یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

15 مارچ 2024 -جمع بندی :)

- بیشتر از سه سال گذشت از روزی که تصمیم‌گرفتم تو سایتهای دیتینگ ثبت نام کنم . اولین ثبت نامم با مچ شدن با محمد همراه شد فرداش رفتم دیدمش و همینطور پس فرداش . کمیستری عجیبی در اولین برخوردمون حس کردم و خیلی ازش خوشم اومد اما خیلی زود اون عذرخواهی کرد و فکر کردم تموم شده . بعد بلافاصله حمید رو دیدم . از نگاه اول ازش خوشم‌نیومد . نمیتونستم بگم چیه . یه مقدار طرز لباس پوشیدن بی قیدش بود ولی خب ایراد وحشتناکی نبود . این دفعه اون خیلی خوشش اومد و سعی کرد رابطه برقرار بمونه اما به روش خودش . منم عین ماهی از هر بهانه ای برای لیز خوردن و در رفتن استفاده میکردم . این وسطها که با حمید تماسم قطع میشد یه گریزی یه محمد میخورد و هر دفعه اوضاع بدتر از دفعه قبل بود . بارها شد که با حمید باشم و یکهو رفتم تو فکر محمد که چقدر در کنارش خوشحال بودم . خودم نمیفهمیدم که یکهو پرت میشدم به یه جای دیگه و حمید بهم‌میگفت کجایی ؟ قشنگ میفهمید که در اون لحظه پهلوش نبودم . 

- این وسطها خیلی ها بودن که یه بار دیدمشون یا دو سه بار نهایتا و به جایی نرسید مثل اون مهندس برقه که حاضر نبود یک ساعت وقت بگذاره برای دیدار یا دکتر دامپزشکی که نه ظاهر جذابی داشت نه خیلی خوش مشرب بود و نه کار خیلی موفقی داشت . 

- حمید این اواخر خیلی تماس گرفت و جواب ندادم و خوشبختانه ول کرد . هیچوقت نفهمیدمش . کسی که اینقدر اظهار علاقه میکنه چطور میتونه برای تولد آدم بر بر نگاهم کنه و یه دسته گل هم نگیره ؟ به هر حال پرونده اش بسته شد . 

- محمد داستانش عجیب بود . اون غصه ای که از نبودنش خوردم یادم نیست در جریان طلاقم خورده باشم . نه اینکه زندگیم برام مهم نبوده باشه ، خیلی هم مهم بود ولی انقدر کم کم از هم جدا شدیم که یه روز چشم باز کردیم دیدیم فقط روی یه تیکه کاغذ زن و شوهریم و هیچ حسی به هم نداریم . ضربه بود ولی .... نمیدونم شایدم خیلی ازش گذشته یادم رفته اما محمد ... تا مدت زیادی اسم محمد رو بدون اینکه بغض گلوم رو بگیره نمیتونستم بیارم یه جور داغ بزرگی بود روی دلم . نمیفهمیدم چرا نباید بشه خیلی شبیه هم بودیم . هیچوقت تو عمرم با کسی اینقدر احساس نزدیکی نکرده بودم . همسر سابق من خیلی آدم خوبی بود اما یک دهم محمد هم شبیه من نبود . من و محمد حرفهای هم رو میتونستیم حدس بزنیم و جمله های هم رو کامل کنیم اما بارها و بارها تلاش من برای نگذاشتن رابطه شکست خورد البته موارد معدودی هم اون خواست و من پس زدم .

-این وسط علی پیداش شد از هر نظر عالی بود ، ظاهر خوب مبادی آداب ، بسیار باهوش ، خوش مشرب ( نه در حد محمد ) و مشخصا با یه بک گراند خیلی اصیل . منظورم از اصیل کسیه که هم آداب معاشرت بلده هم نو کیسه نیست هم تحصیلات خوبی داشته و شغل خیلی سطح بالایی هم داشت . 

- قرار نبود با علی ازدواج کنم یا با هم زندگی کنیم . من با هر کی آشنا میشم میگم که تا بچه هام با من زندگی میکنن نمیخوام با کسی زندگی کنم اما بازم انقدر از شرایط شغلی همسر سابقم در رنج بودم که خیلی کردیت به موفقیت شغلی علی میدادم و سعی میکردم خودمو تطبیق بدم باهاش اما دوبار براش مشکل پیش اومد و بدون اینکه نظر منو بپرسه گفت انگار اصلا نمیرسم و نمیتونم وقت بگذارم برای دیت و همین .

