یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

677 - پشتیبانی عاطفی

رسیدم شرکت دیدم خانم همکارم داره به زحمت و با کمک یه نفر راه میره . فهمیدم موتور زده بهش . زنگ زد به شوهرش اونم گفت حالا بهت خبر میدم که میام یا نه ! حالا شرکت ما چهار راه جهان کودکه شرکت اون میرداماد !!! سریع برش داشتم از شرکت ماشین گرفتم بردمش بیمارستان و اول دکتر اورژانس دید و عکس رادیولوژی و بعد دکتر متخصص و سی تی اسکن تا مطمئن شدن شکستگی نیست و بریدم خونه رسوندیمش و اومدم شرکت .

راستش خیلی خسته شدم و بودن در محیط بیمارستان هم کلی ازم انرژی گرفت ولی به روی خودم نیاوردم . بیشتر از هر چیز ناراحت بودم که چرا شوهرش به خودش زحمت نداده بیاد پهلوش .

هفته گذشته سر میز نهار با همکارا صحبت سریال ویکتوریا بود که داره پخش میشه و در مورد ملکه ویکتوریا هست . این ملکه یه نخست وزیر خیلی ساپورتیو داره و ملکه عاشقش میشه و بهش هم میگه اما نخست وزیره ردش میکنه . من داشتم به بقیه میگفتم انقدر این نخست وزیره به ملکه توجه میکنه که هر مردی اینکارو بکنه آدم عاشقش میشه .

متاسفم ولی همچین مردی هیچوقت در کنارم نداشتم . پدرم هم اینطوری نبود و همسرم هم همینطور برای همین هر وقت پسرم به فکرم هست برای من خیلی با ارزشه .

نظرات 3 + ارسال نظر
وحید53 چهارشنبه 3 آبان 1396 ساعت 07:38 http://razanipoem.persianblog.ir

این خانم همکارتون رو اگه من باهاش حرف بزنم طوری از خودش دفا می کنه که فرشته است و همسرش دیو. و برعکس همسر این خانم همکار هم خودش رو خوب معرفی می کنه. شما بامن حرف بزنی می گم منم تقصیر دارم ، مارال منم یه اشتباهایی داشتم. ببین روزی که ازدواج می کنیم با رفتارهای اشتباهمون همسرمون رو بد می کنیم. حالا یکی استعداش رو داره یه بحثی. ما بدیش رو بیشتر می کنیم. ما فنون ارتباط گیری اجتماعی مون ضعیفه . خودمون رو نشناختیم نمی دونیم چه مون چی می خایم

نه بیچاره چیزی نگفت در مورد همسرش . ولی درست میگین هر کس داستان رو از دید خودش میبینه

وحید53 سه‌شنبه 2 آبان 1396 ساعت 07:20 http://razanipoem.persianblog.ir

موضوع بحث شما تخصصیه و اگه بخایم ریشه ای بحث کنیم خیلی حرفا برا گفتن داره

مسلمه که هیچ چیزی رو نمیشه از یه جنبه دید

اکرم شنبه 29 مهر 1396 ساعت 10:22 http://neveshteyeman.blogsky.com

با سلام و احترام
ازین موردها بیشتر ما در خاطرات مون داریم یا شنیدیم. اما شاید یه بخش عظیمی ازین ماجرا به خود ما زنها برمیگرده. چرا ما میخواهیم کنار مردی زندگی کنیم که از نظر عاطفی حمایتمون نمیکنه؟ دلم به حال زن بودنی که داره هدر میره میسوزه.
در من زنی در حال مردن است
از بس کسی عاشقش نشد

حق با شماست چرا باید یکی پشتیبانم باشه ؟ ولی این در تئوری حرف بی معنی ای هست در عمل من یکی بارها بهش احتیاج پیدا کردم . متاسفم .
ممنون از نظرتون

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.