یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

705 - سومین روز بیکاری

- همونطور که فکر میکردم سه روز خیلی سریع گذشت . سعی کردم به کارهای اداریم برسم که ای ی ی ی ی کج دار و مریز بود . امروز صبحونه با دوستم رفتیم بیرون که خیلی چسبید و فردا باید برم نمایندگی بیمه برای بار دوم توی این هفته تا شاید بتونم درخواست برم سابقه بیمه ام رو جمع کنم . 

- با همکارام تماس دارم و خوبه اما بالاخره این تماس هم قطع میشه  ، دیگه زندگی همینه . 

- یک کم کار بانکی انجام دادم و بازم کار بانکی دارم که خورد خورد انجام میدم اما یه مشکل بزرگ دارم اونم اینه که معمولا جاهایی که میخوام برم توی مرکز شهره و یا طرح ترافیکه یا جای پارک نیست و وقتی هم ماشین نمیبرم از گرما داغون میشم . 

- بدترین قسمت رفتن از ایران اینه که باید وقت بگذاری و بری همه رو ببینی . منم دوست دارم خیلی ها رو ببینم اما خب وقت نمیشه . 

- به طرز عجیبی توهم گرفته بودم که نفری 3 تا چمدون میتونیم ببریم و ییهو فهمیدم فقط دو تا چمدون  23 کیلویی میتونیم ببریم و این باعث میشه که اون دو تا چمدونی که بستم رو باز کنم و چیزهایی که میشه نبرم رو بردارم و دوباره بندمشون . 

- آدمیزاد هر کاری رو زیاد انجام بده توش متبحر میشه . الان چمدون بستن بعد از 12 سال دائما در راه بودن برام سخت نیست .

- دوتا صفحه A4 لیست کارهام رو نوشتم گذاشتم روی کابینت امیدوارم به همشون برسم . 

عزت زیاد


نظرات 1 + ارسال نظر
مجتبی دوشنبه 22 مرداد 1397 ساعت 06:35 http://m-z2016.blogsky.com/

دیگه جنس خارجی بگیر بهتره

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.