یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

5 می 2024

- روزای خیلی بدی رو گذروندم . یک هفته مرخصی گرفتم و نرفتم سر کار . خودم از خودم بدم میومد که چقدر ناتوان هستم و نای هیچ کاری رو نداشتم اما خودمو میکشوندم برای کارهای خونه اونم فقط کارهای واجب تا بالاخره کار درمانی ای که باید انجام میدادم انجام شد و البته اونم بعد یک هفته جواب داد و من یک مقدار سر پا شدم . الان فکر میکنم خیلی بهترم البته دکترم آزمایش خون داد تا ببینه دچار کم خونی شدم یا نه ولی احتمالش زیاد نیست چون قرص آهن رو با دوز خیلی بالا دارم میخورم. 

- یکی از همکلاسی های دبیرستانم برای یه کنگره از آلمان اومد و قرار شد هم رو ببینیم . بهش گفتم مال میخوای ببرمت ؟ شام بریم بیرون یا ببرمت جای دیدنی شهر ؟ گفت بریم شام بیرون و اگه میشه من بگم دختر داییم اینا که اینجا هستن اونا هم بیان و خلاصه روی هم 6 نفر شدیم و رفتیم یه رستوران ایرانی که موزیک زنده هم داشت و برعکس جاهای دیگه که رفته بودم موزیک خوبی هم داشت . این دوستم هم خیلی ساله آلمانه و از روحیه خشک و سرد آلمانی ها میگفت و اینکه شهرشون اصلا رستوران ایرانی نداره . خلاصه گفتیم و خندیدیم و رقصیدیم و خوردیم و بسیار بسیار خوش گذشت بهمون . هم غذای جسمی خوردیم و هم غذای روحی .

- دوتا از 4 تا پروژه ای که گرفته بودم کار خودم بود و داشتم انجام میدادم . دوتای دیگه اش رو قرار بود یکی باهام شریک بشه که هی امروز و هی فردا و آخر چند روز بود بهش پیغام دادم اصلا جوابم رو نداد خلاصه من کاملا ازش قطع امید کردم و اون دوتا رو هم شروع کردم به حالتی که کاملا قراره تا آخرش رو خودم کار کنم . خلاص.


خوب باشین