یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

۱۴ آگست ۲۰۲۳

خیلی وقته ننوشتم . سرم بدجور شلوغ بود . مراحل استخدام توی این شرکت جدید خیلی پیچیده بود و حسابی وقت گیر . از دوره های Health and saftey   بگیر تا پر کردن شونصد تا فرم و همه اینا در حالیه که تازه امروز روز اول هستم و تا چند ساعت دیگه باید سر کار باشم ( بله بازم بیخوابی داشتم و از ساعت ۳ بیدارم ) 

از دیتینگ هیچ خبری نیست . اپلیکیشن ها رو چک میکنم و لایک هم میکنم اما کسی لایک بک  نمیکنه و به جایی نمیرسه .

از محمد خبر دارم و ندارم . یه وقت از صبح تا بعد از ظهر داریم سر به سر هم میگذاریم یه وقت چند روز خبری ازش نیست و منم پیغام نمیدم . 

جمع و جور کردن کارهام تو شرکت قبلی هم وقت گیر بود و سعی کردم تا میتونم کارهایی که کرده بودم رو برای بچه ها توضیح بدم تا بعدا بدونن چطوری ادامه اش بدن . خیلی  جاها هم متن توضیحی رو تو فایل نقشه اضافه کردم . 

یه همکار قدیمی رو دیدم این روزها . لایسنس معماریش رو گرفته و برای خودش کار میکنه . یه بار بهم گفت دنبال کسی هستم که بتونم از نظر کاری بهش اعتماد کنم و یه قسمتهایی از کارم رو بهش بسپارم و اون موقع ازش عذرخواهی کردم و گفتم وقت ندارم ولی الان بهش گفتم اگه کاری پیش اومد بهم بگو سعیم رو میکنم انجام بدم که خیلی استقبال کرد . چون مدتی با هم کار کردیم مدل کار کردنمون رو میدونیم و بخاطر همین خواسته که بازم با هم کار کنیم . 

یه کار مهمی که باید انجام بدم خونه تکونی دیجیتاله . سه تا هارد اکسترنال ، کامپیوتر ، دو تا درایو کلاود و گوشیم . اینا همه یه سری اطلاعات دارن که باید مرتب بشن .تنها چیزی که نسبتا مرتبه گوگل درایوم هست . 

فعلا همین . شاید یه کم خونه تکونی کنم الان 

سوم آگست ۲۰۲۳

سلام و صد سلام 

بعد از چند روز فشرده دیروز عصر سر وقت رسیدم خونه و به کارهای خونه رسیدم و شب هم خوب خوابیدم و الان زود اومدم سر کار و با خودم گفتم کار چیه بشین وبلاگ بنویس .

خب پروسه کار پیدا کردنم طولانی بود و خسته ام کرد . همین کاری که پیدا کردم ۳ تا مصاحبه داشت و خودش پروسه زمان بری بود ولی خوشبختانه آفر خوبی بهم دادن و قبول کردم و دیگه دوشنبه نوتیس دادم که تا جمعه دیگه بیشتر نمیام و دوشنبه بعدش میرم سر کارجدید . 

کار جدید نسبتا متفاوته با کاری که الان دارم و به کاری که تو ایران میکردم بیشتر مرتبطه و احتمالا بخاطر همون کار منو گرفتن . راهش خیلی دوره ولی ازشون پرسیدم میتونم صبح خیییییییلی زود بیام که زود تعطیل بشم و به ترافیک نخورم که قبول کردن . حقوقش حدود ۲۰ درصد بیشتر از چیزی هست که الان میگیرم و صندوق بازنشستگی داره خود شرکت و سالی یک هفته مرخصیش بیشتر از کار فعلیم هست . فعلا همینا رو میدونم .


بریم به بحث شیرین دیتینگ . از اون آقای اهل اردن که دیدم به بعد خبری نیست و با کسی مچ نشدم . محمد هم خیلی قضیه اش پیچیده است و امیدی بهش نیست .یه بار بهش گفتم ویتامین دی دوز بالا از کسی خواستم برام از ایران بیاره و زیاد آورده میخوایش ؟ گفت آره و میام ازت میگیرم . هی امروز میام و فردا میام و نیومد . منم اونو با یه مقدار خوراکی سگ که برای سگش گرفته بودم پست کردم به شرکتش چون فقط آدرس شرکتش رو دارم . وقتی به دستش رسید کلی تشکر کرد و من فقط جواب دادم خواهش میکنم . اون نوشت اوه اوه اوه چه بد اخلاق و من جوابی ندادم . متوجه شد که ناراحت شدم یک شب پیغام داد که خونه ای ؟ گفتم آره . گفت اگه اشکال نداره با سگم میام دم در خونه تون . من باورم نمیشد بهش گفتم من عمرا پیژامه ام رو عوض کنم تو نمیای . گفت تو راهم و اومد . منم با همون لباس خونه رفتم دم در و بیشتر با سگش احوالپرسی کردم و جالب اینجا بود که نه موقع سلام و نه موقع خداحافظی بغلم نکرد و دستش رو دراز کرد باهام دست داد . وقتی هم رفت تکست داد که ممنون از اینکه با روی باز ما رو قبول کردی . 

 دیروز یه چت مفصصصل داشتیم با هم و بازم تاکید کرد که چون تو لیاقتت بیشتر از منه ٬ اگه با هم باشیم من عذاب وجدان میگیرم . بعد من پرسیدم چرا نمیگذاری هم رو ببینیم مگه من گازت میگیرم از چی میترسی ؟ گفت اگه ببینمت اسیرت میشم و من که اسمایلی خنده گذاشتم ( واقعا خنده ام گرفته بود از حرفش ) گفت من جدی گفتم . و من دیگه نمیدونستم چی بگم .

چند روز پیش هم با یه آقایی اهل ترکیه مچ شدم . حس خوبی داشتم . انگار وقتی اهل خاورمیانه باشه حس اینکه باز یه مشترکاتی دارم بهم میده و مثل افراد وایت نیست برام . اما یه سلام و احوالپرسی براش فرستادم و وقتی بعد ۲۴ ساعت جواب نداد Unmatch  کردم . اگه کسی اینقدر وقتش پره یا بی توجه هست مورد مناسبی برام نیست .


نمیدونم چطور تشکر کنم ازتون با تبریکهایی که برای کار جدیدم برام فرستادین . ممنون ازتون دوستای خوب مجازیم . حس خیلی خوبی بهم دادین 


31 جولای ۲۰۲۳

خیلی خسته ام . ویکند مهمون داشتم اونم عصرونه که براشون آش رشته و کتلت درست کردم و هر دوش خیلی وقت گیر بود . بعد اونا رفتن یکی دیگه از دوستام اومد دم در و گفتم بیا تو و اومد و براش آش آوردم و چایی . من مهمون دوست دارم ولی وقتی ویکند مهمون دارم از کارهام می مونم و هفته آینده اش برام سخت میشه .

اومدم فقط یه خبر خوب بدم و برم کار پیدا کردم و امروز به شرکتمون نوتیس دادم و تا آخر هفته بعد میرم این شرکت و دیگه تمومه . کار خیلی خوبیه و شرکت خیلی خوبیه ولی خیلی دوره و دورکاری هم ندارن اما اشکال نداره میرم و میام .

بعد که یه کم کمتر خسته بودم باز میام مینویسم .