یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

682 - تاریخ ...

در گیر دیدن دو تا سریال و خوندن یه کتاب شدم . سریال اول ویکتوریا است که یه دوره کوتاهی از زندگی ملکه ویکتوریا رو نشون میده . شبکه من و تو نشون داد و منم دیدم . خیلی جالب بود . بعدیش یه سریال اثر حسن فتحی هست . کارهای حسن فتحی رو بعد از "شب دهم" دنبال کردم . خیلی دوست دارم و سریال شهرزاد رو بخاطر حسن فتحی و بازی علی نصیریان خریدم . دوستام گفتن که یه سریال هم زمانی که من ایران نبودم ازش پخش شده به اسم مدار صفر درجه . توی سایت سروش کلی دنبالش گشتم ولی نداشت . بطور اتفاقی تو یه کتابفروشی دیدم و خریدم و الان هر وقت دارم تو آشپزخونه کار میکنم یا اتو میکشم لپ تاپ رو میگذارم دم دستم و یه مقدارش رو میبینم . کتابی که درگیر خوندنش شدم تاریخ ایران مدرن نوشته یرواند آبراهامیان هست که خیلی دارم از خوندنش لذت میبرم . ولی شاید نصفش مونده .

دقت کردم دیدم هر سه تای اینها به تاریخ مربوط میشه ، کتاب که تاریخ خالص هست و با لحن و زبان بسیار بی طرفانه نوشته شده . ویکتوریا هم بیشتر تاریخی هست و مدار صفر درجه یه رمان تاریخی محسوب میشه . شاید تبعات سنم هست !! ولی نه یادمه دبیرستان هم که بودم کتابهای ژوزف بالسامو و غرش طوفان رو میخوندم که کاملا تاریخی بود و خیلی لذت میبردم .

در ضمن دو تا اپلیکیشن روی گوشیم نصب کردم یکی "نوار" و یکی "فیدیبو" اولی کتابهای صوتی داره که حق مولفش هم پرداخت میشه . دو تا کتاب کوتاه ازش دانلود کردم و گوش دادم . مخصوصا وقتی زمان زیادی توی راه باشی و نتونی مثل من تو ماشین کتاب بخونی عالیه . اپلیکیشن فیدیبو هم کتاب نوشتاری روی گوشی داره که خب همیشه همراهت هست و مثلا وقتی دو ساعت توی مطب دکتر مجبور باشی بشینی خیلی بدرد بخوره .

هفته خوبی داشته باشین

681- اخبار بد / اخبار خوب

از هفته پیش با اخبار زلزله خیلی حالم گرفته شد . روز بعد زلزله که رفتم سر کار سر یه چیز کم اهمیت کلی عصبانی شدم و با همکارم بداخلاقی کردم .  فرداش که فهمیدم حالم برای چی بد بوده ازش عذر خواهی کردم و اونهم متوجه شد که حالم دست خودم نبوده  . اما روزهای بعد با خبرهای خوبی که میشنیدیم کم کم حالم بهتر شد . موارد قابل بررسی توی این زلزله زیاد بود . مثلا هیچ نفهمیدم چرا ایران بالای 400 کشته داد و عراق 7 نفر ، چرا خسارت اونجا زیاد نبوده با اینکه مرکز زمین لرزه در مرز بوده . کمکهای مردمی بسیار قابل تقدیر بود . خبر دزدی در این زلزله اصلا به گوشم نرسید و اگر هم بوده احتمالا کم بوده . میزان اعتماد مردم به ارگانهای دولتی به صفر میل میکرد و هر چی یکی از دوستان که خودش امداد گر هلال احمر بوده میگفت باید ساماندهی کمکها با یک متولی باشه ، کسی که این کارو بلده و من به همه میگفتم باز هم کسی اعتماد نمیکرد . میزان پول جمع شده توسط آقای زیبا کلام و آقای دائی این رو میرسوند که اگه مردم به کسی اعتماد کنن همه چیز رو حاضرن فدا کنن . جای دولت آقای روحانی بودم قبل از دیر شدن یک فکری میکردم . شاید خیلی ها یادشون نباشه ولی همسن های من شور و حال مردم در روزهای انقلاب و همدلی بی نهایتی که با هم داشتن در اون روزها و روزهای جنگ یادشونه . هر وقت دولت اعلام نیاز میکرد بیشتر مردم کمک میکردن به جبهه . کسی خودش پا نمیشد بره پشت خط که کمکها رو ببره همه رو میداد به ارگانهای مسئول و ...

