یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

860 - زندگی ادامه دارد

- رزومه برای یک شرکت فرستادم و جواب رد دادن و به شدت حالم گرفته شد . حالا یه شرکت دومی هم هست که کمتر دوست داشتم اونجا برم ، براش اقدام کردم تا ببینم چی بشه درحقیقت میشه پلان B  اگه اونجا هم نشد پلان C ‌هم دارم که توی شرکت فعلی برم مسوولیتهای بیشتری بگیرم تا بتونم بیشتر یاد بگیرم . 

- توی هفته گذشته خیلی درگیر رزومه بودم و یکهو شرکت دومی ازم پورتفولیو خواست به بدبختی اون آپدیت کردم و براشون فرستادم و اصلا نتونستم گیتار تمرین کنم . دیگه داشتم فکر میکردم که کلاس این هفته رو کنسل کنم ولی رو م نمیشد ، کلاسم شنبه شب هست و من کارهام تا جمعه عصر بود گفتم حالا تلاشم رو بکنم . جمعه عصر اومدم خونه از خستگی نتونستم زیاد تمرین کنم و گفتم فوقش نمیشه دیگه . شنبه صبح پا شدم و نشستم به تمرین ، این وسط میرفتم مثلا لباس میریختم تو ماشین لباسشویی بعد دوباره میومدم تمرین ،‌میرفتم یه سری ظرف میشستم دوباره میومدم سراغ تمرین و دیدم کم کم داره تمرین در میاد و وقتی تمرین از حالت دلنگ دلگ خارج میشه و به آهنگ نزدیک میشه یه حس راضی شدنی به آدم دست میده که خیلی با ارزشه . دیگه هی زدم و زدم تا روون شد و شب که رفتم پیش معلمم کلی ازم تعریف کرد و حس خوبم رو بیشتر کرد . اما وقتی تمرین ها رو  بهم میداد گفت میخوای تمرین بیشتر بهت بدم ؟‌گفتم نه ترجیح میدم همینها رو درست تر بزنم تا تمرینهای بیشتری رو بزنم و خوب نباشه .

- یکشنبه صبح با دوستی رفتیم برای برانچ و خیلی خیلی بهمون خوش گذشت . خدا قسمتتون کنه که دوست خوب در غربت خیلی با ارزشه .

- امشب باید تنبلی رو بگذارم کنار و ورزش کنم ، دهه ، چه وضعشه ؟!!‌


نظرات 1 + ارسال نظر
زری.. دوشنبه 23 اسفند 1400 ساعت 14:24 http://maneveshteh.blog.ir

آفریییییین چه خوب کردی کلاس را کنسل نکردی

آره خوب شد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.