ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
1- تو نتفلیکس میچرخیدم رسیدم به سریال گری آناتومی ، هوس کردم ببینم . اپیزود اولش رو دیدم . مردیت برای دیدن یه جراحی مغز میره تو اتاق عمل و زیر ذره بین عمل رو میبینه وقتی میاد بیرون چشماش از حدود 40 ساعت بیخوابی و سر پا بودن قرمزه ولی لبخند از لبش دور نمیشه . جراح که میاد بیرون بهش میگه جراحی خوبی بود و من الان (high) یا به قول خودمون نشئه هستم و نمیدونم چرا مردم مواد مصرف میکنن وقتی اینطوری میشه شد؟
2- نمیدونم چند بار اینطوری شدین ؟ من هر بار میرم طرح کتاب به قول خارجی ها (های ) میشم . بچه هام که از یه غذام تعریف میکنن باز های میشم . مدیرم که از کارم تعریف میکنه های میشم . وقتی یه مشکلی رو تو محل کارم حل میکنم های میشم . چقدر مخدر دور و برمون هست و خبر نداریم .
3- دوستی داشتم که چند وقت بود باهاش تماس نداشتم . یه جوری انگار من همش باید بهش زنگ میزدم .اون اصلا بهم زنگ نمیزد و چون این کار ادامه پیدا کرد منم دیگه بهش زنگ نزدم . وقتی اومدم کانادا (الان اون هم کاناداست ولی نه توی شهر ما ) بهش تکست دادم که شماره من اینه و به نظر میومد بی حوصله بودی ولی اگر حوصله داشتی با من تماس بگیر . اون هم تکست داد که نه من بی حوصله نبودم ولی تو زنگ میزدی و از مشکلات من میپرسیدی و من جواب میدادم ولی وقتی من ازت میپرسیدم جواب نمیدادی و حس کردم داره به شعورم توهین میشه !!!! پس تماسم رو باهات قطع کردم . منم با دوتا شاخ روی سرم بهش پیغام دادم اصلا متوجه همچین چیزی نشدم و اگر اینطوری بوده معذرت میخوام و بله بهتره تو راحت باشی . تمام و خلاص . حس بدی هم ندارم اون یه برداشت اشتباه کرده بود منم براش توضیح دادم که اشتباه کرده و بازم ازش عذر خواستم اما لزومی نداره دوستی به این شرایط ادامه پیدا کنه ...
4- از پیدا کردن دوست جدید فراری هستم . اصلا دلم نمیخواد با شخص جدیدی دوست بشم . بعضی از دوستای قدیم رو هم نمیخوام به هر قیمتی نگه دارم فکر کنم بزدوی حس میکنم توی یه جزیره بدون سکنه زندگی میکنه .
5- و امروز یک ماه از استعفام میگذره ... اتفاق خاصی نیفتاده تا وقتی ایران بودم که عین اسب میدویدم . اینجا بعضی روزها کار دارم و بعضی روزها نه ولی هنوز دنبال شغل نیستم . سنگینی سالها بی وقفه کار کردن روی شونه امه هنوز ...
بله 28 سال از اولین سالی که رفتم سر کار میگذره و حتی 18 سال بیمه ندارم . ما اینیم ..
-بدو بدو های قبل سفر تموم شد و بدو بدوهای بعد سفر شروع شد . بستن چمدون کابوس بدی بود و هنوز هم چمدونها رو کامل باز نکردم چون اینجا جا به اندازه کافی نیست و باید بریم جای بزرگتر . سخت دنبال گرفتن گواهینامه هستم و بعد از اون هم باید ماشین بگیرم که به سبک اینور آبی ها Lease میکنم . بعد هم خونه و وسایل جدید . وقتی خونه رو خوشگلش کردم بعد میرم دنبال کار . خیلی ساده است نه ؟
- الان تنها مشکلم سرما خوردگیه که بیحالم کرده ولی با پر رویی و البته بصورت ملایم دنبال کارهام هستم .
شاد باشین
اوووف کلی بدو بدو داشتم . خیلی از کارها انجام شد ولی دوتا کار مهم اصلا انجام نشد . شاید بخاطر این دوتا کار مجبور بشم زود برگردم ایران . کارهام از دو تا صفحه A4 رسید به یه صفحه A5 . بازم خوبه . نصف چمدونها بسته شد و بقیه اش رو کم کم میبندیم . دیگه .... زندگی میگذره
- همونطور که فکر میکردم سه روز خیلی سریع گذشت . سعی کردم به کارهای اداریم برسم که ای ی ی ی ی کج دار و مریز بود . امروز صبحونه با دوستم رفتیم بیرون که خیلی چسبید و فردا باید برم نمایندگی بیمه برای بار دوم توی این هفته تا شاید بتونم درخواست برم سابقه بیمه ام رو جمع کنم .
- با همکارام تماس دارم و خوبه اما بالاخره این تماس هم قطع میشه ، دیگه زندگی همینه .
- یک کم کار بانکی انجام دادم و بازم کار بانکی دارم که خورد خورد انجام میدم اما یه مشکل بزرگ دارم اونم اینه که معمولا جاهایی که میخوام برم توی مرکز شهره و یا طرح ترافیکه یا جای پارک نیست و وقتی هم ماشین نمیبرم از گرما داغون میشم .
- بدترین قسمت رفتن از ایران اینه که باید وقت بگذاری و بری همه رو ببینی . منم دوست دارم خیلی ها رو ببینم اما خب وقت نمیشه .
- به طرز عجیبی توهم گرفته بودم که نفری 3 تا چمدون میتونیم ببریم و ییهو فهمیدم فقط دو تا چمدون 23 کیلویی میتونیم ببریم و این باعث میشه که اون دو تا چمدونی که بستم رو باز کنم و چیزهایی که میشه نبرم رو بردارم و دوباره بندمشون .
- آدمیزاد هر کاری رو زیاد انجام بده توش متبحر میشه . الان چمدون بستن بعد از 12 سال دائما در راه بودن برام سخت نیست .
- دوتا صفحه A4 لیست کارهام رو نوشتم گذاشتم روی کابینت امیدوارم به همشون برسم .
عزت زیاد