یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

23 فوریه 2024

- سرم خیلی شلوغه هم کارهای شرکت هست و هم پروژه ای که گرفتم . تقریبا هر چی خونه هستم دارم روی پروژه کار میکنم و حسابی وقتم رو گرفته ولی چون میدونم که پولش به دردم میخوره انگیزه دارم براش . 

-دوشنبه اینجا تعطیل بود و قرار بود پسرم سه شنبه بره سر کار . چهارشنبه که بعد شام یه کم رفتم تو تخت که استراحت کنم ( که بعدش باز بشینم سر کار ) زنگ زدم بهش و برداشت و گفتم میخواستم حالت رو بپرسم و کار چطور بود ؟ گغت دیروز رفتم سر کار اما کار سنگین بود و بدنم درد گرفت امروز نرفتم ( والا با فوق لیسانس هم اینقدر عشقی نرفتم تو عمرم سر کار .. .بگذریم ) گفتم خب حالا عادت میکنی حالا کار خوب بود گفت آره خوب بود بعد گفت دارم برای ترم بعدی ثبت نام میکنم که برم سر کلاس ( تا هفته پیش نه درس بود و نه کار ، چی شد یکهو ؟!! ) گفتم خیلی خوبه که کارهات رو بکنی و ترم بعدی بری کلاس اما تا اون موقع خیلی مونده و میتونی کار کنی و درمورد کارش پرسیدم و بعدش اون گفت تو چطوری مامان چکار میکنی ؟ گفتم راستش خیلی سرم شلوغه و تمام زمانی که خونه هستم رو دارم کار میکنم چون پروژه گرفتم اما اشکال نداره با پولش میتونم بدهی هام رو بدم و خودش خوبه . گفت لابد هزینه گروسری خونه هم اومده پایین حالا که من نیستم !!! گفتم مامان تو تازه یه هفته هست که رفتی به خرید جدید نرفتم چه برسه که صورتحساب کردیت کارتم بیاد چی داری میگی ؟ گفت حالا بعدش میشه دیگه .

گوشی رو که گذاشتم کارد میزدی خونم درنمیومد دخترم اومد تو اتاقم و بهش گفتم 4-5 ساله شما دوتا دارین با من زندگی میکنین من یه سنت از پدرتون نگرفتم با هر وضعی بوده زندگی رو تامین کردم . برادرت یه بار نگفت مخارج سنگینه بذار ما کمکت کنیم ( دخترم بارها گفته ) اما حالا یک هفته است که رفته منتش به سر منه که هزینه من کم شد !! دخترم اومد بغلم کرد و گفت مامان من که چند بار گفتم بذار هزینه زندگی کمکت کنم گفتم آره اما برادرت نگفت اما حالا منت میگذاره که رفته و خرج من کم شده ؟! خیلی حالم بد شد .


-خیلی وقته علی رو ندیدم . تماس تلفنی هم نگرفته . یکهو رفت امریکا و گفت سه شنبه میام . سه شنبه تکست دادم که امروز میای ؟ تا چهارشنبه جواب نداد و بعد نوشت الان اومدم و همش جلسه دارم تا جمعه و جمعه برمیگردم امریکا . منم تکست ندادم دیدم نمیشه . 3 دقیقه ویس رکورد کردم و خیلی آروم و منطقی بهش گفتم نمیدونم از نظر تو این چیه ولی به نظر من این رابطه نیست . اگه 24 ساعت باید بگذره که بتونی 10 ثانیه بگذاری جواب تکست بدی یا اینکه 5  ساعت رفت و برگشت رانندگی میکنی و در حینش نمیتونی زنگ بزنی صحبت کنیم ... این دیگه وقت نداشتن نیست و الویت نداشتنه . ازت گله ندارم و ناراحت نیستم اما اینطوری دوست ندارم ادامه بدم و اگه میخوای در این مورد میتونیم صحبت کنیم و خیلی محترمانه خداحافظی کنیم . گوش داد و جوابی نداد . سعی کردم اصلا چشم انتظار جوابش نباشم چون از قدیم گفتن جواب نگرفتن یه جور جوابه . 

