یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

31 ژانویه 2024

- حالم کماکان خوب نیست ولی از قبل بهترم  . روز دوشنبه رو از خونه کار کردم و دیدم تواناییش رو دارم . حالا فردا میرم شرکت ولی اگه بازم حالم خوب نبود بعدش به دکترم سر میزنم . 

- دیروز علی داشت از امریکا راه میفتاد برگرده پیغام داد من دارم میام سمت تورنتو و چه هفته ای داشتم ! من نوشتم با احتیاط بیا چون هوا یه مقدار گرفته است و منم همش مریض بودم . گفت حالا صحبت میکنیم . گفتم باشه هر وقت تونستی زنگ بزن ولی نزد و من خیلی ناراحت شدم . اگه من میفهمیدم مریضه حداقل کاری که میکردم این بود که زنگ بزنم و ببینم چکار میتونم بکنم . ذهنم خیلی خرابه و باید باهاش صحبت کنم . امیدوارم مثل دفعه قبل نکنه که انقدر طولش بده که موضوع لوث بشه و نتونم صحبت کنم. اخلاقهای گند خودمو میشناسم اگه الان حرف نزنم بعدش به حالت فوران میفتم و این اصلا خوب نیست .  امروز که دوشنبه باشه پیغام داد من دیشب دیر رسیدم خونه و امروز زنگ میزنم . من جواب ندادم . 

- بیشتر از 6 ماهه برای ویزای مادر و پدرم اقدام کردم و جواب نگرفتم و اعصابم خورده . به شدت نگرانشون هستم و باید بیارمشون پیش خودم . خواهرم قبلا همه کار براشون میکرد ولی انقدر منت به سر من میگذاشت و انقدر بد رفتار میکرد که من واقعا حالم بد میشد از دستش ولی خب هیچی نمیگفتم . یکی از آخرین بارها خودش گفت اصلا بهتره ما با هم تماس نداشته باشیم من کارهای اینا ( مامان و بابا ) رو برات تعریف میکنم اعصابم خورد میشه !!! تقریبا تماسمون قطع شد و بعدش هم پدرم یه تکست مسیج بدی بهش زد که خیلی ناراحتش کرد و من هر چی بهش گفتم بابا پیر شده و ذهنش کار نمیکنه و بدبین شده و تو ول کن اصلا گوش نداد و دیگه بهشون نه تلفن زد نه سر زد . من به بابا گفتم تکستی که زدی بد بوده و انصاف نبود گفت حالا چکار کنم ؟ گفتم ازش عذرخواهی کن . این کارو کرده نگو اون اصلا تلفنهای مامان و بابا رو بلاک کرده !!! و دریافت نکرد . من بهش گفتم و اون گفت دیگه برام مهم نیست و من کاری باهاشون ندارم . حالا یه پدر و مادر پیر دارم که یه دخترشون اونور دنیاست و دختر دیگه شون که توی همون محله است باهاشون قهره و بدترین قسمت ماجرا اینه که پسر خواهرم که واقعا پیش مامان و بابای من بزرگ شده هم یه مدتی خیلی کم بهشون سر میزده و بعد اونم نمیدونم از چی ناراحت شده و اونم بیخیال شده و الان همسایه ها دارن خرید و کارهای مامان و بابای منو میکنن و خیلی برای من خجالت آوره.

- علی بالاخره تماس گرفت و گفت چه مشکلی براش پیش اومده بوده . به شدت تحت تنش هست و واقعا به نظرم مشکل بزرگی هست ولی بهش گفتم که حالا درگیری روحی داشتی و میفهمم ولی اگه میگفتی درگیری کاری داشتی و حتی چند دقیقه وقت نداشتی که پیغام بدی خیلی ناراحت کننده بود و قرار گذشتیم که بعد همدیگه رو ببینیم . حالا امروز عصر که باید برم دکتر و فعلا درگیر خودم هستم و اونم درگیر کار خودش .

نظرات 4 + ارسال نظر
اسیه جمعه 4 اسفند 1402 ساعت 11:34

چقدر خوبه که از اون سر دنیا بفکر والدینتان هستید.

