-
28 آپریل 2024
جمعه 7 اردیبهشت 1403 10:46
- هستم ولی خسته ام :) - مشکل قبلی سلامتیم دوباره عود کرده و شرایط خوبی ندارم . به شدت بیحالم و خیلی ضعیف شدم . پیش دکترم رفتم و ازم پرسید با همین وضع سر میکنی یا اینکه به دکتر متخصص ارجاعت بدم ؟ گفتم حتما ارجاعم بده شرایطم خوب نیست . خب دکتر متخصص خیلی طول میکشه تا به آدم وقت بده و من گفتم هر چه زودتر اقدام کنم بهتره....
-
22 آپریل 2024
دوشنبه 3 اردیبهشت 1403 08:35
- برام مهم نیست چند تا سایبری خائن به ملت اینجا رو میخونن . کامنتهاشون هم تا وقتی توهینی به کسی نباشه تایید میکنم اما به نظرم کسی اگه یه جو عقل داشته باشه میفهمه که میلیارد خرج کردن برای اسلحه ای که اصلا عمل نکرده و جایی رو هم خراب نکرده ، افتخار کردن نداره . این دولت فقط باعث شرمساری و بدبختیه برای ملت ایران . - خودم...
-
15 اپریل 2024
چهارشنبه 22 فروردین 1403 09:44
- خیلی سر در گم و کلافه هستم با اینکه خیلی از کارهام رو انجام دادم . البته مساله اصلی اینه که پدرم حالش بده و هیچ کاری برای نمیتونم بکنم . بیشتر از 9 ماهه تقاضای ویزا کردم برای مامان و بابا و هنوز هیچ جوابی نگرفتم و اینم میتونه دلیل دیگه ای باشه که کلافه هستم . - چند بار راج رو دیدم و همونطور که فکرمیکردم شد . نچسبید...
-
8 اپریل 2024
دوشنبه 20 فروردین 1403 11:08
- درگیر کار هستم به شدت و روزهایی که از سر کار میرم جیم خیلی خسته میرسم خونه و هیچ کاری نا ندارم بکنم ولی خوشبختانه کارفرماهای صبوری دارم و الکی بهم فشار نمیارن برای کار . پروژه اول رو به یه جایی رسوندم و فرستادم . دومی رو پروزپوزال دادم و طرف یه مقدار سر قیمت چونه زد و منم قیمت رو آوردم پایین و پروپوزال رو درست کردم...
-
31 مارچ 2024
شنبه 11 فروردین 1403 05:53
- یه لانگ ویکند اومد که منم چقدر بهش احتیاج داشتم . البته اینجا تقریبا همه لانگ ویکندها جوری هست که دوشنبه تعطیله ولی این یکی چون مذهبی محسوب میشه نمیشه کاریش کرد و جمعه است . بله Good Friday داشتیم دیروز . - چهارشنبه شب خوب نخوابیدم و پنجشنبه طبق معمول رفتم سر کار و وقتی اومدم خونه خیلی خسته بودم و رفتم بخوابم . توی...
-
26 مارچ 2024
سهشنبه 7 فروردین 1403 08:48
- من نمیدونم حواسم کجاست اصلا سال نو رو تبریک نگفتم ، شرمنده . سال نوتون مبارک باشه - قبل سال نو توی گروه ایرانیهای شرکت گفتن که میخوان یه مراسم مختصری بگیرن . شرکت ما بزرگه و شعبه های مختلفی خیلی کشورها داره ولی 4 تا ساختمون توی همین اطراف و به فاصله های نزدیک داره و عده زیادی اینجا هستن که خب به تبعش تعداد ایرانی...
-
23 مارچ 2024
پنجشنبه 2 فروردین 1403 21:50
- از علی خبری نشد به غیر از تبریک سال نو که اونم متعجبم کرد چون دیگه حتی انتظار اون رو هم نداشتم منم رسمی جوابش رو دادم . - یه روز با راج حرف زدم و گفتم ما دوتا نوع مختلفی از رابطه رو میخواهیم و برای همین به جایی نمیرسیم اما اون به نظر میاد استاد فن مذاکره است و خیلی خوب میتونه بحث رو به دست بگیره و آدم رو قانع کنه و...
-
18 مارچ 2024
دوشنبه 28 اسفند 1402 08:47
- ویکند هم اومد و رفت . - علی رو درک نمیکنم ، گفت شاید ویکند بیاد و من گفتم باشه اگه اومدی خبر بده که شاید بتونیم یه قراری بگذاریم . جمعه و شنبه گذشت و ازش خبری نشد . گفتم منم خبر نمیگیرم . یکشنبه صبح تکست داد که من نیومدم تورنتو و از کسی خواستم کار منو انجام بده . منم نوشتم خب این خیلی بهتره ولی تونستی بهم زنگ بزن....