دلم براش تنگ میشه ولی نه به طور خاصی و بزرگترین مشکلم الان برگشتن به دنیای مزخرف اپلیکیشنهای دیتینگ هست که واقعا دوست ندارم برگردم . 


- دیشب با کارفرمای کار جدیدم صحبت کردم و خیلی از طرح اولیه ام خوششون اومده بود و خیلی خوشحال شدم از عکس العملشون در مورد طرح . 

نظرات 5 + ارسال نظر
taraaaneh سه‌شنبه 8 اسفند 1402 ساعت 08:52

https://2ndtaraaaneh.blogsky.com/ عدد 2 باید انگلیسی تایپ بشه

مرسی عزیزم . اول تاییدش نکردم بعد دیدم نه انگار مشکلی نیست

آسمان دوشنبه 7 اسفند 1402 ساعت 14:53 http://avare.blog.ir

یعنی چی که این مردای گنده گوست میکنن؟ خیلی رفتار خجالت آوریه
قسمت آخر کامنت زری رو هم دوس داشتم که گفت اوکی این مدل تو هست و من باهات حال نمیکنم دیگه اون حس ضعف را هم نداره
زری جان در نظر میگیرم این جمله را هم

نمیدونم گوست بود یا یه چیز دیگه ولی به هر حال ....

دزیره جمعه 4 اسفند 1402 ساعت 23:27 https://desire7777.blogsky.com/

موفق باشی مارال جان امیدوارم همینجوری در کارت بدرخشی
بقیه زندگی هم میگذره تعیین تکلیف و تصمیم گرفتن خیلی بهتر از بلا تکلیفیه امیدوارم اونیکه لایقت هست بزودی باهات اشنا بشه

ممنونم . درسته بلاتکلیفی خیلی بده

لیدا جمعه 4 اسفند 1402 ساعت 16:24

پنج انگشت مثل هم نمیشن،دختر و پسر شما هم خیلی با هم متفاوتند،خوشحالم که دخترت اینقدر درکش زیاده،آفرین داره،و اما در باره علی بنظرم بهترین کارو کردی،اون تکلیفش با خودش روشن نیست،اگر بتونی بلاکش کنی هم بهتره که دیگه چشم انتظار جوابش هم نباشی،برایت دیت های بهتری آرزو میکنم تا اونی که لیاقت داره به زندگیت وارد بشه

مرسی لیدا جان . راستش از روز اول میدونستم که مثل من نیست ولی آدم سالمی محسوب میشه و احتمال میدم اذیتم نکنه . انقدر از مریضی محمد اذیت شدم که گفتم همین سالمه خوبه ولی به نظرم هر چیزی هم حدی داره .

زری.. جمعه 4 اسفند 1402 ساعت 14:59 http://maneveshteh.blog.ir

چقدر خوبه که بتونی پروژه های اینطوری بگیری، بنظرم درآمدش هم از کار تو دفتر بیشتره نه؟

خب طبیعیه که پسرت بخواد حرصت را دربیاره. بچه است و الان از یه چیزهایی ناراحته، شاید فقط از خودش ناراحته ولی خب به هر حال میخواد تو را هم ناراحت کنه. بنظرم اگر دیدی داره تکرار میکنه رک بهش بگو که حس تیکه و طعنه بهت میده.

در مورد علی، میفهمم چی میگی، واقعا نمیفهمم این مردها چرا اینقدر نفهم هستند:/ خیلی خوشم اومد که بهش گفتی گلایه نمیکنی، میتونی یه وقتهایی آدم اعتراضش را که میگه طرف مقابل فکر میکنه داری طلب محبت میکنی و این همیشه من را اذیت میکنه ولی اینکه آدم بگه اوکی این مدل تو هست و من باهات حال نمیکنم دیگه اون حس ضعف را هم نداره. من این روش را بیشتر میپسندم.

از این زاویه یهش نگاه نکرده بودم که پسرم میخواسته حرص منو در بیاره . حالا که گفتی خنده ام گرفت . چه جالب مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد