یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

737 - زندگی و وبلاگها

- چند روزه اسیر خوندن وبلاگ حرفهای معمولی شدم . دارم تا جایی که میتونم میخونم و واقعا لذت میبرم .

- خوندن وبلاگ خرمالوی سیاه و یا خاطرات خانم شین که کار روزمره ام هست ازاونانمیتونم دست بکشم .

- چند روزه کاری ندارم و با بیغیرتی ای که تا حالا نداشتم دارم از بیکاری لذت میبرم .


- خانم میم متولد سال شصت و یکه فکر کنم . دوتا ازدواج نا موفق داشته که هر دو به طلاق ختم شده . خوشبختانه عاقبت به خیر شده و بعد از اومدن به کانادا با کسی که خیلی بهش علاقمنده دوست شده و الان دارن با هم زندگی میکنن . خب پس مشکل کجاست ؟ خانم میم دلش بچه میخواد (در سن 36 سالگی عجیب نیست ، هست ؟) اصلا هم مشکلی با بچه دار شدن از دوست پسرش نداره و یه جورایی هم فکر میکنه اگه حامله بشه حتما دوست پسرش بهش پیشنهاد ازدواج میده که خب بدنیست . حالا برگردیم عقب  و به بک گراند خانم میم در ایران . خانواده سوپر مذهبی در حد اینکه مادرش جلسات ختم انعام و غیره رو میگردونه !! به قول خودمون خانم جلسه ای . پدرش مومن و از مسئولان مملکتی (نه درحد وزیر ولی خب ...) هست و اونها اصلا نمیتونن طرز زندگی خانم میم رو قبول کنن . حالا ما با خودمونمیگیم بیخیال یه خانم 36 ساله که توی یه کشور با خانواده اش زندگی نمیکنه چرا باید مورد تایید اونا باشه ؟ 

میگه از بچگی خیلی چیزا دلم میخواست ، از روسری سر کردن متنفر بودم ، دلم میخواست دامن بپوشم ، دلم یکی از این دفترچه های با جلد سفت میخواست ... بهش گفتم دفترچه که دیگه منافاتی با شئونات خانواده ات نداشت وضع مالیشون هم که خوب بود مشکل چی بود ؟ میگفت هیچوقت خواسته ام رو به زبون نیاوردم نمیدونم چرا ، هنوز نمیتونم باهاشون بحث کنم و یک کلمه بگم به شما مربوط نیست جلوشون خفه میشم ... و من واقعا نمیدونم چی بگم . این چه جور تربیتیه ؟ نه این شخص خانواده و طرز فکرشون رو قبول داره و نه میتونه بگه زندگی من به خودم مربوطه . اونا نمیدونن که این تو کانادا روسری سرش نمیکنه ، اونا فکر میکنن این با دوست پسرش صیغه محرمیت خوندن ...

خیلی متاسفم 

نظرات 3 + ارسال نظر
مجتبی چهارشنبه 21 آذر 1397 ساعت 14:32

رهآ چهارشنبه 21 آذر 1397 ساعت 11:52 http://rahayei.blogsky.com

با این شرایط چطور خانواده ش راضی شدن که بره کانادا؟

با همسر دومش اومد و بعد اینجا جدا شدن

مجتبی دوشنبه 19 آذر 1397 ساعت 06:19

سلام صبح بخیر پس من چه /
روز خوبی داشته باشید

اصن وبلاگت رو آپ نمیکنی و کامنت هم نمیشه برات گذاشت

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.