-
15 مارچ 2024 -جمع بندی :)
دوشنبه 21 اسفند 1402 16:32
- بیشتر از سه سال گذشت از روزی که تصمیمگرفتم تو سایتهای دیتینگ ثبت نام کنم . اولین ثبت نامم با مچ شدن با محمد همراه شد فرداش رفتم دیدمش و همینطور پس فرداش . کمیستری عجیبی در اولین برخوردمون حس کردم و خیلی ازش خوشم اومد اما خیلی زود اون عذرخواهی کرد و فکر کردم تموم شده . بعد بلافاصله حمید رو دیدم . از نگاه اول ازش...
-
11 مارچ 2024
شنبه 19 اسفند 1402 20:46
- لپ تاپم رو گرفتم و غیر از اینکه باتریش عوض شد فورمت هم کردم و حالا کلی کار داره تا بشه مثل قبل . تمام ستینگ ها و برنامه ها رو باید کم کم درست کنم . - محمد اومد برای درست کردن سیفون توالت . اول که وارد شد گفتم بشین یه چایی بخور بعد گفت نه اول برم اونو درست کنم . رفت و کلی ور رفت و درستش کرد . بعد اومد تو هال گفتم...
-
7 مارچ 2024
سهشنبه 15 اسفند 1402 13:12
- بالاخره باتری لپ تاپم رسید ولی مشکل اینه که باتری لپ تاپم اکسپوز نیست و باید ببرم جایی برام عوضش کنن . اون چیزی که خراب به دستم رسیده بود پولش به حسابم برگشت . باتری جارو شارژیمون درست کار نمیکرد و هر بار روشنش میکردیم دو سه ثانیه بعد خاموش میشد . رفتم باتری بخرم دیدم نوشته محصولات گارانتی دارن . جاروم رو رجیستر...
-
1 مارچ 2024
جمعه 11 اسفند 1402 14:15
- امسال سال کبیسه است . تقویم میلادی خیلی بی نظمه و مثل تقویم شمسی نیست که بر مبنای فصل ها باشه و ماههاش یه ترتیب 6 ماه 31 روزه و 5 ماه 30 روزه باشه . ماه فوریه که ماه دوم سال هست 28 روزه و سالهای کبیسه میشه 29 روزه . یه داستانی هست که در این روز اضافه سال کبیسه که روز 29 فوریه وجود داره دخترها میتونن به دوست پسرشون...
-
27 فوریه 2024
سهشنبه 8 اسفند 1402 13:15
- یه سریالی بود به اسم ماجراهای خانه ما با بازی رضا بابک و گوهر خیراندیش . 4 تا بچه داشتن و یه جایی تو حومه شهر زندگی میکردن . پسر بزرگشون تازه گواهینامه گرفته بود و برای بار اول یا یکی از بارهای اول ماشین رو داشت برمیداشت که خواهر برادرهاش رو ببره جایی . مادره طبعا نگران بود و بهش گفت آروم برو .. زود برگرد . پسره گفت...
-
23 فوریه 2024
پنجشنبه 3 اسفند 1402 13:36
- سرم خیلی شلوغه هم کارهای شرکت هست و هم پروژه ای که گرفتم . تقریبا هر چی خونه هستم دارم روی پروژه کار میکنم و حسابی وقتم رو گرفته ولی چون میدونم که پولش به دردم میخوره انگیزه دارم براش . -دوشنبه اینجا تعطیل بود و قرار بود پسرم سه شنبه بره سر کار . چهارشنبه که بعد شام یه کم رفتم تو تخت که استراحت کنم ( که بعدش باز...
-
۱۹ فوریه ۲۰۲۴
دوشنبه 30 بهمن 1402 14:36
- فردا شبی که پسرم رفت ، رفتم دنبال دخترم از ایستگاه اتوبوس بیارمش خونه . تا سوار شد گفت مامان بین شما چی شده ؟ با توجه به اینکه دختر و پسر من خیلی به هم نزدیک هستن و همیشه هوای هم رو دارن گفتم الان میخواد منو محکوم کنه . گفتم به خدا من چیزی بهش نگفتم و فقط گفتم اینطوری نمیشه که نه درس بخونی و نه کار کنی و یه نفر به...
