یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

۷۹۲ - باورم نمیشه

- سقوط هواپیما یه خبر خیلی بد بود . حال همه گرفته شد . خیلی اعصابمون خورد بود شایعه های زیادی شنیده میشد . به همکارهای ایرانیم میگفتم بابا این چیزی نیست که بشه لاپوشونی کرد ُ جعبه سیاه هست و پای یه شرکت غیر ایرانی وسطه . اگه هواپیما نقص فنی داشته سهام اون شرکت سقوط میکنه و بدبخت میشن و تازه باید کلی غرامت بدن . اگر ایران حمله کرده هم ایران باید غرامت بده و الان توی دنیا کسی از پول نمیگذره و حتما ته و توش رو در میارن .

- یکی از همکارهام دو تا پسر کوچیک داره ُ ۴ ساله و ۲ ساله . یه بار گفت بزرگه کوچیکه رو میزنه و ما خیلی ناراحت میشیم . همون روز رفته بودم توی یه مغازه ای که خرت و پرت داره و دوتا بسته ماژیک خریدم و بردم براش گفتم اینا رو بده بهشون و بگو چون برادرهای خوبی هستین و دعوا نمیکنین همکارم براتون جایزه خریده . با خانم همکارم تو اینستا گرام لینک هستیم و خانمش برداشت صدای پسر بزرگه رو ضبط کرده بود که داشت از من تشکر میکرد و تو اینستا برام فرستاد . پسرش هم تشکر کرده بود و هم گفت من دوو (man doo) ‌که من قبلا از پدرشون شنیده بودم که دوو یعنی دوستت دارم و وقتی اینو شنیدم کاملا پس افتادم .

- همکار شرکت قبلیم خیلی خوبه و باهم تماس داریم . جمعه شب بهش پیغام دادم که ممکنه یه مدت زیاد از من خبری نشه و نگران نشو اما خب یه پسر خیلی !!! جوون برام پیغام فرستاده و گفته دوستم داره و من سرم گرم میشه  . اون آنلاین نبود و من گوشی رو گذاشتم و رفتم و وقتی برگشتم خبر دادن که نیروهای مسلح اعلام کرده کار ما  بوده که حال و روزم خیلی بد شد و دوستم که از لحنم فهمیده بود موضوغ چیه ایموجی خنده گذاشت که فقط براش نوشتم خبر رو شنیدم و حال هیچی رو ندارم .

- چه روزهایی رو گذروندم و چقدر حال و روزم بد بود و نمیدونم به خانواده های اون بیچاره ها چی گذشته ولی واقعا خدا برای کسی نیاره 

- هنوز به حال اول برنگشتم . امروز رفتم صفحه انجمن معماران اونتاریو رو ببینم که دیدم عکس یه خانم ایرانی با دوتا بچه اش رو گذاشتن که بیچاره رجیستر هم شده بود و توی هواپیما بوده . از طرف آموزش و پرورش دعوتمون کردن به مراسم یادبود و خلاصه رد این فاجعه رو دایم میبینیم و غصه میخوریم . 

- چقدر ظلم ممکنه توی یه کشور وجود داشته باشه ؟

نظرات 3 + ارسال نظر
مجتبی جمعه 11 بهمن 1398 ساعت 11:23

سلام حالت چطوره شبت به خیر. چرا نیستی چیزی شده

الان مینویسم

مج دوشنبه 30 دی 1398 ساعت 05:23

سلام
حالت چطوره /
چه خبر / رو به راهی

سلام . خودت کجایی ؟ نگران شده بودم . خوبی ؟

زری شنبه 28 دی 1398 ساعت 01:36 http://maneveshteh.blog.ir

دقیقا همین که گفتی رد این فاجعه را مدام داریم میبینیم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.