یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

26 مارچ 2024

- من نمیدونم حواسم کجاست اصلا سال نو رو تبریک نگفتم ، شرمنده . سال نوتون مبارک باشه 

- قبل سال نو توی گروه ایرانیهای شرکت گفتن که میخوان یه مراسم مختصری بگیرن . شرکت ما بزرگه و شعبه های مختلفی خیلی کشورها داره ولی  4 تا ساختمون توی همین اطراف و به فاصله های نزدیک داره و عده زیادی اینجا هستن که خب به تبعش تعداد ایرانی زیادی هم توشون پیدا میشه . خلاصه قرار شد تو لابی یکی از همین ساختمونهای اصلی مراسمی بگیرن . پول جمع کردن و برای روز عید ساعت نهار گفتن بیاین اونجا . رفتیم و هفت سین بسیار قشنگی چیده بودن . چایی و قهوه و شیرینی های ایرانی بود . یه مقدار پذیرایی شدیم و معاشرت کردیم و دوباره برگشتیم ساختمون خودمون .

- شب سال نو و موقع سال تحویل هم دوست پسر دخترم اومد که پیشمون باشه . کلا خیلی آداب معاشرتیه و همه مناسبتها رو میخواد به جا بیاره . قبلش هم از دخترم پرسیده بود چی کادو بگیرم برای مامانت که خوشبتانه دخترم حواسش بود و گفت توی عید ما بزرگترها به کوچیکترها کادو میدن . دیگه اومدن و شام خوردیم و سال تحویل شد که 11 شب بود و کادوش رو دادم و بعد رفت . کلی هم توی کار شام و چیدن میز و جمع کردن بهم کمک کرد . 

- بعد سال تحویل جایی زنگ نزدم چون نمیدونستم که کسی بیداره یا نه و خوابیدم . فرداش به مامانم اینا زنگ زدم و اولین ویکندی که رسید به عمه ام و داییم و دوتا زندایی هام زنگ زدم . تقریبا چیز زیادی از خواهر برادرهای بابا و مامانم نمونده .

- ویکندها پسرم میاد پیشمون . خودش از اول گفت کنسولهای بازیم رو با خودم نمیبرم که انگیزه قوی داشته باشم برای اومدن  . اومد و منم یه کاری که باید انجام میدادم این بود که مودم خونه رو برم پس بدم . مودم رو بهش دادم و گفتم لطفا اینو بسته بندی کن . گفت چطوری ؟ گفتم با مقوا یا کاغذ و چسب . گفتم خب کو ؟ گفتم اگه داشتم که خودم انجام میادم ! رفت و گشت و یه جعبه مقوایی پیدا کرد که خوب بود ولی ارتفاعش دو برابر چیزی بود که لازم داشتیم . گذاشت توش و گفت خب تموم شد . گفتم این الان بسته بندی شده ؟! گفت چکارش کنم ؟ گفتم این بالاش رو ببر که جعبه فیت بشه . گفت کاتر داریم ؟ گفتم خودت چی فکر میکنی ؟ دیگه عصبانی شد و اینو انداخت این طرف و اونو پرت کرد اون طرف و خلاصه به بدبختی این جعبه بسته شد که مسلما خودم اگه انجام میدادم برام راحتتر بود . بعد رفت تو اتاقش و نیم ساعت بعد در اومد و گفت مامان معذرت میخوام ! گفتم اشکال نداره . 

- کلا ویکند جز اینکه یه آش جو پختم کاری نکردم و همش سر کامپیوتر بودم و کار رو پیش بردم . بازم خوبه . آش هم جاتون خالی خیلی خوشمزه شده بود . 


سال خوبی داشته باشین

نظرات 5 + ارسال نظر
حکیم بانو یکشنبه 12 فروردین 1403 ساعت 23:31

سلام مارال جان. سال نو مبارک. خبرهای خوبی در سال جدید در راه باشه برای شما و خانواده

سلام و سال نو مبارک . همچنین برای شما

لیدا شنبه 11 فروردین 1403 ساعت 18:37

بهترینها برای تو و عزیزانت اتفاق بیفته،عیدتون مبارک

مرسی و همچنین برای شما

اعظم۴۶ چهارشنبه 8 فروردین 1403 ساعت 06:15

سلام سال نو شما هم مبارک باشه

الان پسرت پیش باباشه؟

بله فعلا پیش پدرشه و خیلی برای من راحت تره وقتی نیست اما به هر حال برمیگرده

زری.. چهارشنبه 8 فروردین 1403 ساعت 02:57 https://maneveshteh.blog.ir

باز هم سال نوت مبارک:)) یادته تو دید و بازدیدها یک نفر را تو یک روز چند بار میدیدیم و هی عید مبارکی میگفتیم الان اینطوری شد:))))
من از دوست‌پسر دخترت حس خوبی میگیرم:) چند سالشه و کجایی هست؟
امیدوارم پسرت هم بمرور خودش را پیدا کنه و تو محیطی قراربگیره که روزبروز انرژیش را بکشه بالا.

آره زری جان اینم عید دیدنی مجازیه :)
دوست پسر دخترم اصالتا کره ای هست ولی سالها قرقیزستان زندگی کرده . منم ازش خوشم میاد و همسن دخترمه . هر دو 21 ساله

رهآ سه‌شنبه 7 فروردین 1403 ساعت 15:54 http://Ra-ha.blog.ir

سال نو مبارک مارال جان الهی امسال همون سالی باشه که خودت میخوای سلامتی باشه دلت خوش باشه

مرسی رها جان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد