یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

27 فوریه 2024

- یه سریالی بود به اسم ماجراهای خانه ما با بازی رضا بابک و گوهر خیراندیش . 4 تا بچه داشتن و یه جایی تو حومه شهر زندگی میکردن . پسر بزرگشون تازه گواهینامه گرفته بود و برای بار اول یا یکی از بارهای اول ماشین رو داشت برمیداشت که خواهر برادرهاش رو ببره جایی . مادره طبعا نگران بود و بهش گفت آروم برو .. زود برگرد . پسره گفت یا میتونم آروم برم یا زود برگردم خودت انتخاب کن چون دوتاش با هم نمیشه .

حالا با مامانم تماس تصویری میگیرم میبینه من خونه ام و سر کار نیستم . میگه خونه موندی ؟ میگم آره صبح خواب موندم و دیدم نمیرسم برای همین دارم از خونه کار میکنم . خواب موندم چون دیشب قرص خواب خوردم . میگه چرا قرص خواب خوردی ؟ گفتم چون چند شبه بیخوابی دارم و داشتم داغون میشدم . میگه قرص نخور مامان ولی خوب بخواب !!! خب من فقط یکیش از دستم برمیاد دوتاش با هم نمیشه 

- علی ویس داد و شرایطش رو گفت و خیلی بدتر از چیزی که فکر میکردم براش اتفاق افتاده اما این به این معنی نیست که برام مساله حل شده . نه این آدم برای من تموم شده چون من درک میکنم که چه مشکل بزرگی براش پیش اومده ولی اگه باید ده روز صبر کنه و بعد از اینکه من پرسیدم چی شده برام توضیح بده ... این همون قسمتیه که من دوست ندارم و درک نمیکنم . منم جواب دادم امیدوارم مشکلت حل بشه و مرسی که توضیح دادی . 

- همون روز باز راج یه حال و احوالی کرد و منم دق دلیم رو سرش خالی کردم . گفتم شماها که وقت ندارین برای چی میاین تو دیتینگ اپ ؟ و فهمید که برک آپ داشتم . گفت نه من نگفتم وقت ندارم و من و تو هر دوتامون مشغولیم و گفتم هفته ای یکبار هم رو میبینیم و خب باشه هفته ای دوبار میبینیم ! گفتم من نمیخوام تو تغییری توی خودت بدی و اصلا من آمادگی دیت ندارم . بعد از تکست گفت اگه میشه زنگ بزن و زنگ زدم و گفت ببین بیا هفته ای دوبار هم رو ببینیم و بعد بیشترش میکنیم و چیزی رو از دست نمیدی اگه یه امتحان دیگه بکنیم . گفتم الان از من جواب نخواه من تو شرایطی نیستم که بهش فکر کنم گفت نه هر چقدر لازمه زمان بگیر ولی اینو میدونم که مهمه آدم مناسب پیدا بشه و من خیلی معاشرت با تو رو دوست داشتم و میشه آدم خودشو تطبیق بده . گفتم نمیدونم شاید بعدا و قطع کردیم .

راستش رو بگم دلم باهاش نیست . هر بار یه رابطه قبلی رو احیا میکنم دقیقا همون مسایل قبلی پیش میاد و هیچی عوض نمیشه . انتظار زیادی هم هست اگه بخوام آدمها عوض بشن . 

نظرات 4 + ارسال نظر
آسمان چهارشنبه 9 اسفند 1402 ساعت 13:00 http://avare.blog.ir

منم خیلی این سریال رو دوست داشتم
در مورد این وضعیت افتضاح دیتینگ هم واقعا متاسفم امیدوارم که آدم مناسبت به زودی سر راهت قرار بگیره و از شر این اتفاقا خلاص بشی

ممنونم

لیدا سه‌شنبه 8 اسفند 1402 ساعت 14:25

عزیزم..حالا وقتشه که خواهرانه بغلتت کنم.بیا بغلم

قربونت

زری.. سه‌شنبه 8 اسفند 1402 ساعت 14:06 https://maneveshteh.blog.ir

چی بگم والله، ولی شاید اگر جای تو بودم الان که راج میگه مهمه آدم ، آدم مناسب خودش را پیدا کنه و … احتمالا قانع میشدم که باهاش ادامه بدهم.
در مورد علی، به شدت باهات موافقم اینکه طرف موقعیت بدی داشته دلیل نمیشه نخواد برای آدم تایم بذاره مگر اینکه مثلا حضور آدم براش یه بار اضافه باشه که با خودش بگه فعلا صنم زیاد دارم جا برای یاسمن نیست:/

در مورد علی واقعا مساله ای که گفتم هست . مشکلش حاد هست متوجه شدم ولی اینکه حرف نمیزنه رو دوست ندارم .
در مورد راج الان نمیتونم فکر کنم . شاید بعدا

کوهنورد سه‌شنبه 8 اسفند 1402 ساعت 14:05 http://1kouhnavard.blogsky.com

من چقدر این سریال رو دوست داشتم.

واقعا خوب بود مخصوصا قسمت آخرش اگه یادت باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد