-
26 آپریل 2025
چهارشنبه 3 اردیبهشت 1404 10:42
- الان وسط هفته است که شروع کردم به نوشتن و آخر هفته پستش میکنم . سرم درد میکنه و حس بدی دارم . به احتمال خیلی زیاد همه اش هم از داستان دیتینگ هست مشکلم این نیست که چرا آدمی که با من مچ باشه پیدا نمیکنم . توی هفته گذشته یک نفر رو دیدم و خیلی آدم محترم و خوبی به نظر میومد ولی آدم درونگرا و به اصطلاح شل و ولی بود که...
-
18 آپریل 2025
جمعه 29 فروردین 1404 19:27
- هفته خوبی نداشتم . حتی نمیدونم چرا . حالا مینویسم شاید توش یه چیزهایی دراومد . - سه شنبه رفتیم بازدید سایت و خب من خیلی خوشحال بودم که باز یک قدم به رجیستر شدن نزدیک میشم . کانکس این سایت دورتر از محل کارگاه هست و طبق قوانین باید رفت کانکس و به قول خودشون sign in کرد و بعد رفت به محل کارگاه . برگشتنه هم باید برگشت...
-
۱۱ آپریل ۲۰۲۵
جمعه 22 فروردین 1404 17:59
هفته گذشته ننوشتم . اتفاق خاصی هم نیفتاده بود و حجم کارهام هم طور خاصی نبود ولی هی تنبلی کردم و بعد دیگه یادم رفت . پیمانکاری که کار بازسازی حیاط ( درایو وی ) رو انجام میده اومد و شروع کرد و روز اول کارش از خونه کار کردم و هی رفتم بهش سر زدم و گفتم چکار کنه ولی روز بعد رفتم سر کار و بهم زنگ هم نزد و وقتی اومدم خونه...
-
29 مارچ 2025
سهشنبه 5 فروردین 1404 20:13
. زندگی روی رواله و کار هست کم هم نیست ولی مشکل خاصی جز یه مورد نیست که باید ببینم چی میشه . دو نفر رو که دیدم و یکیش پیگیر نشد و اون یکی هم به دلم ننشست که هیچی ولی یک نفر رو دیدم که خیلی خوشم اومد و واقعا مصاحبت باهاش یه چیز دیگه بود. بسیار مبادی آداب و معلوم بود خیلی خیلی رمانتیکه ولی شرایط زندگیش و جاه طلبیش خیلی...
-
21 مارچ 2025
جمعه 1 فروردین 1404 22:24
- سال نو و عید نوروز مبارک باشه به همه . امسال اولین بار بود که درتورنتو شاهد این بودیم که هوا دم عید گرم شده و حس و حال عید رو میده بهمون . من خیلی حس خوبی داشتم از این موضوع . بازار نوروزی و هیچچچچی نرفتم و واقعا نرسیدم ولی طبق معمول سفره هفت سین چیدیم . امسال اولین بار بود که تخم مرغ الکی سر سفره نگذاشتم و سه تا...
-
15 مارچ 2025
شنبه 25 اسفند 1403 03:49
- سالها پیش جایی خوندم که مغز ما کارهایی که نصفه مونده رو تو خودش نگه میداره و اگه اینا زیاد باشه مغز رو خسته میکنه . در کل جمع کننده خوبی هستم و وقتی یه فایلی بازه اذیتم میکنه هر چقدر اون کار کوچیک باشه . قبل ایران رفتن دوتا کارت هدیه از کیف پولم در آوردم و گفتم ایران که استفاده نمیشه وقتی برگشتم استفاده میکنم . حالا...
-
8 مارچ 2025
شنبه 18 اسفند 1403 17:10
- روز زن به همه خانمها و آقایون مبارک باشه . - شرکت به مناسبت روز زن یه سخنران دعوت کرده بود که به صورت آنلاین سخنرانیش رو در زمان ناهار ! گوش دادیم و البته یه غذای سبکی هم به عنوان ناهار داد . - من اصولا از آرایشگاه رفتن خوشم نمیاد اما این دفعه که ایران بودم دوبار رفتم آرایشگاه و خیلی بهم خوش گذشت . اولین بار رفتم که...
-
7 مارچ 2025
جمعه 17 اسفند 1403 22:36
مهمترین اتفاق هفته گذشته برنده شدن اسکار توسط یک زوج ایرانی بود که فکر انتقادیم بهش رو نوشتم ولی بر همگان واضح و مبرهن است که چقدر همه خوشحال شدن و بهشون آفرین گفتن که با بودجه شخصی این انمیشن رو ساختن و برنده اسکار شدن . - پروژه نه چندان جذاب دیتینگ دوباره کلید خورد . فقط توی یک اپلیکیشن ثبت نام کردم که نمیدونم کار...
-
سوم مارچ ۲۰۲۵ - اسکار
دوشنبه 13 اسفند 1403 21:31
صحنه ای که انیمیشن ایرانی برنده اسکار شد رو بدون صدا دیدم و تو دلم گفتم خانمه موهاشو شونه کرده و رفته اسکار ! من بودم از دو روز قبل در حال حاضر شدن بودم . بعد با صدا دیدم که گفتن تا دیروز ویزا نداشتیم و بعد تر توضیحش رو خوندم که ۳ ساعت قبلش وارد فرودگاه لس آنجلس شدن و تو دستشویی لباس عوض کردن و رفتن تو مراسم اسکار ....
-
اول مارچ 2025
شنبه 11 اسفند 1403 06:49
- سلام به روی ماه همگی . اول ماه مارچ شد و به روز جهانی زن نزدیک میشیم . یادش بخیر پارسال شرکت ما رو دعوت کرد سینما برای دیدن فیلم باربی . یه سانس رو برامون گرفته بودن و پیتزا هم میدادن . با دوستم رفتیم و خیلی خوش گذشت . ظاهرا امسال اون برنامه رو ندارن . - به وقت تحویل نهایی دادن دوتا از پروژه هام نزدیک میشم و تقریبا...
-
22 فوریه 2025
پنجشنبه 2 اسفند 1403 16:06
- هفته ای که گذشت معمولی بود نه سخت و نه آسون غیر از اینکه برف و سرما امون همه رو برید و واقعا کلافه شدیم . فعلا تموم شده و برای چند روز آینده پیش بینی ای نشده که برف میاد و واقعا جا هم نیست برای برف جدید ! عرض خیابونهای اصلی و فرعی کم شده چون برفها رو ریختن اونجا و وقتی میخوایم از خونه در بیام انقدر دو طرف پر برفه که...
-
15 فوریه 2025
شنبه 27 بهمن 1403 15:36
- خب یه مقداری از شرایطی که با محمد و علی داشتم رو توضیح دادم ولی اینو نگفتم که هر دو برای من تموم شده هستن . نه اینکه ازشون بدم بیاد ، نه منظورم اینه که میدونم هیچکدوم با من جور نیستن و نمیشه که پارتنر باشیم . از اون دفعه که محمد منو بیرون دید تا الان جسته و گریخته تماس داریم و یکی از دوستام گفت باز اذیت نشی مارال ....
-
6 فوریه 2025
پنجشنبه 18 بهمن 1403 21:15
وضعیت ذهنیم زیاد خوب نیست . یه چیزهایی رو قاطی میکنم و فراموش میکنم که غیر عادیه . گذاشتم به حساب اینکه الان تو ذهنم خیلی چیزها هست ولی بازم به نظرم غیر عادیه و ناراحتم میکنه . روز پنجشنبه از سر کار اومدم خونه و لباس عوض کردم برم باشگاه . توی راه اون همکارم که با هم درس میخوندیم زنگ زد و گفت جواب امتحان رو گرفتی ؟...
-
اول فوریه 2025
پنجشنبه 11 بهمن 1403 15:08
رضوان جان خیلی لطف داشتی با کامنتی که گذاشتی ولی هیچکس نمیدونه چقدر خسته ام و چقدر بار روی دوشم هست و به زحمت دارم خودم رو راه میبرم . کارهام خیلی بهتر از قبل پیش رفته این اواخر ، دلیلش هم خوبه هم مسخره . مدتی بود دفترچه یادداشت توی کیفم تموم شده بود. دفترچه تو خونه داشتم ولی یادم میرفت بذارم تو کیفم بالاخره گذاشتم و...
-
۲۵ ژانویه ۲۰۲۵
شنبه 6 بهمن 1403 09:47
- این هفته کارم کمتر بود و یه نفسی کشیدم البته کار شرکت نسبتا سنگین بود ولی اون مشکلی نیست . - یه اتفاق بدی برام اقتاده که به افراد خیلی کمی گفتم و میخوام وقتی مشکلم حل شد به بقیه از جمله شما بگم . خوشبختانه همه سالم هستیم و مشکل اداری/قانونی هست که به دوندگیهای من اضافه کرد تا بتونم حلش کنم . - اون دوستم که با خودش و...
