یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

764 - روز و روزگار

- روزها میگذره و باز اختیار از دستم خارج شده . برای هفته جدید باید لیست کارهام رو بنویسم و بزنم روی بورد تا به همشون برسم . 

- هوا بالاخره گرم شد و امروز دیگه یه نفسی کشیدم و توی خونه چند لایه روی هم نپوشیدم و خودش خیلی بود . حالا قراره خیلی گرم باشه و اونم بده . تا گرم بشه پسرم خنک کننده رو روشن میکنه و نمیگذاره ما از گرما لذت ببریم . 

- یه فایل صوتی دستم رسید به اسم همه چیز را برداشته ام . در مورد مهاجرت بود و کلی بغض برام آورد. سعی میکنم دیگه دنبال چیزی مثل این نباشم . 

اون روزی که رفتم کتابخونه و بخش کتاب فارسی کتابی دیدم به اسم پاییز فصل آخر است که توی لیستم بود . نمیدونم کی توصیه کرده بود و برداشتم و سریع خوندمش ... ای بابا بازم مهاجرت و غربت و غیره ... اصن کتاب خوندن بهم نیومده ها. 

- هر چند وقت یکبار بهم یادآوری میشه که چقدر دوستهای اینجا همون چای کیسه هایی هستن که فقط دل خوش کنک هستن و دل آدم رو گرم نمیکنن . بدجور هم بهم یادآوری میشه . با کسی به مشکل بر نخوردم ولی یه برخوردایی آدم میبینه که خیلی دلسرد کننده است . 

نظرات 3 + ارسال نظر
مجی سه‌شنبه 21 خرداد 1398 ساعت 21:16

مجی دوشنبه 20 خرداد 1398 ساعت 21:08

سلام صبح بخیر خوبی ؟
ممنون زحمت کشیدید.

ژیلانوس یکشنبه 19 خرداد 1398 ساعت 11:12 http://tilkano.blogsky.com

درود بانوی زیبای ایرانی .... شبت زیبا
وبت و نوشته هات خوب هس ...... آره شما درست میگی .... برخوردهایی هس که آدم شوک میشه ..... چه میشه کرد؟

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.