یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

714 - گرمای چراغ مطالعه ...

- سالی که برای کنکور درس میخوندم خونه مون دو طبقه بود . آشپزخونه و هال و پذیرایی ، یه حموم و دستشویی و یه اتاق کوچیک طبقه پایین بود . اتاق خوابها و یه آشپزخونه و یه حموم و دستشویی هم طبقه بالا بود . در حقیقت دو تا خونه بود اما یه طبقه اش برای ما کم بود هر دوش رو استفاده میکردیم . شبها قشنگ در طبقه پایین که کاملا جدا بود قفل میشد و همه میومدیم بالا میخوابیدیم . خونه قدیمی بود و یه بخاری پیزوری توی هال بود و برای اینکه اتاقها سرد نشن باید همه درهای اتاقها رو باز میگذاشتیم تا گرما از هال بیاد تو اتاق . 

میز تحریر من دم  پنجره کشویی بود که حسابی درزش باز بود و هوای سرد میومد تو . منم که شب خیلی بیدار مینشستم برای درس خوندن چیزی جز آب برای خوردن نداشتم و منبع گرمای اصلیم هم چراغ مطالعه ام بود :) لامپ تنگستنی نمیدونم 60 یا 40 به چراغ مطالعه بود و داغ میکرد و منم دست راستم روی چراغ مطالعه بود و با دست چپ ریاضی حل میکردم  و هر وقت هم خوابم میگرفت یه لیوان آب میخوردم ....


توی این خونه جدید فورا برای خودم یه گوشه رو به عنوان محل کار درست کردم . یه میز خیلی ساده ، یه صندلی از میز نهار خوری قرض گرفتم و یک کشو هم خریدم . چراغ مطالعه هم خریدم و خیلی قشنگه اما بارها ناخودآگاه بهش دست زدم و دیدم گرم نیست 

اکهی 

نظرات 4 + ارسال نظر
امین پنج‌شنبه 22 شهریور 1397 ساعت 21:42 http://alefkaf1984.blogsky.com

میخوام ...ولی یادم میره...سپاس از یاد آوریت

مارال پنج‌شنبه 22 شهریور 1397 ساعت 13:29

چقدر من دنبال یه گوشه دنج واسه درس خوندن بودم تو دوران تحصیلم. اون خاطرات تداعی شد برام.

وای نمیدونی منم توی اتاق خودم ، شب که همه خوابیده بودن تو سکوت مطلق درس میخوندم و چقدر تمرکزم رو میبرد بالا

مجتبی سه‌شنبه 20 شهریور 1397 ساعت 15:10

ادم هیچوقت گذشته خودش فراموش نمیکنه
ولی من میترسم داره سنم میره بالا

این مساله ای هست که تو ایران پیش میاد . اگه بترسی ممکنه پات تو چاله بیفته . چشمات رو باز کن ولی عجله نه :)

امین سه‌شنبه 20 شهریور 1397 ساعت 14:52 http://alefkaf1984.blogsky.com

ممنون که هنوز میای و بهم سر میزنی.
سعی کن نوشتن رو جدی پیگیری کنی و رمان بنویسی یا حتی داستان کوتاه تواناییش رو داری شک نکن

نوشتن یکی از علاقه هام هست ولی شاید بعد از بازنشستگی این کارو بکنم . اصلا وقتش رو ندارم . ممنونم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.