یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

704 - روز آخر کار

امروز روز آخر کارم هست و حالم گرفته است . ای میل خداحافظی فرستادم و کلی نامه محبت آمیز گرفتم و حالم خیلی گرفته تر شد . یه بدجنسی بزرگ کردم که فکر کنم کار درستی بوده . من در اصل برای رفتن به کانادا استعفا دادم اما انقدر از برخوردهای معاونتمون با خودم شاکی بودم که به کسی نگفتم کانادا میرم و همه تقصیرها رو انداختم گردن معاونت . فکر کنم بیشتریها هم فهمیدن . نیم ساعت پیش مدیر عامل بهم زنگ زد و منو خواست منم همه موارد رو بهش گفتم . گفت شرایط حقوقمون تو این سالها برای هیچ کس زیاد رشد نکرده . گفتم مدیر میتونه یه تشکر زبونی بکنه و کارمندش رو راضی کنه ، نه اینکه وقتی در مورد حقوق بهش شکایت میشه بهش بگه همه میگن ناراضی هستیم ولی هیچ کی نمیره !!!! خب این یعنی ناراحتی برو ! مدیر عامل هیچی نگفت . خلاصه اینطور 

نظرات 2 + ارسال نظر
http://m-z2016.blogsky.com/ سه‌شنبه 23 مرداد 1397 ساعت 07:23 http://مجتبی

بگو رفتم خارج چند وقتی اونجا هستم

آره همینو گفتم

مجتبی دوشنبه 22 مرداد 1397 ساعت 06:36 http://m-z2016.blogsky.com/

این که همه جا میگنی هر که دوست داره بره /

راستش رو بخوای کار شرکت ما یه کم خاص بود و من سابقه زیادی توش داشتم . چند روز قبل هم پیغام دادن بیا شرایطت رو بگو و برگرد سر کارت . من که شاخ در آوردم و برام جالب بود

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.