ممنونم

دزیره شنبه 14 بهمن 1402 ساعت 23:52 https://desire7777.blogsky.com/

امیدوارم بهتر بشی زودتر مارال جان
پدر و مادرها در سن های بالا مثل بچه ها بهانه گیر میشن شرایط سخته امیدوارم ویزاشون اکی بشه
و خوب کاری کردی حرف دلت رو گفتی به اقای علی امیدوارم همه چی همونی بشه که میخوای

ممنونم

A.p شنبه 14 بهمن 1402 ساعت 12:55

سلام، ببین یه پدر و مادر ۴ تا یا بیشتر بچه رو بزرگ میکنند ولی وقتی قضیه برعکس میشه ، اون ۴ تا بچه نمیتونن پدر و مادر رو هندل کنند، حالا شما فکر کن خواهرت دست تنهاست ، البته کار خوبی نکرده که پدر و مادرش رو بلاک کرده چون دور از جونشون وقتی یه اتفاقی بیفته فقط حسرت میمونه براش، اما اون قسمت اول صحبتم برای اینکه به خواهرت حتی فقط لفظی حق بده که ناراحت بشه ، برادر همسر من ایران نیست ۱۰ سال که رفته و برنگشته، بعد دو تا خواهر و یه برادرش رو دائم بازخواست میکنه که چرا حواستون انچنان که باید و شاید به پدر و مادرمون نیست ، مثلا همسر من پدر و مادرش رو برد بیمارستان چون وقت دکتر داشتن ( سر پا هستن ۷۰ ساله اند) همسرم رفت جلسه شرکت خودش، پدر و مادر زنگ زدن به برادر همسرم که این ما رو رسونده بیمارستان ولی نیومده تو، اون زنگ زد داداشش رو بازخواست کرد ،میدونی هی تنش بیشتر شد. گاهی همه طرفین حق دارن همه به نوعی دارن راست میگن ولی ...

من که به خواهرم حق دادم ناراحت بشه اصلا کار پدرم درست نبود ولی همیشه به خودش و به پسرش گفتم پدر و مادر مثلا یه ملیارد محبت و کار میکنن برای آدم . اگه 10 تا کار نادرست بکنن که تفاضلش نمیشه صفر. هنوز آدم خیلی بهشون مدیونه .
کسی که رفته اگه طلبکار باشه دیگه خیلی زور داره

زری.. پنج‌شنبه 12 بهمن 1402 ساعت 03:58 https://maneveshteh.blog.ir

سلام، مارال جان تو چه موقعیت بدی گیر کردی، ایکاش خواهرت یه کم مهربانانه تر برخورد میکرد:( ببین یه کاری کن چرا یه پرستار ساعتی جفت و جور نمیکنی؟ اینطوری روزی دو سه ساعت سر بزنه به پدر مادرت یکسری کارها را بکنه و خریدها را انجام بده؟ نمیدونم وبلاگ مهربانو را میخونی یا نه؟ با اینکه خودش تهران هست ولی چون شاغله برای پدر مادرش پرستار گرفته اند، مهربانو فوق‌العاده زن مهربون و کاردرستی هست، بنظرم یه پیام بهش بده و ازش بخواه میتونه یه کسی را معرفی کنه، و دیگه اینکه روی من هم تا حدی میتونی حساب کنی، مخصوصا اگر بهم نزدیک باشند. بنظرم اولین و مهم‌ترین کار اینه که در اسرع وقت یه نیروی کمکی برای والدینت جور کنی، هم غرور خودت و هم غرور اونها جریحه دار شده.
در مورد علی، چقدر خوب تونستی تا اینجا فضا را مدیریت کنی، آفرین بهت.
در آخر هم که امیدوارم جشن نوروز را با پدر مادرت در کانادا دور سفره هفت سین جمع بشید.

ممنون از لطقت زری جان ولی پارسال که رفتم ایران و وضع بابا خیلی بد بود براش پرستار گرفتیم اما بعد شاید یک ماه جوابش کردن . دوست نداشتن کسی دایم پهلوشون باشه . بعد یه خدمتکار خانم براشون پیدا کردم هفته ای یک روز میره جز زدم بگین هفته ای دو سه روز بیاد قبول نمیکنن . میگن کاری نداریم !
امیدوارم فقط زودتر بیان

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.