-
14 فوریه 2024
چهارشنبه 25 بهمن 1402 15:35
- این روزا که از خونه کار میکردم از همیشه بیشتر از دست پسرم حرص میخوردم چون میدیدم که تمام زمانش رو به بطالت مطلق میگذرونه و از اون طرف هم دخترم وحشتناک درس میخونه و روی کارهای دانشگاهش کار میکنه و تضاد شدیدی وجود داره . حتی در مورد کارهای خونه اینطوره که کارهای نظافت خونه بین بچه ها تقسیم شده و هر هفته اونا خونه رو...
-
۱۱ فوریه ۲۰۲۴
یکشنبه 22 بهمن 1402 11:22
- اتفاق جدیدی نیفتاده ، با عوارض ضعف دارم دست و پنجه نرم میکنم و یه روز خوبم یه روز بد و خیلی هم بد . خوشبختانه مدیرم خیلی باهام راه اومده و غیر از اون یک هفته ای که از خونه کار کردم الان بیشتر روزها میرم شعبه نزدیک شرکت کار میکنم و برام خیلی راحتتره . فرق رانندگیش برام خیلی زیاده و ۲ ساعت رانندگی تبدیل میشه به ۲۰...
-
5 فوریه 2024
دوشنبه 16 بهمن 1402 14:06
- روزای خیلی بدی رو گذروندم و حالم واقعا بد شد . انقدر برای تقویت ماهیچه و کباب و جگر خوردم که حالم بهم خورد . اصولا من روز عادیش هم از گوشت قرمز خوشم نمیومد و فکر کن چیزی که خیلی دوست نداری رو پشت سر هم بخوری ! بالاخره شنبه و یکشنبه ای که گذشت یه کم بهتر شدم و دیدم 11 روزه نرفتم شرکت یا از خونه کار کردم یا مرخصی...
-
31 ژانویه 2024
دوشنبه 9 بهمن 1402 13:51
- حالم کماکان خوب نیست ولی از قبل بهترم . روز دوشنبه رو از خونه کار کردم و دیدم تواناییش رو دارم . حالا فردا میرم شرکت ولی اگه بازم حالم خوب نبود بعدش به دکترم سر میزنم . - دیروز علی داشت از امریکا راه میفتاد برگرده پیغام داد من دارم میام سمت تورنتو و چه هفته ای داشتم ! من نوشتم با احتیاط بیا چون هوا یه مقدار گرفته...
-
۲۷ ژانویه ۲۰۲۴
جمعه 6 بهمن 1402 20:05
خیلی بی حس و حال بودم و شرایط بدنی خوبی نداشتم . رفتم دکتر و برام دو روز مرخصی نوشت که به دنیا برام ارزش داشت . اقتاد به پنجشنبه و جمعه که با شنبه و یکشنبه سر هم شد . این دو روز اول گذشت و هنوزم بیحالم اما بازم بهتر از دو روز پیش هستم . دلیل اصلیش هم خونریزی شدیدتر از معمولی هست که دارم . البته این دو روز رو برام...
-
پست چند قسمتی 22 ژانویه 2024
پنجشنبه 28 دی 1402 13:42
چند روزه حال خوبی ندارم و بعد مدتهای زیادی بازم فکرهای منفی به سراغم اومده که دلایلش رو فکر میکنم میدونم . اول اینکه در سیکل ماهانه هستم و خوابم خیلی بهم ریخته و اذیتم میکنه و دومیش اینکه پسرم نه دانشگاه میره و نه کاری میکنه و همش خونه و توی رختخواب هست و اینکه درس نمیخونه و کار نمیکنه یه مساله و اینکه حالتهای افسردگی...
-
16 ژانویه 2024
سهشنبه 26 دی 1402 12:03
- یکی از چیزهایی که تو مسافرتم به آتلانتا اتفاق افتاد برخورد نزدیک با بچه های لی لی بود . من فقط یکبار اونها رو اونم به مدت چند ساعت تو سال 2019 دیده بودم اما خب این بار فرق داشت و باهاشون توی یه خونه بودیم در حقیقت بازم پسرش رو زیاد ندیدم ولی دخترش رو چرا. این اواخر که با لی لی حرف میزدم خیلی در مورد دخترش حرف میزد و...
-
12 ژانویه 2024
پنجشنبه 21 دی 1402 08:54
- هنوز علی رو ندیدم . برنامه هر دومون بعد تعطیلات فشرده بود ولی بر خلاف قبل هر روز باهام تماس میگیره . قراره پنجشنبه بعد از ظهر ببینمش و انقدر از این موضوع گذشته که نمیدونم بتونم در موردش حرف بزنم گرچه خیلی دلم میخواد اینکارو کنم . میدونم که کار پر مشغله علی برای من یه نقطه مثبته و برای همین وقتی که برای کارش میگذاره...
