یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

15 اپریل 2024

-  خیلی سر در گم و کلافه هستم با اینکه خیلی از کارهام رو انجام دادم . البته مساله اصلی اینه که پدرم حالش بده و هیچ کاری برای نمیتونم بکنم . بیشتر از 9  ماهه تقاضای ویزا کردم برای مامان و بابا و هنوز هیچ جوابی نگرفتم و اینم میتونه دلیل دیگه ای باشه که کلافه هستم .

- چند بار راج رو دیدم و همونطور که فکرمیکردم شد . نچسبید که نچسبید . باهاش قرار گذاشتم و برای آخرین بار دیدمش . خیلی هم بیچاره هول بود چون داشت برای 10 -12 روز میرفت اتریش . گفتم میدونم خیلی کار داری ولی باید باهات صحبت کنم . نشست و صحبت کردیم . گفتم تو آدم خیلی خوبی هستی و من ایرادی نمیتونم بهت بگیرم . خیلی هم با من مهربونی ولی من هر کاری میکنم بهت جذب نمیشم و انگار اون کمیستری وجود نداره . هیچ بحثی نکرد و اصلا سعی نکرد منو قانع کنه به چیزی و گفت اگه کمیستری نباشه نمیشه کاریش کرد . نشستیم و یه کم حرف زدیم . برای من یه پاکت پیاز گل خریده بود خواستم پولش رو بدم قبول نکردو خداحافظی کردیم . خیالم راحت شد . 

- نوشته رو انقدر تکمیل نکردم که ایران لطف کرد و حمل ه کرد به دشمن دیرین خودش و الان هم منتظر انتقام طرف مقابل هستیم . چه زندگی شیرینی ساختن برای ملت ما این دولت . 

- بالاخره پیدا کردم که چطور میتونم کار ویزای مامان و بابا رو پیگیری کنم و همین الان یه پیغام دادم تا ببینم چطور میشه 

دارن تو دلم رخت میشورن