یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

13 دسامبر 2023

سلام به همگی 

پسرم اوضاعش بهتره . ازش خواستم شروع کنه بین کابینتها رو کاشی کنه و باید از اندازه گیری شروع کنه . البته کاشی که نه , چبزی که بشه چسبوند و راحت باشه چون آشپزخونه ام در کل بازسازی احتیاج داره که من نمیتونم فعلا انجام بدم ولی نمیخوام هم زیاد خرج کنم . اینطوری اونم سرش گرم میشه . 

علی هفته پیش پیغام داد و عذرخواهی کرد که ویکند نمیتونیم هم رو ببینیم و منم گفتم اشکال نداره و  عذرخواهی نداره . بعدش شنبه صبح پیغام داد که دارم میرم خونه جدید رییسم و مهمونی گرفته . پرسید بچه ها شب خونه هستن ؟ من گفتم هستن ولی اگر بخوای میتونم ازشون بخوام برن بیرون و همینطور هم شد و بچه ها رو فرستادم شام بیرون (مهمون من ) و علی اومد . کلافه بود از مهمونی بازیهای قبل کریسمس و گفت خسته شدم از مهمونی رفتن و سیخ تو رستوران نشستن و چرت و پرت گفتن . گفتم بزودی تموم میشه نگران نباش و نشستیم فیلم Family man  با بازی نیکلاس کیج رو به پیشنهاد من دیدیم و بسیار خوشش اومد . با توجه به فیلمهای اخیر نیکلاس کیج زیاد انتظار نداشت فیلم خوبی باشه ولی خیلی خوشش اومد . 

متوجه هستم که خیل خیلی کُند داریم پیش میریم و هنوز حرف محبت آمیزی به جز دلم تنگ شده بینمون رد و بدل نشده . اگه به من بود خیلی سریعتر پیش میرفتم که الان فکر میکنم کار غلطی بوده ( حداقل در مورد علی ) و خوشحالم که شرایط روحیش رو متوجه میشم و با محبت کردن زیاد بار احساسی نمیگذارم روی دوشش . 

یه جیزی که در مورد علی هست اینه که با اینکه سالهای زیادی با همسرش زندگی کرده ولی زندگی سردی داشته و خیلی عاشق وار نبودن و الان میفهمم که چرا دفعه پیش که دیدمش از الان هم سردتر و بی احساس تر بود برای اینکه اینطوری عادت کرده . خوشبختانه الان خیلی بهتره . با اینکه کارش جوریه که خیلی تماس تلفنی نداریم ولی وقتی هم رو میبینیم با احساس تره . 

در کل همیشه با آدمهایی که رابطه طولانی تو عمرشون نداشتن یه جوری با احتیاط رفتار میکنم . محمد آدمی بود که نه تنها ازدواجش زیاد طول کشیده بود بلکه حس میکردم آدم عاشقی بوده تو زندگیش . حمید یه ازدواج 4-5 ساله داشته که نصفش هم به کشمکش طلاق گذشته . یه بار از راج - که هیچوقت ازدواج نکرده بود - پرسیدم که تو هیچوقت رابطه طولانی مدت داشتی ؟ گفت آره مثلا یکیش 3 سال طول کشید . گفتم خب طولانیش چقدر طول کشید . گفت میگم که 3 سال !  اصلا فکرشو نمیکردم که 3 سال براش طولانی باشه . 

دفعه پیش که با علی حرف زدم گفتم دارم تلاش میکنم که سریع پیش نریم و گفت خیلی ممنونم ازت . اگه میخواستی سریع پیش بری من اذیت میشدم و شاید نمیتونستم اونطور ادامه بدم . 


خبر دیگه اینکه توی این مدت حمید دوبار تلفن زده ولی من جواب ندادم . دیگه تکست هم نداد . پیگیریش بد نیست ولی زمانبندیش افتضاحه و دیگه وقتش نیست . 


یه درخت کریسمس که به شدت حراج خورده بود خریدم و کادوهای کریسمس رو گذاشتم زیرش و راستش از حس و حالی که به خونمون داد خوشم اومد . خیلی مقاومت کردم در مورد پذیرفتن کریسمس به عنوان یه event  ولی الان حس خوبی دارم . همون کادو کردن بسته ها و گذاشتنش  زیر درخت کریسمس هم خیلی حس خوبی داشت . مهمونی های کریسمسی هم تو شرکت برقراره و هفته پیش مهمونی گروه ما بود که تو قسمت خصوصی یه رستوران بود و به بزن و برقص اساسی ختم شد و خیلی خیلی خوش گذشت . امروز مهمونی پروژه بود و رفتیم و تو ماه ژانویه هم مهمونی کل شرکت هست که امیدوارم با علی برم . 

همین 

نظرات 4 + ارسال نظر
ترانه پنج‌شنبه 30 آذر 1402 ساعت 13:29

خوشحالم که با علی خوب پیش میره عزیزم
من هم از اون تایلها امتحان کردم قبلا. خیلی راحت و خوبه

تو که ماشالا همه فن حریفی

زری.. یکشنبه 26 آذر 1402 ساعت 03:42 https://maneveshteh.blog.ir

عزیزم چه جواب جالبی به لیدا دادی،
من خستگی و بیحالی علی را درک میکنم، فشار کاری خیلی بد هست:(
خوبه پسرت حوصله کنه اون کار را انجام بده، حوصله و دقت میخواد.

شاید واقعا حس درستی نباشه ولی واقعا آینده ای رو تصور نکردم
پسرم کاری رو شروع نمیکنه ولی وقتی شروع کنه معمولا با دقت انجام میده . ببینم چی میشه

دزیره شنبه 25 آذر 1402 ساعت 00:06 https://desire7777.blogsky.com/

همین بهترینه لحظه رو بچسب مارال جان و امیدوارم یه مسیر هیجان انگیز به یک مقصد رویایی ختم بشه

ممنونم . راستش نه اینکه فکر کنم درستش اینه ، بیشتر از زیاد فکر کردن خسته شدم .

لیدا چهارشنبه 22 آذر 1402 ساعت 16:52

دوست داری آخرش با علی به کجا برسی؟یعنی رویات چی هست؟

رویایی ندارم . راستش انقدر برای آینده برنامه ریزی کردم خسته شدم . همبن که امروز حالم باهاش خوبه برام بسه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.