یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

704 - روز آخر کار

امروز روز آخر کارم هست و حالم گرفته است . ای میل خداحافظی فرستادم و کلی نامه محبت آمیز گرفتم و حالم خیلی گرفته تر شد . یه بدجنسی بزرگ کردم که فکر کنم کار درستی بوده . من در اصل برای رفتن به کانادا استعفا دادم اما انقدر از برخوردهای معاونتمون با خودم شاکی بودم که به کسی نگفتم کانادا میرم و همه تقصیرها رو انداختم گردن معاونت . فکر کنم بیشتریها هم فهمیدن . نیم ساعت پیش مدیر عامل بهم زنگ زد و منو خواست منم همه موارد رو بهش گفتم . گفت شرایط حقوقمون تو این سالها برای هیچ کس زیاد رشد نکرده . گفتم مدیر میتونه یه تشکر زبونی بکنه و کارمندش رو راضی کنه ، نه اینکه وقتی در مورد حقوق بهش شکایت میشه بهش بگه همه میگن ناراضی هستیم ولی هیچ کی نمیره !!!! خب این یعنی ناراحتی برو ! مدیر عامل هیچی نگفت . خلاصه اینطور 

703 - از وبلاگ خرمالوی سیاه ، آلما توکل

 

افتاده ام بر روی تخت. آنقدر درد روحی و جسمی کشیده ام که پریود در بدوقتی آمده سراغم. عادتش است، وقتی درد دارم به دردهایم اضافه می شود.

پخش شده ام روی تخت بیمارستان. از لرز دو تا پتو پیچیده ام به خودم. یک سرم توی این دستم است. یک سرم توی آن دستم. بسته ی نوار بهداشتی در کشوی بغل تختم. صبح شده. سینی صبحانه را برده اند. خورشید تابیده توی اتاق. زنی که دو تخت آنورتر است و صرع گرفته و فعلا کسی قصد ندارد به او بگوید تازه به خواب رفته. پیرزن روبرویی خرخر می کند.

من؟

درد می کشم. از زندگی متنفرم و منتظر..دکتر قرار است بیاید من را ببیند.

پنج دقیقه قبلش پرستار سرک می کشد و چکم می کند: آن را بردار!

-   چیو؟

-    اون نوار بهداشتی رو وردار دکتر نبینه!

-    چی؟

-    نوار بهداشتیت اونجاس . بپوشونش!

 به گلوله فکر می کنم. خیلی جدی به آن فکر می کنم.خیلی خیلی جدی به دکتری که با نوار بهداشتی حشری می شود. به پرستاری که فکر می کند پریود بودن زشت است فکر می کنم. و دوست دارم تمام دنیا را بالا بیاورم!


خرمالوی سیاه 

702 - تعطیلات و ...

معمولا روزهای تعطیل وبلاگ گردی و وبلاگ نویسی نمیکنم  اما الان میخوام بنویسم . 

یه اپلیکیشن دارم تو گوشیم به اسم Wunderlist   . ابزار بی نظیری برای درست کردن لیست هست ، هر لیستی . سه تا از مهمترین لیستهام توی این اپلیکیشن "کارهایی که  باید انجام بدم " و "لیست فیلمها " و لیست کتابها" هست یعنی فیلم و کتابهایی که باید ببینم و بخونم . 

مدتی سرم خیلی شلوغ کلاسهام بود و به دلیل جمع کردن وسایل برای رفتن و غیره کار خیلی داشتم . لیست کارها هر هفته یکی دوتاش تیک میخورد و کم میشد ولی لیست فیلم و کتابم مونده بود و زیاد میشد ( هر وقت کسی که قبولش دارم چیزی رو توصیه کنه میگذارم توی لیست فیلم و کتاب ) فیلم لالا لند توی لیستم نبود . فکر میکردم یه موزیکال سرگرم کننده است و اهل این چیزا نیستم اما رادیکال 63 ازش تعریف کرد و فکر کردم لابد خوبه . 

پریشب بیخوابی داشتم و مخم نمیکشید باز درس بخونم این فیلم رو گذاشتم و خیلی بیشتر از اونی که فکر میکردم درگیرم کرد . هنوز ذهنم درگیرشه و نمیدونم زمانی که تازه از دانشگاه اومدم بیرون این فیلما نبود یا من اصلا به داشتن یک رویا فکر نمیکردم ، هر چی بود در اهداف آینده ام منو مصمم تر کرد . 

ممنون از دوستانی که حتی یک بار ندیدمشون ولی باز روی زندگی من تاثیر مثبت میگذارن 

701- کارمند بودن

- یکی از خصوصیات کارمند بودن اینه که در هر فرصتی میخوای ازساعت  کار بزنی که فکر نمیکنم اینکاره باشم . یکی دیگه اش اینه که کارهایی که سمتت میاد با حداکثر قوا شوت میکنی به یه سمت دیگه و میگی به اون مربوطه نه من  - اینکاره هم نیستم . یه خصوصیت دیگه اینه که از تعطیلات چه آخر هفته و چه وسط هفته خوشحال میشی که به شدت اینکاره هستم به شدت   بعله منظورم این بود که از این هفته ای که بیشتر از نصفش تعطیله بسی بسیار خوشحالم . 

- یه درد پشت دارم که ولم نمیکنه . کاملا عضله ای هست و میره و میاد ولی ول نمیکنه ، به خواهرم که پزشکه گفتم ، این درد سایکو ماتیک هست و وقتی بری پیش پسرت خوب میشه 

- بیشتر از یک ماه مونده به رفتن پیش پسرم دلم میخواد زودتر برم ولی خوشحالم که وقت دارم چون یه کار اداری دارم و خدا میدونه کی طول میکشه تا انجام بشه و اگه تا قبل رفتن انجام نشه خیلی بد میشه برام . کارهای اداری هم که کی میدونه کی انجام بشه ... 

- از تعطیلات که برگردم دو هفته میام سر کار و بعد تموم میشه ، خلاص . هشت سال کار در شرکت فعلی تامام میشه . شرکت بسیار خوبی هست ولی متاسفانه معاونت خیلی خیلی بدی داریم . آدم بدجنسی نیست ولی سرلوحه اش در زندگی اینه که دیگی که برای من نمیجوشه ، سر سگ توش بجوشه . این منش مخصوصا برای یه مدیر خیلی خیلی بده و باعث سر خوردگی همه ماها شده بدجور . جالب اینه که اجازه انتقال به قسمت دیگه ای رو هم به کسی نمیده . حالا منم به کسی نگفتم که مجبورم برم و تمام ناراحتی هایی که ازش داشتم توی این مدت رو ریختم وسط تا چشمش در بیاد . 

همین 

700 - ادامه استعفا

1- معاونتمون بعد از 6 روز کشمکش و  برو بیا بالاخره استعفای منو به امور اداری داد و این یعنی قبولش کرد . بخاطر مدیر مستقیمم کمک کردم یک نفر که بتونه کار منو انجام بده پیدا کنن و کارهای اون هم داره انجام میشه و امیدوارم مشکلی نباشه چون اگه جای من مدتی خالی بمونه بار زیادی روی دوش همکارام میفته که دلم نمیخواد اذیت بشن . 

2-هنوز همکارا نمیدونن و برای همین از دست سوال جواباشون راحتم . هفته دیگه هم که بیشترش تعطیله و دیگه ماه از نیمه میگذره تا بعد تعطیلات .