حس میکنم بیشتر از اونی که باید خودمو با محمد و علی تطبیق دادم و این با طبیعت من سازگار نبوده . نه اینکه جوری خودمو نشون بدم که نبودم ، نه ولی منم اینقدر فداکار نیستم و حس خوبی بهم نمیداده که خودمو کاملا تطبیق بدم ، اما علیرغم اینها بازم به نتیجه نرسیدم . 

علی پیغام داده که ویکند میاد تورنتو و همدیگه رو ببینیم . منم خیلی سرد جواب دادم که باشه بگو کی هستی که یه قراری بگذاریم . 

محمد دیشب پیغام داده که سیفون توالتت باید بررسی بشه و جزو خدمات پس از فروش اجباری هست . روحیه شوخش همیشه منو نرم میکنه و حالا قراره بیاد چراش رو نمیدونم . اجازه گرفته سگش رو هم بیاره و اونم انقدر دوست داشتنیه که گفتم حتما بیارش . نمیدونم کی بیاد .

راج هم که ازم جواب خواسته دارم باهاش قرار میگذارم که براش توضیح بدم چیزی که ما دوتا از دیت میخواهیم متفاوته و من دیگه توان امتحان کردن چیزی که به احتمال قوی میدونم جواب نمیده رو ندارم . 

ظاهر قضیه اینه که این ویکند با سه نفر قرار دارم ولی واقعیتش اینه که از این سه نفر یک رابطه درست و حسابی هم در نمیاد و نمیدونم چرا .

نظرات 4 + ارسال نظر
عاطی دوشنبه 28 اسفند 1402 ساعت 05:31

درود بانو اگه اقای محمد بیمار دوقطبی باشه هیچگاه بدرد دوستی وازدواج نمیخوره زندگی با فرددوقطبی جهنمه دوره شیدایی ومانیایی هرکدوم فاز خودش رو داره بیخوابی پرحرفی شادی خاطره های تکراری پرخوری وقت شیدایی ‌وفاز مانیا فسردگی خواب زیاد عدم بهداشت فردی مثل مسواک نزدن ماهانه ارایشگاه نرفتن.حمام نکردن ووو؛خواننده جدید

مرسی از نظرت و کاملا درست میگی

زری.. یکشنبه 27 اسفند 1402 ساعت 07:16 https://maneveshteh.blog.ir

مرسی رفتم خوندم.
در مورد راج، چه کار عملی ای کرده که فکر کنی تلاشش قابل قبوله؟

مرسی زری جان که وقت گذاشتی
خب راج این حس رو به من میده که دنبال یه رابطه سطحی یا به قول اینوریا کژوال هست . اگه تماسش رو بیشتر کنه و وقت بگذاره حس میکنم که دارم اشتباه فکر میکنم . حالا توی پست بعدی بیشتر در موردش مینویسم .

زری.. شنبه 26 اسفند 1402 ساعت 12:39 https://maneveshteh.blog.ir

جمله آخر خیلی جالب بود، ایکاش میشد از این سه مرد یه مردی درمیاومد که به دل تو بود:))
محمد را خودت فکر میکنی چرا با اینهمه نکات مثبت، اینطوری میشه؟ یادمه میگفتی یه عدم ثبات در تصمیم گیری داشت یا مثلا یهو غیب میشد؟ درست یادمه؟
علی، واقعا حرص من را درمیاره! خب یعنی چی مرد، خب زن به این قانعی یه ذره بین کارهات وقت باز کن!
راج:)) چی بگم والله! حقیقتش من فکر میکنم این هندی ها کلا از این فیلم هندی هاشون خوششون میاد و بدشون نمیاد مثل فیلمهاشون زندگی کنند:) راج هم مثلا داره تلاش میکنه زن دلخواهش را نگه داره:) ولی واقعا کاری بدردبخور نمیکنند.
حمید، چرا اونقدر در موردش یادم نیست؟ شاید کم نوشتی درموردش؟

- محمد مریضه . افسردگیش رو که مطمئنم ولی اختلال دو قطبی داره یا نه رو مطمئن نیستم .
علی اصلا سبک زندگیش همینه ، تمام اون سالهایی که با همسرش زندگی کرده هم هر کدوم راه خودشون رو میرفتن ولی بعد از بچه دار شدن به مشل برخوردن
باور کنین یا نه راج معقول ترینشون هست .
حمید هم اگه یادت نیست پست 28 جون 2023 رو بخون :)

لیدا شنبه 26 اسفند 1402 ساعت 04:38

بنظرم میشه دوباره وقت بذاری برای محمد

میترسم ازش . هر بار بدون ابنکه بدونم چی شده تموم شده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد