یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

821 - دوتا تولد

- امروز تولدم به تقویم شمسی بود و فردا تولدم به تقویم میلادی هست . ظاهرا با سالهای کبیسه یک روز جابجا شده و بعد برمیگرده سر جاش . حس بدی نسبت به تولدم ندارم . تنها سالی که حس بدی داشتم تولد ۴۰ سالگیم بود . تولد ۳۰ سالگیم رو اصلا یادم نماید ، گرفتار تر از این حرفها بودم . 

امروز فکر میکردم به اینکه یه روز حدودا ۸ سال پیش از گول زدن خودم دست برداشتم و فهمیدم دیگه چیزی درست نمیشه ، همونطور که ۱۵ سال خودمو با این فکر مشغول کرده بودم . روزهای سختی بود . اینکه با خودم روبرو شدم و به خودم گفتم دروغگو . ۱۵ سال دروغ کم نیست . احتمالا اولش نمیدونشتم دروغه ولی اوخر فهمیده بودم و باز به روی خودم نمیاوردم و بعدش هم : چطور به زخمهای پام میگفتم که همه راه رو اشتباه رفتم ‌؟ 

- چاره ای نبود بعد از دوره ی به قول روانشناسها " سوگ " که تنها بودنها و گریه کردنهای زیاد توش بود با کمک دکتر روانپزشک و به کمک کلی دارو سر پا شدم و شروع به برنامه ریزی برای زندگیم کردم . بعد چند سال با خواسته پسرم مبنی بر مهاجرت برنامه ام بهم خورد اما بازم خودمو تطبیق دادم . یکی یه روز بهم گفت آفرین خودتو خوب سر پا نگه داشتی ، با تعجب نگاهش کردم و گفتم چاره دیگه ای داشتم ؟ 

-امسال به ۵۰ سالگی نزدیکتر شدم و حس بدی ندارم . در اوج ناراحتی و مشکلات که سال پیش بود یکهو فکر کردم که یادته وقتی از کلاچ تیبایی که داشتی کمر درد میگرفتی تو دلت میگفتی کاش سوار ماشین اتوماتیک میشدم ؟ خب حالا ماشین اتوماتیک سوار میشی . یادته وقتی که اصلا قرار نبود بیای کانادا با خودت میگفتی میشه توی خونه ویلایی زندگی کنم و حیاط داشته باشم . خب الان داری زندگی میکنی . نمیخوام شعار بدم ولی زندگی بیشتر از اونی که فکرشو بکنیم خوبی هم داره .


خوش باشین 

نظرات 10 + ارسال نظر
بهار شیراز چهارشنبه 23 مهر 1399 ساعت 04:16

به به به ...چه خوشحالم که آرزوهاتون برآورده شده...انگار که آرزوهای خودم به بار نشستن لبم خندون و دلم شاد شد

مرسی بهار نازنین

مجتبی یکشنبه 6 مهر 1399 ساعت 07:57 https://m-z2016.blogsky.com/

تبریک تولدت با تاخیر /ببخشید من نبودم چند روز/انشالله هر جا هستی دلت شاد باشه مهربان

مرسی ایشالا همیشه سرت گرم باشه

سهیلا یکشنبه 6 مهر 1399 ساعت 06:32 http://Nanehadi.blogsky.com

تولدتون مبارک.فک‌کنم ۵۰ سالگی سن خوبیه.

ممنون . بله حتما خوبه . سال دیگه تولد نیم قرنی ام هست

خودم جمعه 4 مهر 1399 ساعت 18:20

چه حسِ عجیبی گرفتم از نوشته تون

شاید چون الان روزای یکسال پیشِ شما رو میگذرونم

شاد و سلامت باشید همیشه

خیلی متاسفم . امیدوارم زودتر سختیهاتون تموم بشه
برای من روزهای سیاهی بود

Zari پنج‌شنبه 3 مهر 1399 ساعت 23:36 http://maneveshteh.Blog.ir

عزیزم مارال جان تولدت مبارک باشه پر از شادی و سلامتی
چقدر پاراگراف و جمله آخر را دوست داشتم.

خیلی ممنونم از لطفت

مامان فرشته های شیطون چهارشنبه 2 مهر 1399 ساعت 07:19

خداقوت بانو واقعا بعضی وقتها ادم چاره ای جز قوی بودن نداره کی چی میدونه برای رسیدن به موقعیت فعلی چه بهای گزافی پرداخت شده مگر اونیکه تجربه اش کرده باشه

کاملا درسته

شادی چهارشنبه 2 مهر 1399 ساعت 04:34 http://setarehshadi.blogsky.com/

تولدتون مبارک چقدر خوبه که خوبی های زندگی رو می‌بینید آفرین بر شما
امیدوارم سالهای خوب و خوشی پیش رو داشته باشید

ممنونم

Maral چهارشنبه 2 مهر 1399 ساعت 01:22

تولدتون مبارک مارال خانم عزیزهمیشه سلامت و شاد باشی

خیلی ممنونم

taraaaneh سه‌شنبه 1 مهر 1399 ساعت 21:53 http://taraaaneh.blogsky.com

تولدت مبارک منهم هر وقت بهم میگن " خیلی قوی بودی" فکر میکنم که مگه چاره دیگه ای هم داشتم؟
خوشحالم که موفق شدی و به خیلی از چیزهایی که میخواستی رسیدی.
راستی ببین بعضی تغییرات میتونه کمک کنه برای بیخوابیت.
مثلا نور سلفون و لپتاپت رو به نور شب تغییر بده. دیر وقت غذا نخور. در طول روز حتما فعالیت فیزیکی داشته باش. ملاتونیین 5 میلیگرم من میخورم بد نیست. بعد دیگه اینکه چیزهایی رو که ناراحتت میکنن بنویس. کلا سعی کن افکارت رو بنویسی تا تخلیه بشی. توی یوتوب هم سرچ کنی برا ی خواب گاهی مدیتیشن های خوبی پیدا میشه..

مرسی ترانه جان . راستش قبلا شبها خوابم نمیبرد اما الان میخوابم و بعد نصفه شب بیدار میشم و خوابم نمیبره . عجیبه

ترنج سه‌شنبه 1 مهر 1399 ساعت 04:40 http://khoor-shid.blogsky.com

تولدتون مبارک. آدم هیچوقت نمیدونه چقدر توانایی داره تا وقتی که مجبور میشه.

درسته . البته من معتقدم بعدا تقاصش رو پس میده

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.