یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

826 -

- خب کامپیوترم بعد از ۴ هفته رسید دستم و همین الان در بدر دنبال حرف پ توی کیبوردش بودم 

-تقاضای ترفیعم قبول شد ولی افزایش حقوق بجای ۱۲ درصد شد ۷ درصد که کمی نامید کننده بود ولی گفتن که ۳ ماه دیگه اون ۵ درصد رو میدن که خدا میدونه . 

- کارهای برقی خونه به بدبختی تموم شد و یه نفسی کشیدم از این کار که انجام شد . دیگه تا وقتی داستان کابینتها و بازسازی آشپزخونه بخواد انجام بشه کار اساسی انجام نمیدم . کارهای خورده ریزی که خودم انجام بدم فرق داره چون خرج زیادی نداره . 

- چند تا فیلم و یه سریال دیدم . فیلم All the President's Men  با بازی داستین هافمن و رابرت رد فورد که ماجرای واترگیت بود و قشنگ بود . فیلم the Intouchable  که یه فیلم فرانسوی بود و فوق العاده ُ فوق العاده بود . اگر ندیدین همین الان برین ببینین . یه سریال ۷ قسمتی هم تازه نتفلیکس آورد به اسم the queen's gambit که اونم بسیار بسیار قشنگ بود و دیدم تموم شد . 

- پروژه ای که تو خونه داشتم  رو دارم لک و لک انجام میدم و این خیلی بده باید بیشتر وقت بگذارم . 

-پس چرا بازم دارم مینویسم ؟ برم سر پروژه ام :)


825 - Home sweet home

- وقتی اومدیم این خونه یک سال از اومدنمون به کانادا میگذشت . بیشترش رو کار نداشتم و برای اینکه میدونستم جابجایی دارم و البته به دلیل ملاحظات مالی وسیله زیادی نخریدم . وقتی هم خونه رو خریدیم که اوضاع مالی سخت تر شد . صاحبخونه قدیمی داشت میرفت به یه آپارتمان بنابراین جای زیادی برای همه وسایلش رو نداشت و بعضی وسایل رو برای من گذاشت . مهمترینش وسایل باغبونی بود که فکر نکنم با 1500 دلار هم میتونستم این همه وسیله بخرم . یه سری هم میز و کشو و کتابخونه رو بهم نشون داد و گفت اینا شرایط ایده آلی ندارن ، میخواهی ؟ که من گفتم آره چون از هیچی بهتر بود . 

توی وسایل یه کتابخونه بود که دیگه زیادی قراضه بود و دیگه این اواخر داشتم حرص میخوردم از قیافه اش . بالاخره امروز رفتم آیکیا و دو کتابخونه کوچیک خریدم و اومدم خونه بلافاصله سر همش کردم و گذاشتم سر جاش . فردا صبح کتابخونه قبلی رو میگذارم دم در که ببرنش و بسی خوشحالم . 

- فردا الکتریشن میاد . یک سری روشنایی های خونه رو یا دوست نداشتم یا کم بود و کم کم خریدم و گذاشتم کنار و فردا برقکار میاد برای نصب .

- پروژه بعدی برای خونه تعویض کابینت ها هست . کابینت ها خیلی قدیمیه و دونه دونه کشو هاش داره میشکنه . خود کشو ها نه ولی یه قطعه خاصی ازش که وقتی سرچ کردم دیگه گیر نمیاد . فعلا دارم باهاش میسازم چون میخوام کابینت ها رو از آیکیا بگیرم و معمولا یه حراجی در مورد وسایل آشپزخونه داره که میخوام اون موقع خریدم رو انجام بدم . 

-برقکار که بره میخوام سقف آشپزخونه رو رنگ کنم تا وقتی کابینت ها عوض میشه رنگ کاری کمتری داشته باشم . 

- درخواست افزایش حقوق کردم به میزان 12 درصد و این عنوان شغلیم رو هم عوض کنن . فعلا جوابی نگرفتم ولی همزمان برای شغل جدید هم اپلای کردم . 

- مرخصی هام رو جمع کرده بودم که با تعطیلات سال نو روی هم بگذارم و ایران برم که کورونا گند زد بهش . حالا میخوام کم کم مرخصی بگیرم . البته یه سری کار هم هست که دارم لیست میکنم برای تعطیلات که انجام بدم .مثل آپدیت کردن پورتفولیوم . 

- کامپیوترم بعد 3 هفته هنوز دستم نرسیده و هر بار هم به شرکتش زنگ میزنم کسی برنمیداره 

- الان ساعت 5 صبحه و من از ساعت 2 بیدارم 

همین

824 - فیلم و غیره

- لپ تاپم هنوز درست نشده و دارم جون میکنم با این لپ تاپ . فکرشو کنین خواستم رزومه ام رو آپدیت کنم بفرستم دیدم آفیس نداره !!! منت دخترم رو کشیدم یه ساعت کامپیوتر اونو گرفتم ولی کار تموم نشد . حالا در حال دانلود کردن آفیس هستم که نصب کنم . بدبختیه .

- تازه رزومه  آپدیت شده ام هم توی اون کامپیوتر بود ! از توی ای میلهام آخرین رزومه ام رو پیدا کردم و از پی دی اف به ورد تبدیلش کردم و نشستم به آپدیت کردن . بگذریم که توی این تغییرات لی اوتش هم حسابی به هم ریخته بود . 

- مشغول کار هستم طبق معمول و این خوبه . الان فکرم اینه که درآمدم رو ببرم بالا . همین 

-نمیدونم چرا یکهو پیله کردم به فیلم ایرانی دیدن و اینا رو دیدم : مردی بدون سایه ( خیلی مالی نبود ) - لتیان ( خیلی خوشم اومد ) - عصر جمعه ( زیاد خوشم نیومد ) و الان هم دارم نیمه شب اتفاق افتاد رو میبینم که تا اینجا خوشم اومده . راستی شهر زیبا رو هم برای بار دوم دیدم واقعا عالی بود . آهان نمیدونم فیلم ایرانی محسوب میشه یا نه ولی Everybody knows که اصغر فرهادی ساخته ولی همه فیلم اسپانیا هست و هنرپیشه هاش هم ایرانی نیستن رو دیدم و به نظرم عالی بود . بازم هست  مینای شهر خاموش که خیلی قشنگ بود . 

-هر سال اینجا منت میکشیدن بیاین واکسن آنفولانزا بزنین . ما هم سر راه اولین داروخانه ای که میدیدیم می ایستادیم و میزدیم . امسال اصلا گیر نمیاد و من هنوز نتونستم بزنم انقدر که مردم ریختن واکسن زدند . 

- حالا درست جون کندم و این کامپیوتر رو ست آپ کردم ولی باز امیدوارم این هفته کامپیوترم رو بهم بدن . خسته شدم از دست این .البته بازم خوب بود که این بود . عمرا بچه ها بهم کامپیوتر میدادن . البته اونا هم کلاس و درس دارن .

-با خرجهایی که این ماه روی دستم مونده باید سیستم ریاضت اقتصادی سفت و سختی رو در پیش بگیرم . اما راستش نمیدونم از کدوم خرجی بزنم ؟ اصولا اهل ریخت و پاش نبودم تو زندگی . داستان تحت فشار مالی بودن هم مال امروز و دیروز نیست . از وقتی یادمه همینطور بوده .

-خب آفیس نصب شد و رزومه رو ادیت کردم و سابمیت کردم دیگه نمیدونم چی میشه 

خوب باشین