راه طولانی ای بود ( چشم بسته غیب گفتم ؟:)))) تصصمیمم این بود که به خودم سخت نگذرونم و این شد که وقتی ساعت دو و نیم بعد از ظهر حرکت کردیم و گفتن 11 ساعت و 45 دقیقه پرواز تا دبی طول میکشه اصلا ناراحت نشدم (جون عمه کوچیکه ی مرحومم ) و نشستم به فیلم دیدن . توی فیملها گشتم ببینم اسم کدوم آشناست که رسیدم به a quiet place  . این فیلم رو پسرم تو سینما دیده بود و خیلی ازش تعریف کرده بود . دیدمش و خب خیلی هیجان داشت و قشنگ بود و بازیهای خوبی داشت . بعد شام آوردن و خوردیم و انصافا غذاهای هواپیمای امارات از بقیه هواپیما ها بهتره . خیلی شیک و مجلسی کفشم رو در آوردم و جورابی که توی هواپیما بهمون دادن رو روی جوراب خودم پوشیدم و یه قرص خواب خوردم و پتو رو کشیدم رو خودم . فکر کنم حدود 4 ساعت خوابیدم شاید هم بیشتر که چراغها روشن شد و صبحونه آوردن . جاتون خالی اونم خیلی خوب بود خوردم و باز نشستم به فیلم دیدن و toy story 3   و Breaking in  رو دیدم . دیگه رسیدیم دبی و پیاده شدیم و یه دوری زدم و طبق معمول یه سری به فری شاپ عطر زدم که داستان اونم بعدا میگم و دوباره سوار هواپیما شدیم به سمت تهران که چون هواپیما خیلی خلوت بود و کنار من دو تا صندلی خالی بود اصلا دلم نیومد بشینم فیلم ببینم و پامو دراز کردم و خوابیدم . 

-برگشتنه از تهران ساعت 6 و نیم عصر راه افتادیم و من اول Hotel Artemis  رو دیدم که با اینکه زبانم بد نیست اما چیز زیادی ازش نفهمیدم و حالم گرفته شد . بعد رسیدیم دبی و باز دور دور تو فری شاپها مخصوصا عطر فروشی و بعد نشستم به خوندن کتاب مردی به نام اٌوه و بعد سوار هواپیما شدیم در حالی که گیج خواب بودم . باید صبر میکردم یه غذایی بدن بعد بخوابم که وسط خوابم بلند نشم و به زور خودم بیدار نگه داشتم و فیلم joy  رو با بازی جنیفر لارنس دیدم و باز قرص خوردم فکر کنم 5 ساعت خوابیدم و پا شدم و فیلمهای overboard  و Me before you رو دیدم تا رسیدیم  . تازه بقیه وقتم هم که به دیدن فیلم نمیرسید رو هم سریال بیگ بنگ رو دیدم و فکر کنم یه مقداری از پول بلیطم رو در آوردم . 


از فیلمها  بگم :  overboard  خیلی جالب شروع شد و ادامه پیدا کرد ولی آخرش فیلم هندی شد . toy story  خیلی برام خاطره انگیز بود چون شماره 1 و دوش رو با بچه هام وقتی کوچیک بودن میدیدم .  A quiet place خیلی هیجانی بود و استرس رو به آدم منتقل میکرد و خوش ساخت بود . اما joy  بهترین فیلم بود و جنیفر لارنس با بازی محشرش توی همه بالا و پایینها آدم رو با خودش میبرد و آخرش هم خوب بود ، حس خوبی بهم داد . Hotel Artemis  به نظر سوژه جالبی بود ولی چون من نفهمیدم چیزی در موردش نمیگم احتمالا کتابخونه فیلمش رو داره میگیرم که بتونم با زیر نویس ببینم و ازش سر در بیارم  .Breaking in  خوب بود ولی خیلی خاص نبود به غیر از اینکه یه مادر وقتی بچه هاش در خطر هستن میتونه تبدیل به چه موجود وحشتناکی بشه . Me before you زیاد برام جالب نبود چون قبلا کتابش رو خونده بودم و کتابش بهتر بود .


راستی برگشتنه 13 ساعت و 20 دقیقه تو هواپیما بودیم جاتون  پر :(

717 - صبح روز جمعه

- باز طبق معمول کارهام رو لیست کردم و شروع کردم به انجام دادن اولی به بن بست خورد ، دومی به بن بست خورد ... 

رفتم ولو شدم رو مبل و حسابی هم ژولی پولی . بعد دیدم خیلی اوضاعم خرابه و کارهام باید انجام بشه . رفتم یه دوش گرفتم که شاید طولانی تر از بقیه اوقات بود . اومدم بیرون مثل این خانم شیکها سه نوع کرم مرطوب کننده و دور چشم و کف پا زدم ( از اون کارهایی که سالی یک بار هم انجام نمیدم ) بعد به فکرم رسید بشینم بقیه کارهام رو یه نوک بزنم که سر از وبلاگم در آوردم 

- کارهام نه اینکه انجام نشه ، مثلا آخرین مرحله بیمه عمرم این بود که پرستار بیاد خونه مون و آزمایش بگیره که افتاد برای آخر هفته بعد ، یه کار دولتی داشتم که باید آنلاین انجام میدادم یه کد خواست که هر کار کردم نتونستم تلفنی بگیرم و درخواست کردم با نامه برام بفرستن که اون زمان میبره و ... یعنی به بن بست نخورد ولی هنوز تموم نشده .

- حموم چه معجزه ای کرد و حسابی از خواب بیدارم کرد . حالا منتظر یه تلفن هستم که برم کسی رو ببینم . یکی از دهها موردی که برای کار دارم به این در و اون در میزنم .  

- بزودی میام