یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

698 - تغییر و تحول

1- برام تغییر آسون نیست . یه جور اینرسی دارم که شاید از نحوه زندگی پدر و مادرم که کارمند و شاید از نوع بسیار محافظه کارانه اش یعنی فرهنگی بودن ، نشات میگیره.  نامه استعفام رو نوشتم که فردا بفرستم که دیدم به محض سیو کردنش تپش قلب گرفتم . الان اینو پست نمیکنم که بنویسم بعد ارسال ای میل چه اتفاقی افتاده .


2- خب الان پس فرداست ( عین گزارشهای آقای خیابانی شد  ) دیروز استعفام رو فرستادم و مدیرم منو خواست و پرسید موضوع چیه کلی گله گزاری کردم و بهش گفتم همش رو به معاونت قسمتمون منتقل کن . اونم رفت و گفت و معاونت گفته بود بیاد صحبت کنه حقوقش رو میبرم بالا که من قبول نکردم و گفت پیارسال من افزایش حقوق درخواست کردم و حتی بررسی نشد پس الان هم برای من قابل قبول نیست . 

داستان اصلی اینه که به خواسته دخترم داریم میریم کانادا ولی چون من گله گی زیادی از معاونتمون داشتم فرصت رو مغتنم شمردم که نقاط ضعفش رو بهش یادآور بشم . فقط یک نفر تو شرکت میدونه داستان واقعا چیه . بهش گفتم با رفتنم که هیچ امتیازی نمیتونم بگیرم ولی بگذارم گله هام رو بگم و وانمود کنم برای اینا میرم که شاید برای شما یه فکری بشه و به شما ها رسیدگی بشه . خلاصه رفت و برگشت و حرف زدن با مدیرم چند بار انجام شد و به شدت ازم انرژی گرفت یعنی آخر روز احساس کردم رمق توی دست و پام نیست . 

3- آخر شب دلم آشوب بود با دخترم رفتیم بیرون و یه سر شهروند رفتیم و یک کم ادویه برای بردن ، خریدم . با یه مقدار خرت و پرت دیگه . 

همین 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.