یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

۳ می

- روزمره میاد و میره 

- دخترم در حال کارهای آخر ترم هست و به زحمت وقت گیر میاره یه تماسی میگیره . با توجه به اختلاف ساعتمون هم کار سخت تر میشه . دلخوشم به اینکه کمتر از یک ماه مونده به برگشتنش .

- تو این مدت یکبار بابا با پرستارش حرفش شد و اون قهر کرد رفت و من انقدر حرص و جوش خوردم تا اون برگشت .

- با توجه به اینکه ورزش میرم انتظار داشتم وزن کم کنم که اینطور نشده و مدت کمیه فستینگ رو دارم انجام میدم ببینم فایده ای داره البته ۱۲ ساعته است و همین هم به زور میتونم طاقت بیارم  مثلا الان حدود ۴ صبحه و من از حدود ۲ بیدارم و خیلی گرسنه ام شده رفتم یه دمنوش درست کردم و دارم میخورم . توی زمان فستینگ نوشیدنی های بدون کالری مجازه

- باید پورتفولیوم رو آپدیت کنم .

شاد باشین

نظرات 2 + ارسال نظر
زری.. جمعه 22 اردیبهشت 1402 ساعت 00:49

من هم دیروز با خودم فکر میکردم واقعا کم کردن چهار پنج کیلو نباید اینقدر سخت باشه که من از پسش برنیام! اما نمیدونم چرا براش همت و برنامه نمیذارم:(
انگار اینقدر خسته ام که دیگه به این مرحله میرسم میگم ول کن بابا رس خودت را کشیدی:)
اما مطمئنم اگر اینکار را بکنم بعدش خیلی از خودم راضی میشم و حس خوبی بهم خواهد داد:)

۴-۵ کیلو برای من تغییر زیادی ایجاد میکنه چون موضعی چاق شدم . امیدوارم که بشه

احمد سه‌شنبه 19 اردیبهشت 1402 ساعت 15:42 http://Azaknoon.blogfa.com

امیدوارم زودتر دختر جان کنارت باشه و روزای بهتر شروع بشن،
خوبه که مشکل با پرستار بابا حل شد، هرچند طبیعی اند این اتفاقات و ادمها معمولا یاد میگیرن چطور هندلش کنند،
و خوبه که زندگی باهمه بالا و پایینش جریان داره

سلام و مرسی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.