-
8 ژانویه 2024
جمعه 15 دی 1402 11:59
دفعه پیش زیاد نوشتم شایدم دلم نمیخواست از علی بنویسم ... این مسافرتم خیلی خوب بود و کلا خیلی خوش گذشت اما چیزی که تو این مسافرتم خیلی ناراحتم کرد این بود که در مدت دو هفته حتی یه پیغام کوچیک در حد مری کریسمس و هپی نیو یر از علی نگرفتم . بیخبری مطلق . خب من هیچوقت وقتی با دخترش هست بهش پیغام نمیدم و فکر میکنم اون موقع...
-
4 ژانویه 2024
پنجشنبه 14 دی 1402 16:11
- خب رفتم مسافرت و برگشتم . حساب کردم دیدم 7 سال بود مسافرت تفریحی نرفته بودم ! از اولش بگم که قبل رفتن دوستم لی لی که دعوت کرده بود گفت اون یکی دوستمون فرناز هم از لس انجلس میاد و خب این که خیلی خوب بود . بعد دوباره گفت پروازهاتون تقریبا با هم میرسه آتلانتا و این شد که من که رسیدم فرودگاه رفتم گیت فرناز رو پیدا کردم...
-
۲۷دسامبر ۲۰۲۳
چهارشنبه 6 دی 1402 12:35
- خب چند روز مثل برق و باد از تعطیلات گذشت - از اول تعریف کنم . بالاخره کاتر رو برای کار آشپزخونه خریدم و پسرم شروع کرد . هنوز تموم نشده ولی انقدر با دقته که یه دیوار که تموم شده منو ذوق مرگ کرده و همش میگم چرا زودتر اینکارو نکردم . چقدر خوب شده . بقیه اش هم داره انجام میشه و چیزی نمونده تا آخرش و واقعا خوب شده . مشکل...
-
20 دسامبر 2023
چهارشنبه 29 آذر 1402 11:31
خیلی نزدیک تعطیلات هستیم و روز شماری میکنم براش . میدونم زود میرسه ولی میدونم که زود هم تموم میشه . قراره 5 روز برم پیش دوستم تو آتلانتا ولی چون دوستم خودش اول تعطیلات مسافرته باید آخر تعطیلات برم ولی بازم خوبه . چند شب پیش بعد از یک روز کاری و بعد ورزش رفتم فروشگاه و چند تا تایل برای Backsplash (به حد فاصل بین دو...
-
13 دسامبر 2023
چهارشنبه 22 آذر 1402 15:38
سلام به همگی پسرم اوضاعش بهتره . ازش خواستم شروع کنه بین کابینتها رو کاشی کنه و باید از اندازه گیری شروع کنه . البته کاشی که نه , چبزی که بشه چسبوند و راحت باشه چون آشپزخونه ام در کل بازسازی احتیاج داره که من نمیتونم فعلا انجام بدم ولی نمیخوام هم زیاد خرج کنم . اینطوری اونم سرش گرم میشه . علی هفته پیش پیغام داد و...
-
8 دسامبر 2023
جمعه 17 آذر 1402 13:59
سلام اتفاق خاصی افتاده و نیفتاده . مهمترینش اینه که یه روز صبح خواب موندم و دیدم کلی ترافیکه تا برسم شرکت و از خونه کار کردم . اون روز کلی حرص خوردم که چرا پسرم تا ساعت ۱۰ خوابیده و بعد که پا شد ماشینم رو قرض گرفت و رفت مال که بگرده و بعد اومد و دوباره خوابید . منم اون روز کارم نسبتا سنگین بود و ناراحت هم شدم از شرایط...
-
۵ دسامبر ۲۰۲۳
سهشنبه 14 آذر 1402 12:46
ساعتهای نهار یه کم وقت دارم و میتونم بنویسم ولی فونت فارسی تو کامپیوترم ندارم. حتی سعی نکردم تنظیمش کنم نمیدونم چرا ولی به هر حال اینطوری سختمه بنویسم . الان هم دارم با صفحه کلید مجازی مینویسم که خیلی راحت نیست . خودم و بچه ها به روال قبلیم . دخترم اون روز گفت نمیدونم برای کریسمس چی بخرم برای مکس ( دوست پسرش ) و گفت...