یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

825 - Home sweet home

- وقتی اومدیم این خونه یک سال از اومدنمون به کانادا میگذشت . بیشترش رو کار نداشتم و برای اینکه میدونستم جابجایی دارم و البته به دلیل ملاحظات مالی وسیله زیادی نخریدم . وقتی هم خونه رو خریدیم که اوضاع مالی سخت تر شد . صاحبخونه قدیمی داشت میرفت به یه آپارتمان بنابراین جای زیادی برای همه وسایلش رو نداشت و بعضی وسایل رو برای من گذاشت . مهمترینش وسایل باغبونی بود که فکر نکنم با 1500 دلار هم میتونستم این همه وسیله بخرم . یه سری هم میز و کشو و کتابخونه رو بهم نشون داد و گفت اینا شرایط ایده آلی ندارن ، میخواهی ؟ که من گفتم آره چون از هیچی بهتر بود . 

توی وسایل یه کتابخونه بود که دیگه زیادی قراضه بود و دیگه این اواخر داشتم حرص میخوردم از قیافه اش . بالاخره امروز رفتم آیکیا و دو کتابخونه کوچیک خریدم و اومدم خونه بلافاصله سر همش کردم و گذاشتم سر جاش . فردا صبح کتابخونه قبلی رو میگذارم دم در که ببرنش و بسی خوشحالم . 

- فردا الکتریشن میاد . یک سری روشنایی های خونه رو یا دوست نداشتم یا کم بود و کم کم خریدم و گذاشتم کنار و فردا برقکار میاد برای نصب .

- پروژه بعدی برای خونه تعویض کابینت ها هست . کابینت ها خیلی قدیمیه و دونه دونه کشو هاش داره میشکنه . خود کشو ها نه ولی یه قطعه خاصی ازش که وقتی سرچ کردم دیگه گیر نمیاد . فعلا دارم باهاش میسازم چون میخوام کابینت ها رو از آیکیا بگیرم و معمولا یه حراجی در مورد وسایل آشپزخونه داره که میخوام اون موقع خریدم رو انجام بدم . 

-برقکار که بره میخوام سقف آشپزخونه رو رنگ کنم تا وقتی کابینت ها عوض میشه رنگ کاری کمتری داشته باشم . 

- درخواست افزایش حقوق کردم به میزان 12 درصد و این عنوان شغلیم رو هم عوض کنن . فعلا جوابی نگرفتم ولی همزمان برای شغل جدید هم اپلای کردم . 

- مرخصی هام رو جمع کرده بودم که با تعطیلات سال نو روی هم بگذارم و ایران برم که کورونا گند زد بهش . حالا میخوام کم کم مرخصی بگیرم . البته یه سری کار هم هست که دارم لیست میکنم برای تعطیلات که انجام بدم .مثل آپدیت کردن پورتفولیوم . 

- کامپیوترم بعد 3 هفته هنوز دستم نرسیده و هر بار هم به شرکتش زنگ میزنم کسی برنمیداره 

- الان ساعت 5 صبحه و من از ساعت 2 بیدارم 

همین

نظرات 4 + ارسال نظر
Taraaaneh یکشنبه 18 آبان 1399 ساعت 00:27 http://Taraaaneh.blogsky.com

خسته نباشی واقعا. احساست رو میفهمم. آدم خونه ای رو که اینهمه براش زحمت میکشه معمولا بیشتر دوست داره

بله ترانه جان روز به روز داره برام دلچسب تر میشه

زری چهارشنبه 14 آبان 1399 ساعت 10:12

به به مبارک باشه خریدها، من هم وقتی یه چیزی روی مخم باشه و عوضش میکنم حس شکست شاخ غول را دارم:)

احسنت بر اون شیری که خوردی

ژیلانوس دوشنبه 12 آبان 1399 ساعت 12:27 http://Korbal20.blogfa.com

درود بانوی ایرانی شبت زیبا خوب هستی؟ .... اینجا که الان ساعت 20 و 53 دقیقه هس ..... بهترین حس دنیاست همین که ذره ذره خونه رو به سلیقه خودت درست کنی ..... یه حالی داره
.... همیشه شاد باشی

بله حس خوبیه خدا کنه منابع مالی هم همراهی کنه

پاندا شنبه 10 آبان 1399 ساعت 09:51 http://Panda-days.blogsky.com

چه حس خوبی داره تیکه تیکه خونه رو ادم به دلخواهش درست کنه
منم این خونه ام رو ۵ ساله تیکه تیکه هرجاییش رو درست میکنم

دقیقا

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.