یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

675 - روزهای آخر سال

روحیه و انرژی ندارم و با تمام قوا دارم کارام رو انجام میدم . دوباره یه کلاس شروع کردم . حس خوبی ندارم که مجبورم کلاس آموزشی برم گرچه از کلاسهام لذت میبرم . درست حسی که از شغلم دارم ، ازش بدم نمیاد و حس مفید بودن توش بهم دست میده ولی از اینکه مجبورم کار کنم خوشم نمیاد . کاش اطرافیان آدم بدونن که یه آدم هر چی قوی باشه باز آستانه تحملی داره و یک جا متلاشی میشه .

جند شب پیش از شرکت مستقیم رفتم یه کلینیک و دخترم هم اومد و دو تا کار لیزر هر دو انجام دادیم و برگشتیم خونه . کار من دردناک بود و زیر دست دکتر اشک میریختم از درد . بعد از نهار هم تا ساعت حدود 7 چیزی نخورده بودم و توی راه برگشتن سرم گیج میرفت و گلاب به روتون حال تهوع داشتم . دخترم زیر بغلم رو گرفته بود و هی حالم رو میپرسید و گفت وقتی رفتیم خونه تو استراحت کن و من شام رو میارم و ... انقدر گفت که واقعا حس بهتری بهم دست داد . گرچه وقتی رسیدیم خونه کلی لفتش داد تا شام رو بیاره ولی همون حرفاش کلی حالم رو بهتر کرد . یادمه یه وقتهایی وقتی بچه ها کوچیک بودن الکی تمارض میکردن و میفهمیدیم چیزیشون نیست اما نمیگفتیم چیزی نیست وانمود میکردیم خیلی نگران شدیم و درمانهای خانگی بی ضرری انجام میدادیم مثل نبات داغ و عرق نعنا و یا یه بار پسرم میگفت پام درد میکنه زرده تخم مرغ و زردچوبه رو زدم و مالیدم به پاش و بستمش و گفت خوب شد . باور کنیم آدم بزرگها هم بعضی وقتها نیاز دارن لوس بشن 

نظرات 1 + ارسال نظر
امین یکشنبه 13 اسفند 1396 ساعت 00:59 http://alefkaf1984.blogsky.com

ممنون که با دقت نوشته هام و خوندین...
در مورد رهنورد و امثالهم نظر خاصی ندارم به هر حال شاید از رفتار گذشته پشیمونن مثل منتظری در اواخر عمر ولی این دردی و از جامعه افسار گسیخته فعلی دوا نمیکنه...قدرت گوش و چشم رو کور میکنه چون وقتی تشنه ی داشتنشی هدفت وسیله رو توجیه میکنه...

ایثار تنها کلمه ای که در مورد والدین میتونم به کار ببرم و امید وارم هر هیچ پدر و مادری شرمنده فرزندانش نشه و هیچ فرزندی هم شرمنده پدر و مادرش...

ممنون از توضیحتون

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.