یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

۲۸ نوامبر ۲۰۲۳

سلام به همه امیدوارم خوب باشین 

ما هم خوبیم دخترم به شدت درگیر درسهاش هست چون فقط دو هفته از ترم مونده . پسرم هم مثل همیشه نشونه ای از درس خوندن نشون نمیده . 

خودم هم طبق معمولم . خرید ٬ لاندری ٬ شستشو ٬ آشپزی و معاشرت با علی .

کارها که وضعشون معلومه ولی معاشرت با علی خیلی خوب ولی  با سرعت خیلی کمی پیش میره . اگه دو سال پیش بود حتما صبر نداشتم و دلم میخواست تماسهامون دم به دقیقه باشه و سریع پیش بریم ولی با تجربه ای که الان دارم به همین منوال ادامه میدم و مشکلی هم ندارم . گرچه علی هم آدم سابق نیست و البته خب الان تماسمون بیشتره ولی قبلا نشونه ای از ارتباط عاطفی نمیدیدم و تو ذهنم همش با محمد مقایسه اش میکردم . اینکه خونه محمد که بودم از اول تا آخر محکم بغلم کرده بود و حتی اگه بلند میشدم چایی بریزم هم اعتراض میکرد ٬ اینکه چقدر با محمد میگفتیم و میخندیدیم . اینکه هر وقت از خونه محمد میخواستم بیام خونه خودمون انتظار داشت وقتی رسیدم بهش خبر بدم حتی اگه مستقیم ازم نخواسته بود ...

حالا علی هم تقریبا ( نه کامل ) بغلم میکنه وقتی رو مبل کنار هم داریم فیلم میبینیم . آخرین باری که پهلوش بودم وقت خداحافظی گفت رسیدی خبر بده که تعجب کردم و رفتارهای عاطفی دیگه و با اینکه اصلا به پای محمد نمیرسه از این نظر اما من خیلی خوشحال و راضی هستم . فکر میکنم به اینکه درسته محمد خیلی محبت میکرد ولی بلافاصله از دماغم در میاورد اما علی کمتر توجه میکنه اما هیچوقت از دماغم در نیاورده و کنارش احساس امنیت بیشتر میکنم .

هر وقت هم میرم خونه علی خونه اش عین برهوت می مونه چون اصلا خونه غذا نمیخوره و هیچی نداره و باز باید پا شیم بریم بیرون غذا بخوریم . این دفعه که داشتیم قرار میگذاشتیم برم خونه اش گفت میای بریم اون فروشگاه گروسری که گفتی ؟ گفتم حتما . این فروشگاه اسمش آدونیس هست و در اصل لبنانیه و مرغ و گوشتم رو از اونجا میخرم و کلا جنسهاش خیلی خوبه و غذای آماده هم داره . با هم رفتیم و خیلی ذوق کرد و گفت چه فروشگاه خوبیه و چقدر تنوع داره جنسهاش و یه مقداری غذای آماده هم خریدیم و برگشتیم خونه اش و خوردیم و خیلی هم از مزه غذاهاش خوشش اومد و گفت هر هفته بریم ! حالا ببینم اهلش هست یا نه چون در کل از هر گونه خرید کردن  فراریه و خوشش نمیاد از خرید . 

در مورد کارم هم که  گفتم دوره آزمایشی تموم شد و احساس ثبات بیشتری کردم . دو روز در هفته میرم شعبه نزدیک خونه مون که واقعا نزدیکه و یه انرژی میگیرم برای ۳ روز دیگه که باید کلی رانندگی کنم و تو ترافیک بمونم . ورزش دو روز در هفته است ولی مشخصا کافی نیست و بعد از اینکه با رژیم یک کیلو و نیم کم کردم و ثابت موندم نیاز به ورزش رو بیشتر حس کردم . 

همین دیگه . مواظب خودتون باشین

نظرات 4 + ارسال نظر
لیدا سه‌شنبه 14 آذر 1402 ساعت 05:42

سلام ،میدونی چند وقته اینجا ننوشتی؟

ببخشید

شادی چهارشنبه 8 آذر 1402 ساعت 00:00 http://setarehshadi.blogsky.com/

فکر کنم دلیل آرامشتون اینه که آدم توی سن ما بیشتر به دوست داشتن و ثبات نیاز داره و عشق هیجانی اگرچه خوبه و لذت بخش ولی چون معمولا ادامه دار نیست نمیشه دل ببندیم بهش.

بله احتمالا همینطوره

لیدا سه‌شنبه 7 آذر 1402 ساعت 14:21

خیلی هم عالی

زری.. سه‌شنبه 7 آذر 1402 ساعت 13:57 http://maneveshteh.blog.ir

اتفاقا همین روتین و احساس امنیت خوبه، من هم نمیتونم اون مدل محمد را تاب بیارم خب چه کاریه از دماغ ادم دربیاری!؟ بنظرم با ادمی مثل علی که بدونه چی میخواد و بالا پایین شدن کمتری داره راحتتر میشه زندگی کرد.
من وقتی خونه ای از خوراکی خالی باشه حس فقر و قحطی میگیرم و واقعا حالم بد میشه !
خوش باشی عزیزم

آره راست میگی اما محمد واقعا چیز عجیبی بود برام خیلی سخت ازش دل کندم . انگار با دست پس میزد و با پا پیش میکشید .
علی میگه من وقتی خونه میرسم که میخوابم پس شاید خیلی براش مهم نباشه ولی راست میگی آدم حس بدی داره خونه خالی از خوراکی باشه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.