یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

۱۸ مارچ

میدونین چرا اومدم بنویسم ؟ چون باید درس بخونم و آدم دنبال هر بهانه ای میگرده که درس نخونه و اومدم اینجا بنویسم 


حال و هوای ایران قشنگ بود ، شاید نصف خانمها روسری نداشتن تازه بعضیها حتی روسری روی شونه شون هم نبود و مانتو هم نپوشیده بودن . چیز دیگه ای که متوجه شدم سالها بود ندیده بودم سیگار کشیدن خانمها بود که این دفعه میشد دید . قیمتها وحشتناک بود و زمانی که من اونجا بودم دلار در بالاترین قیمت کل تاریخ بود و بله درست حدس زدین همون زمان من مقداری دلار خریدم  . به خاطر شرایط بابا اصلا برنامه ای برای دیدن کسی نگذاشتم و وقتی که پرستار اومد و بابا یه کم بهتر شد با چند تا دوستام قرار سریعی گذاشتم و دیدمشون . 

توی یکی از این قرارها توی کافی شاپ که نشسته بودیم یه خانم تنها نشسته بود که حلقه دستش بود و بعد یه آقایی که اونم حلقه دستش بود اومد و روبوسی کردن و پشت به همه و خیلی چیک تو چیک نشستن و تمام مدت دست هم رو گرفته بودن . دوستام که به موضوع اشاره کردن گفتم ایشالا که گربه است .

خریدی نکردم ولی خواهرم همیشه یه مقدار لباس و غیره برام توی یک سال گذشته اش خریده اونا رو آوردم و هر چی تونستم از وسایلی که هنوز تو خونه مامان و بابا دارم جمع کردم از جمله ۳ تا تابلوی نقاشی و آوردم .

یه کابوسی که از زمان رفتن با من بود وقت برگشتن بود . پارسال رفتم وارد فرودگاه بین المللی بشم خانمه موقع بازرسی جوری دست به بدن من زد که حا تهوع بهم دست داد انگار یه مریض جنسی بهم دست زده بعد هم گفت پریودی ؟ وقتی گفتم بله گفت باید توی شورتت رو ببینم . بله درست خوندین 

منم که زمان اومدن به ایران پرواز از دست داده بودم جرات نکردم چیزی بگم ولی حالم خیلی بد شد . امسال که اومدم برم از پلیس مرده پرسیدم شما تو قسمت مردونه از اون گیتها دارین من بیام از اونحا رد بشم خانمها دست به بدنم نزنن گفت نه خانم ما امکانات فرودگاههای خارجی رو نداریم . زیر لب گفتم ولی شوکر رو دارین .رفتم قسمت زنونه و نمیدونم چه حالی بودم و فقط میگفتم به من دست نزنین به من دست نزنین که خانمه گفت چرا اینطوری هستی ؟ داری میلرزی ! گفتم من از پارسال حالم بده به من دست نزنین . خلاصه خانمه یه کم فقط لباسهام رو جوری که دستش به تنم نخوره لمس کرد و گذاشت برم و کاملا معلوم بود از دیدن من با اون حال وحشت کرده . آخه کثافتا این چه نونیه خونه میبرین که باید دست بمالین به تن همه ؟‌

اما کار اینجا تموم نشد . دم گیت لوفتانزا یه لوله مقوایی که دوتا نقاشیم توش بود رو بهشون نشون دادم و گفتم اشکالی که نداره اینو ببرم تو هواپیما ؟ گفتن نه . ولی تو گیت بعدی که مال سپاه بود یکی از اون زنهایی که پوست سیاه چرک مثل روحشون دارن بهم پیله کرد که اینو نمیتونی ببری تو هواپیما . کفتم من از لوفتانزا پرسیدم گفته میشه گفت نه نمیشه . منم نقاشی ها رو درآوردم و لوله رو پرت کردم سمتشون . با یه قیافه ای که تو اصلا ارزش نداری که باهات بحث کنم . 

رفتم دم گیت به کسی که کارت پرواز رو چک میکرد گفتم حالا من با دوتا نقاشی که یه نوار چسب هم دورشون نیست چکار کنم تا تورنتو ؟ سه تا پرواز دارم تا اونجا . اونا یه چسب دادن زدم دورش و گفتن بسپرش به مهماندار میگذاره جای امن و همین کارو کردم و به سلامت رسوندمشون . خلاصه نمیگذارن خاطره تلخ برای آدم درست نشه . 

برخلاف انتظارم تو فرودگاه هم ملت بدون روسری بودن و من که گرمم بود مانتوی ضخیمی که داشتم رو در آوردم و روسریم هم روی دوشم بود تمام مدت . توی هواپیما هم که همیشه نرسیده ملت کشف حجاب میکردن . 

خورد و خاکشیر رسیدم ایران ( ایران چیه ؟ کانادا !!!) و دوش گرفتم و رفتم تو تختم و خوابم برد و تاریک شد . بعد پسرم که اومد بیدارم کنه برای شام دیدم یه آقایی هست کلی هول کردم که بابا پا شده خودش راه افتاده ! 

دیگه تلاشهای من برای نرفتن سر درس ته کشید و چیزی ندارم بنویسم 

نظرات 2 + ارسال نظر
منجوق سه‌شنبه 29 فروردین 1402 ساعت 06:24 http://manjoogh.blogfa.com

من موندم تو با اون لوله مثلا چی کار میتونستی تو هواپیما بکنی؟

سوال بسیار بسیار خوبی بود

دزیره شنبه 5 فروردین 1402 ساعت 04:26 https://desire7777.blogsky.com/

واااااااااااای مارال جان چه تجربه ای رو نوشتی خاک بر سرشون عوضیا ی مریض حال بد کن
بجاش عشق کردم که مانتو رو در اوردی اورین!

قربونت

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.