یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

778 - ادامه اسباب کشی و غیره

- بنایی تموم نشده و کلافه ام . خونه خاک خالیه . اتاقها مثلا تمیزه ولی قطعا اینطوری نیست . چند روز پیش قابلمه ام رو از توی کابینت در آوردم دیدم روش یه عالمه خاک نشسته . فکر میکردم تا این ویکند کار طبقه خودمون تموم یشه و بتونیم یه نفسی بکشیم ولی تموم نشد . حالا بهم گفتن تا چهار شنبه کارهای خاکی تموم میشه و ما میتونیم  هال رو بچینیم و بشینیم اما اونا ممکنه رفت و آمد کنن برای نصب ماشین لباسشویی و غیره که من راضیم . 

- کار ادامه داره و دوستش ندارم چون رییسمون اعضاب خورد میکنه انقدر داد و هوار میکنه و تمرکز همه رو بهم میریزه . بازم این مشکل رو میتونستم تحمل کنم اگه حقوقش قابل قبول بود که نیست .

- برای پرداخت پول بنایی هم به مشکل خوردم . خودم پول داشتم یه بنده خدایی به مشکل بدی برخورده بود دادم بهش کلی هم سفارش کردم که میدونی که من کٍی پولو میخوام و گفت باشه . یکهو طرف مریض خونه نشین شد افتضاح  و نتونست پولم رو بده . یه استرسی به من وارد کرد هی امروز و فردا کرد تا اینکه دیدم اینطوری نمیشه طبق معمول به مادر و پدرم رو انداختم و اونا برام پول فرستادن و یه مقدار کارم رو پیش بردم . باز معلوم نیست کٍی پولم رو بده . خیلی حالم گرفته شد من اصلا توی شرایطی نبودم که بخواد این بلا رو سر من بیاره . میدونم مریض شد ولی الان بیشتر یه ماه از موعدی که من پول رو خواسته بودم گذشته و دیگه باید میداد خیلی اذیتم کرد . با اینکه میدونم مریضه و گرفتار شده ولی خودم رو گرفتار تر میدونم . 

- دیروز تولدم بود و بخاطر اینکه وسط بنایی بودیم کاری نکردیم . راستش بعد اون وام و این پولم که به دستم نرسیده حال کاری هم نداشتم . دیشب یکهو زنگ خونمون رو زدن و من تعجب کردم برای اینکه کسی رو ندارم که بیاد و رفتم در رو باز کردم دیدم یه خانم محجبه خیلی شیک سلام کرد و منم سلام کردم و یه کم نگاهش کردم و گفتم مثل اینکه اشتباه اومدین . گفت نه مگه شما فلانی نیستین ؟ گفتم چرا . بعد یه کیک و یه گلدون گل داد دستم و گفت اینا رو فلان دوستتون از ایران سفارش کرده بود برسونم بهتون . منم هاج و واج نمیدونستم چی بگم و چه کار کنم فقط بغض کردم و یه مقدار تعارف کردیم و اون رفت و منم اومدم خونه زار زار گریه کردم . دخترم بغلم کرد و من بیشتر گریه کردم . خلاصه وقتی یه کم آروم شدم چایی گذاشتیم و با کیک خوردیم . کیک از شیرینی فروشی ایرانی خریده شده بود و مزه کیکهای ایران رو میداد که خیلی وقت بود نخورده بودیم و خیلی بهمون چسبید . 

-خلاصه اشکها و لبخندهایی داشتیم 

نظرات 7 + ارسال نظر
رهآ چهارشنبه 17 مهر 1398 ساعت 04:51 http://Ra-ha.blog.ir

مارال جان من الان وقت کردم و چند پست آخرت خوندم.
برای تبریک تولد فکر کنم کمی دیر باشه :)
ولی برای انرژی مثبت فرستادن و آرزو های خوب خوب کردن هیچوقت دیر نیست.

الهی تو این سال از زندگی ت کلی اتفاق های خوب برات بیفته و همه چی اونجور که خودت میخوای پیش بره. از خدا برات حال خوب و سلامتی و آرامش میخوام.

گلی امیری یکشنبه 7 مهر 1398 ساعت 03:43 http://gozaromr.mihanblog.com

سلام
تولدتون مبارک باشه . یعنی شیرینی رو از ایران فرستاده بود ؟ خراب نشده بود؟ خوش به حالتون با این دوستهای خوبی که دارید اینجاست که میشه دوست واقعی رو تشخیص داد. من که هروقت تو روزهای سختی با دوستام همراهی کردم وقتی خودم شرایط بدی داشتم کسی سراغمو نگرفت باخودم عهد کردم که منم خودمو مقید نکنم .

سلام گلی جان شیرینی رو که از ایران نفرستاده بودن ولی اینجا از شیرینی فروشی ایرانی گرفته بودن و حسابی مزه وطن زو میداد

زری شنبه 6 مهر 1398 ساعت 03:07

تولدت مبااااارک انشاالله روزهای خوشی و سلامتی در پیش رو باه.
چقدر کار اون دوستتون قشنگ بووووووود دستش درد نکنه

مرسی و بله کار دوستم عالی بود

مجی سه‌شنبه 2 مهر 1398 ساعت 21:49

اشتباه کردم پرسیدم حالا راحت شدی>؟

اوه اوه اوه انقدر ناراحت شدم که نگو و نپرس

مجت دوشنبه 1 مهر 1398 ساعت 21:48

سلام
من هم تولدت تبریک میگم دوست عزیز /
حالا کیک کی فرستاد؟

مرسی از تبریکت . یه دوست دوره دبیرستان . همچی میپرسی انگار دوستای منو میشناسی

maral دوشنبه 1 مهر 1398 ساعت 06:59

تولدتون مبارک

ممنونم

ترانه دوشنبه 1 مهر 1398 ساعت 05:23 http://taraaaneh.blogsky.com

تولدت مبارک مارال جان. دنیا هنوز جای قشنگیه وقتی کسانی هستند که دوستت دارن و از راه دور بیادت هستند.
این دوران سخت هم میگذره. مواظب خودت باش.

واقعا دنیا هنوز قشنگیهاشو داره ترانه جان

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.