یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

764 - روز و روزگار

- روزها میگذره و باز اختیار از دستم خارج شده . برای هفته جدید باید لیست کارهام رو بنویسم و بزنم روی بورد تا به همشون برسم . 

- هوا بالاخره گرم شد و امروز دیگه یه نفسی کشیدم و توی خونه چند لایه روی هم نپوشیدم و خودش خیلی بود . حالا قراره خیلی گرم باشه و اونم بده . تا گرم بشه پسرم خنک کننده رو روشن میکنه و نمیگذاره ما از گرما لذت ببریم . 

- یه فایل صوتی دستم رسید به اسم همه چیز را برداشته ام . در مورد مهاجرت بود و کلی بغض برام آورد. سعی میکنم دیگه دنبال چیزی مثل این نباشم . 

اون روزی که رفتم کتابخونه و بخش کتاب فارسی کتابی دیدم به اسم پاییز فصل آخر است که توی لیستم بود . نمیدونم کی توصیه کرده بود و برداشتم و سریع خوندمش ... ای بابا بازم مهاجرت و غربت و غیره ... اصن کتاب خوندن بهم نیومده ها. 

- هر چند وقت یکبار بهم یادآوری میشه که چقدر دوستهای اینجا همون چای کیسه هایی هستن که فقط دل خوش کنک هستن و دل آدم رو گرم نمیکنن . بدجور هم بهم یادآوری میشه . با کسی به مشکل بر نخوردم ولی یه برخوردایی آدم میبینه که خیلی دلسرد کننده است . 

763 - یه روز خوب

- به طور اتفاقی یه روز خیلی خوبی برام ساخته شد .

- باید میرفتم شهرداری تا یه سری اطلاعات بگیرم . پارکینگ توی اون منطقه خیلی گرونه . اگه میخواستم هم با اتوبوس برم همون قیمت در میومد . هر بار با ماشین رفتم بخاطر قیمت بالای پارکینگ سریع رفتم و برگشتم اما آخر هفته بچه ها دوچرخه خریده بودن و امروز با خودشون نبردن مدرسه . منم سوار دوچرخه دخترم شدم و راه افتادم . حدود ۱۷ دقیقه روی گوگل نشون داد و رفتم و دوچرخه رو قفل کردم و رفتم شهرداری و کارم سریع هم انجام شد . بعد دیدم عجله که ندارم سری به کتابخونه مرکزی زدم که تازگی و بعد از بازسازی کلی باز شده. کتابخونه خیلی محیط دلنشینی داره و یه دور زدم و بعد پرسیدم کتابهای فارسی کجاست و رفتم یه کم از دیدنشون لذت بردم و دوتا برداشتم و با دوچرخه برگشتم خونه . 

مدت زیادی بود دوچرخه سواری مفصل نکرده بودم ُ هوا یه کم سرد بود اما در کل خوب بود ُ دور زدن توی کتابخونه خیلی بهم چسبید و گرفتن کتاب هم همینطور . از این روزا نصیبتون بشه 

762 - لیست فیلم و کتاب

- با یاری کتابخانه عمومی تورنتو ، لیست فیلمهایی که باید ببینم روز به روز کوچیکتر میشه و به 34 تا رسیده که خیلی کمه نسبت به قبل . اما به یاری تنبلی من لیست کتابهایی که باید بخونم بالای 100 تاست و چیزی ازش کم نمیشه .

میدونم دلیل اصلیش تنبلی خودمه ولی دوتا دلیل دیگه هم بهش اضافه کنین . فیلم دیدن زمان محدودی داره ، هر فیلم رو توی حدود 2 ساعت میشه دید اونهم موقع ظرف شستن و یا آشپزی کردن. کتاب خوندن محدود نیست . آخرین کتابی که در حقیقت به صورت شنیداری مطالعه شد 5 نفری که در بهشت ملاقات میکنی بود که فکر کنم حدود 5 یا 6 ساعت بود و در زمان رانندگی گوش کردم . توی خونه همش به خودم میگم تنبلی نکن و برو کتاب تخصصی بخون .

- کلاس نرم افزار میرم که توی یه کالج هست و واقعا جلسات اول دهنم باز مونده بود از ابعاد و امکانات این کالج . اولین دفعه ای که بدون گم شدن راهم رو توی کالج پیدا کردم سومین جلسه کلاسم بود و مسقیم تونستم از کلاس خودمو به در خروجی برسونم . خیلی بزرگ و خیلی پیچیده است . تعداد کامپیوتری که توش داره بسیار بسیار زیاده و از مرکز بهداشی تا کاریابی و ... تا حتی مرکز ماساژ داره . حالا خوبه من توی ایران دانشگاه بزرگی میرفتم وگرنه دیگه چقدر دهنم باز می موند . 

- مدیتیشن رو فقط توی کلاس انجام میدم و توی خونه نه و این خیلی بده . باید شروعش کنم . 

- نگرانی در مورد کار هم تمومی نداره ...

761 - شکارچی گوزن

- مریل استریپ توی فیلم شکارچی گوزن به رابرت دنیرو میگه هیچ فکر میکردی زندگیمون اینطوری بشه ؟ رابرت دنیرو میگه نه 

760 - چی بگم ؟

- کلاس مدیتیشن رو رفتم و بهتر از چیزی بود که انتظار داشتم . خیلی خوشم اومد . کلاس نرم افزار رو رفتم و فعلا که خیلی حوصله سر بر بود چون بلد بودمش . سر کلاس خیلی دلم برای معلمم سوخت . از اسمش معلوم بود که عرب هست و کلاس ما هم ساعت ۷ تا ۱۰ شب هست . ساعت حدود ۹ دیدم یه بطری نوشابه باز کرد و شروع کرد به خوردن و فهمیدم که روزه بوده و الان وسط کلاس و با یه بطری نوشابه داره  افطار میکنه . خیلی احساس بدی بهم دست داد و دلم به حالش سوخت . این جلسه میخوام اگه بشه یه چیزهایی براش ببرم که با اونا افطار کنه مثل چایی و خرما . امیدوارم مشکلی نباشه اگه این کارو کنم . 

- کار به بن بست خورد و در حال گشتن برای کار دیگه هستم . یکی از بزرگترین ضربه هایی که خوردم این بود که تا حالا این اتفاق برام نیفتاده بود و البته خیلی محترمانه و دوستانه باهام صحبت کردن و گفتن تو work  ethic ‌خیلی خوبی داری ( معنیش نمیدونم چی میشه ) ولی ما فکر کردیم سینیورتری ولی نیستی و الان ما سینیور میخوایم و کلی عذر خواهی و غیره که خب از حال بد من در اون زمان کم نکرد . 

- راستی به این دلیل  کلاس نرم افزاری رو که بلد هستم میرم که برای اینا مهمه که گواهی پاس کردن این کلاس رو از یه جای معتبری توی کانادا داشته باشی . خیلی هم پشیمونم چرا از روز اول نرفتم .