یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

12 ژانویه 2024

- هنوز علی رو ندیدم . برنامه هر دومون بعد تعطیلات فشرده بود ولی بر خلاف قبل هر روز باهام تماس میگیره . قراره پنجشنبه بعد از ظهر ببینمش و انقدر از این موضوع گذشته که نمیدونم بتونم در موردش حرف بزنم گرچه خیلی دلم میخواد اینکارو کنم . 

میدونم که کار پر مشغله علی برای من یه نقطه مثبته و برای همین وقتی که برای کارش میگذاره یا اینکه خیلی خسته به خونه میرسه رو درک میکنم و هیچوقت در این مورد گله نداشتم . توجهی که به دخترش میکنه هم همینطور و چون کم میتونه بهش سر بزنه دلم میخواد اونجا صد در صد باهاش باشه اما هنوز هم حس میکنم وقتی تبریک کریسمس و سال نو رو جا بندازه و بهم نگه ،  حق دارم که ناراحت بشم و بگم مگه این چقدر وقت میبرد که ازم دریغ کرده ؟ 

- توی ویکند دندونم شکست و سه شنبه رفتم دکتر و پرش کردم و بهش گفتم میخوام از این ارتودنسی های شفاف بگذارم . دکتر هم کلی عکس گرفت و اسکن کرد و گفت نتیجه رو بهت اعلام میکنیم (باید تو سایت شرکت اصلی که این محصولات رو دارن  عکس و اسکن رو آپلود کنه و اونا نتیجه رو بگن ) من گفتم منم باید جواب از شرکت بیمه بگیرم که چقدر هزینه اش رو پوشش میدن تا بتونم تصمیم بگیرم . موقعی که این شرکت استخدام میشدیم بهمون گفتن که بیمه تکمیلی یه پکیج برای همه نیست و هر کی با توجه به نیازش میتونه پکیج ها رو برای خودش شخصی سازی کنه . منم بهترین پکیج دندونپزشکی رو برداشتم که بتونم ارتودنسی کنم چون یه مقدار مشکل لثه دارم و با مرتب شدن دندونام این مشکل کمتر میشه . دکترم گفت بذار ببینیم بیمه ات چقدر از هزینه ارتودنسی رو میده شاید بتونم چند تا پر کردگی هم فایل کنم که درصد بیشتری بگیریم . میدونم کار اخلاقی ای نیست ولی با شرمندگی میخوام اینکارو بکنم . 

- پسرم از دکتر خودش یه گواهی گرفته مبنی بر اینکه ADHD  داره و اونو به کالج ارایه کرده که اونا یه مقدار باهاش همراهی کنن (بیچاره نسل ما که اگه کسی این مشکل رو داشت فقط بهش انگ میزدن و کسی درکش نمیکرد) بازم خوبه و من همش بهش میگم عجله ای نداریم و مهمه که تو کالجت رو تموم کنی و زمانش اونقدر مهم نیست  . 

- تو این مدت چند بار حمید بهم زنگ زد!! من برنداشتم اما آخرین بار بهش پیغام دادم گرفتن یه دسته گل راحتتر نبود تا این اصرارت ؟ اونم گفت والا همینو بگو ( جوابی نداشت انگار) بعد گفت تو چقدر بد قهری ! بهش گفتم چرا باورت نمیشه تموم شده ؟ گفت فقط بگو من چکار کنم که ارتباطمون بهتر بشه ؟ گفتم هیچی ، هرچیزی یه زمانی داره وقتی بگذره ، دیگه نمیشه کاریش کرد . دوست ندارم بلاکت کنم منو مجبور نکن . انگار این یکی بهش برخورد حتی خداحافظی هم نکرد و تامام . دیگه خبری ازش نشد خوشبختانه . 


- خب دیشب رفتم پهلوی علی و اصلا نشد که صحبت کنم . یه جورایی هم انگار با تماسهای زیادش توی این مدت منو تو رودرواسی گذاشت . این رو دوست نداشتم که نتونم در مورد اون حس بدم باهاش صحبت کنم ولی تقریبا مطمئنم که فهمیده و بعدش خواسته جبران کنه . مثلا توی روز اینقدر مشغله داره که ما تماس نداشته باشیم و اینو میدونم اما اون روز که از دندونپزشکی اومدم وسط روز پیغام داد که برگشتی از دندونپزشکی ؟ خوبی ؟ 


- چند تا از دوستای خیلی عزیز بجای اینکه کامنت بگذارن به من پیام میدن در هر صورت همه لطف میکنن ولی من نمیتونم اونجا جواب بدم و برای خودم حمل بر بی ادبیه . اگر کامنت بگذارن بهتر میشه ارتباط ایجاد کرد گرچه بازم هر جور خودتون راحتین 


- فردا شب مهمونی بزرگ و رسمی شرکت هست و از قبل برنامه ریزی کردیم با علی که با هم بریم و من خیلی هیجان دارم . هم اولین باره که مهمونی رسمی این شرکت رو میرم هم اولین حضور اجتماعی من و علی با هم هست . فردا قرار آرایشگاه دارم که موهام رو رنگساژ کنم و سشوار بکشم و بعد برم خونه حاضر بشم . 


خوب باشین ، همه جوره 


نظرات 4 + ارسال نظر
وینا شنبه 23 دی 1402 ساعت 09:20

سلام با تاخیر سال نو مبارک ومهمونی خوش بگذره

ممنون

زری.. شنبه 23 دی 1402 ساعت 07:29 http://maneveshteh.blog.ir

علی ادم زرنگ و باهوشی هست، و اینکه حواسش را جمع کرده و برای جبران احوالپرسی میکرده معلومه بیشتر بی دقتی بوده :) میفهمم اون حسی که نه میدونی کش بدهی و بهش بگی یا اینکه حالا که داره جبران میکنه دیگه کش ندهی. بنظر من نذار نگفته بمونه، اما خب از اون حالت اولیه هم بیا پایینتر و آرامتر باش ولی بگو.
مهمونی شرکت چطور بود؟ بیا تعریف کن.

مرسی از نظرت زری جان

دزیره شنبه 23 دی 1402 ساعت 03:01 https://desire7777.blogsky.com/

خوش بکذره عزیزم و امیدارممه چی اونطوری پیش بره که میخوای

ممنونم دزیره جان

لیدا جمعه 22 دی 1402 ساعت 12:53

مهمونی خوش بگذره

مرسی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.