بدترین چیز اینه که غیر از جنگلها و دریاچه و منابع طبیعیمون ، اعتمادمون رو هم از دست دادیم .

680- عکس و ...

عکس های روی میز کارم رو عوض کردم . قدیمی شده بود و دوست داشتم عکس جدیدتری از بچه هام بگذارم . دخترم میخنده و خنده اش قند توی دلم آب میکنه و پسرم خیلی جدی به دوربین نگاه کرده و دلم رو میلرزونه . اینم مادر بودن و داستانهایی که داره .

سه شنبه ها بعد از کار میرم کلاس . از ساعت پنج و نیم تا 9 و نیم کلاس دارم . راستش وقتی برمیگردم خونه خیلی خسته ام ولی سالها بود کلاس به این خوبی نرفته بودم . یادم نمیاد که سر کلاسی بوده باشم که همش ساعت رو نگاه کنم و مضطرب باشم که چرا اینقدر وقت داره سریع میگذره . نگران باشم که نکنه این بحث استاد نیمه تموم بمونه و وقت نشه تمومش کنه . خیلی برای خودم جالبه تجربه جدیدیه .

دیشب ساعت 5 وقت دکتر داشتم . معمولا زودتر میرم که اسمم زودتر بیاد تو لیست و سر وقت برم تو . بعضی اوقات هم با یه تاخیر نیم ساعته میرم تو ولی دیشب فاجعه بود یه ربع به 8 از مطب اومدم بیرون انقدر که شلوغ بود . اولش گفتم بیخیال و نشستم به کتاب خوندن . از سایت #فیدیبو کتاب دانلود کرده بودم و همینطور خوندم تا اینکه دیدم از خستگی چشمام داره روی هم میفته . پاشدم اومدم بیرون از مطب و فکر میکردم کاش یه چایی گیر بیارم بخورم چشمام باز بشه . چند قدم بیشتر نرفته بودم که دیدم یه کافی شاپ #کلانا هست . من عاشق کلانا هستم . کیفیت و قیمتهاش به نظر من عالیه . رفتم تو و یه نسکافه با یک بیسکویت خوردم و کاملا انرژی گرفتم . گفتم حالا باز چند قدم راه برم دیدم یه مغازه 3 دهنه نوشت ابزار هست !!! این بهترین چیزی بود که میشد سر راه من قرار بگیره من عاشق نوشت ابزار هستم . رفتم تو به بهانه خرید چند قلم کلی گشتم و حض بصر بردم . دوباره برگشتم مطب و تا گوشیم شارژ داشت کتاب خوندم و بعد رفتم دکتر و اومدم بیرون .

میتونست کلی وقت تلف کردن و بیحوصلگی و حرص خوردن داشته باشه اما اینطور نشد و با اینکه نگران خونه بودم بهم بد هم نگذشت .

679- تراول و غیره

بالاخره تراول رو با یه ضرر 5 تومنی عوض کردم . شرکت حقوق و پاداش داد و خیلی خوش به حالمون شد . البته دو و نیم ملیون جرینگی یکی از قسطهای شهریه دخترم رو دادم اما بازم راضیم . کارهای شرکت خیلی کمتر شده و اضطرابی که داشتیم به حداقل رسیده البته دلیل اصلیش عوض شدن مدیر محترم بود که دهن ما رو سرویس میکرد .

فرشهام رو فرستادم بشورن ، یه قیمتی توی سایت نوشته بود ولی تا اومد دید گفت نه اینا باید اینطور شسته بشه و اونطور وگرنه خراب میشن . منم حوصله بحث نداشتم فرستادم ولی انصافا خیلی تمیز و خوب شست و آورد . بعدش هم زنگ زدن پرسیدن از شستشو راضی بودین ؟ پرسنل برخورد خوبی داشتن ؟ چقدر هزینه دادین ؟ این بازخوردها میتونه خیلی خوب باشه و آدم حس نمیکنه که میخوان سریع پول رو بگیرن و در برن .

اصولا ملالی نیست جز دوری پسرم که دارم باهاش میسازم