یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

723 - خساست

- من یه جورایی خسیسم . یعنی از دور انداختن خوشم نمیاد . همش فکر میکنم ببینم چطوری میشه از یه چیزی بازم استفاده کرد . مثلا الان یه  کابینت دارم پر از جعبه خالی قارچ و جعبه پلاستیکی میوه و قوطی های خالی شده و غیره که ازشون به عنوان ارگانایزر تو کشوها و کمدام استفاده میکنم  و الان همه چیز تو دراور و کشوهای میز کارم و غیره منظمه . 

- در همین راستا دو تا رژ لب داشتم که خیلی روشن بودن و رو لبم حالت مرده بهم میدادن ( خب وقتی تو مغازه روی دستمون تست میکنیم اون رنگ روی لب رو نمیشه فهمید ) یه رژ مایل به قهوه ای داشتم که رنگش بد نبود ولی خیلی سفت بود . یه رژ قررررررمز داشتم که هر وقت میزدم بعدش پاکش میکردم  خلاصه اول دوتا رژ کم رنگ رو با نوک چاقو کنده انداختم توی یه  قاشق بزرگ و چون گازهای اینجا از این برقی القایی نمیدونم چی هستن روی شعله شمع آبشون کردم بعد اون قهوه ای رو کامل ریختم توش بعد نصف یه دونه از این چرب کننده های لب رو ریختم توش و یه مقداری رژ قرمز هم ریختم و بعد که حسابی قاطیشون کردم ریختم توی دوتا از این قوطی های رژی که خالی شده بود و خیلی با احتیاط گذاشتموشون تو یخچال . 

ده دقیقه بعد رفتم برشون داشتم و یوهو ... یه رژ خوشرنگ و چربی ساخته بودم . اونم نه یکی بلکه دوتا . 

- دو تا شیشه روغت زیتون و سرکه ام خالی شده بود شیشه های قشنگی بودن کشیده و بلند . توی گوگل زدم که چطور میشه سرشون رو با وسایل توی خونه برید ;که به عنوان گلدون ازشون استفاده کنم  . دورش نخ بستم و بعد نخهای رو توی استن خوابوندم و دوباره برش گردندم دور شیشه و آتیششون زدم و وقتی آتیش تموم شد یکهو انداختمشون توی یه ظرف آب . یکیش اصلا نشکست از اون خط واون یکی افتضاح شکست . همه اش رو ریختم دور 

- بابا تمام مخترعین و مکتشفین  آزمون و خطا میکنن دیگه . مهم اینه که من الان دوتا رژ خوشرنگ دارم 

722 - یک هفته اخیر

- هفته پر کاری داشتم . از وقتی اومدم تورنتو چند تا پروژه گرفتم . پروژه های کوچیک ولی پولش بد نبوده و به صورت شخص حقیقی کار میکردم . رزومه میفرستادم و چند جا هم مصاحبه رفتم اما فکر کنم بزرگترین نقطه ضعفم مسلط نبودن به نرم افزار Revit  هست که البته کلاسش رو گذروندم ولی خیلی بهش مسلط نیستم و شاید به همین خاطر مصاحبه هام به نتیجه ای نرسیدن . راستش رو بگم خودم هم خیلی مشتاق نبودم فکر کنم ناخودآگاهم خیلی مایل هم نبود و شاید این قضیه توی مصاحبه هام مشخص میشد . 

- توی یه گروه تخصصیه همینجا کسی نقشه کش نیمه وقت خواست . باهاش تماس گرفتم و رفتم مصاحبه یه شرکت کوچیک بود و بعد از قطعی شدن همکاریم گفتن که میخواهیم با تو به عنوان شخص حقوقی قرارداد ببندیم و راهنماییم کردن که چطور شرکت ثبت کنم و بقیه کارهای قانونیش رو انجام بدم که به جز باز کردن حساب حقوقی بقیه اش هم آنلاین انجام شد و در همون زمان هم بکوب در حال کار روی اولین کارشون بودم . 

- در مورد اسم و آرم شرکتم مشکلی نداشتم . از وقتی کلاس معماری داخلی آقای رضا نجفیان رو میرفتم به این فکر افتاده بودم و اسم و آرم شرکتم رو طراحی کرده بودم .خلاصه اولین قسمت کارم رو بهشون تحویل دادم و فرداش که بیکار بودم همش روی سر برگ و کارت ویزیتم و غیره کار کردم و همینطور کادر نقشه های خودم و لایه بندی و غیره . 

- روز بعدش که امروز باشه رفتم و قرار و مدار بقیه کار رو گذاشتم و حالا آماده هستم که روی اولین پروژه شرکت خودم کار کنم . اگه بگم هیجان ندارم دروغ گفتم .  یه مرحله بزرگ تو زندگی منه که البته میدونم امکانش هست به نتیجه نرسه ولی میخوام تلاشم رو بکنم .