-
۱۸ ژانویه ۲۰۲۵
جمعه 28 دی 1403 16:05
- هفته پرکاری داشتم و نسبتا خسته کننده . دوشنبه رفتم شعبه دور شرکت و لباسهای ایمنی رو پرو کردم و اندازه گرفتن بعدش هم دندونپزشکی داشتم . سه شنبه شعبه نزدیک بودم و بعدش رفتم کفش بگیرم . اونم داستانی بود . کفشی که میخواستم سایز من نبود منم وقت نداشتم که برام بیارن یه کفش سنگین گرفتم . بعدش هم رفتم یه سری خرید خونه کردم...
-
۱۳ ژانویه ۲۰۲۵
یکشنبه 23 دی 1403 10:10
خب ببشتر کارهایی که ایران کردم رو نوشتم که مقدار زیادی کار اداری هم بود و تحمل بعضی کارمندهای ایرانی که انگار دارن لطف میکنن کار آدم رو انجام میدن و واقعا این میزان پر رویی و بی ادبی خیلی سخت بود تحملش . مثلا با بابا رفته بودم بانک که کاری انجام بده گفت کارت ملی . بابا کارت ملی جدید درخواست کرده و بهش فعلا فقط رسید...
-
5 ژانویه ۲۰۲۵
پنجشنبه 13 دی 1403 11:23
- ایران بودم و یک هفته است برگشتم . سفر بسیار سختی بود نه فقط برای راه که اون چیز جدیدی نبود ولی داستانهای زیادی داشتم ... - توی راه رفتن و پرواز بین تورنتو تا استانبول یه آقایی کنارم نشسته بود که آخر پرواز یه کم باهم صحبت کردیم و فهمیدم اهل ترکیه است . گفت 1966 اومده بوده ایران و خیلی خوشش اومده بوده . گفتم اون قبل...
-
2 دسامبر 2024
دوشنبه 12 آذر 1403 22:52
- آخر ساله و همه چیز رفته روی دور تند . همه تند تند دارن کار میکنن . یادش بخیر پارسال که رفتم پیش لی لی و فرناز . اون چند روز هم خوش گذشت و هم ناراحت شدم اما در کل خوب بود و انصافا لی لی خیلی زحمت کشید تا به ما خوش بگذره . - این سری که ورزش رو شروع کردم انقدر سر ورزش با این دوستام میگیم و میخندیم که نمیفهمم کی تموم...
-
24 نوامبر 2024
یکشنبه 4 آذر 1403 16:18
- یه نکته جالبی که تازگی باهاش مواجه میشم هجوم آدمهایی که موافق رژیم ایران هستن به کامنتهام بعد از کوچکترین انتقاده . یعنی حتی انتقاد به ارباب پوتین رو هم تحمل نمیکنن . درستش اینه که کامنتهاشون تا وقتی که مودبانه باشه تایید بشه وجواب داده بشه اما با توجه به اینکه تمام رادیو و تلویزیون ایران و روزنامه های ایران دستشونه...
-
18 نوامبر 2024
پنجشنبه 24 آبان 1403 18:51
- اون مستند 9 قسمتی رو بعد از شاید دوماه و شایدم بیشتر تموم کردم . کلا خیلی در مورد سیاستمدارهای امریکا و روسیه میگفت و آخرهاش مسلما خیلی در مورد پوتین صحبت کرد و به نظرم اومد کلا سیاست چیز کثیفی هست ,ولی پوتین یکی از کثیف ترینها هست که مخالفهای خودش رو به روشهای عجیب و غریب از میون برمیداره . البته قبلا مستندهایی در...
-
8 نوامبر 2024
جمعه 18 آبان 1403 19:18
- بالاخره امتحان رو دادم ! روزها و هفته های آخر خیلی سخت گذشت و واقعا یادم نیست آخرین باری که اینقدر درس خونده بودم کی بود ، من راستش بعد کنکور یادم نمیاد دیگه اینطوری درس خونده باشم مخصوصا که رشته ما هم درس خوندنی نبود و همش کار عملی بود . خود امتحان هم یه چالش بود . دو روز پشت سر هم امتحان دادیم چون 4 تا امتحان بود...
-
۲۳ اکتبر ۲۰۲۴
چهارشنبه 2 آبان 1403 14:58
- به نظر میاد پروازم کنسل شده . مسافرت رو میشه یه کم دیرتر رفت اما کلا نگران وضع بی ثبات اون منطقه هستم . - برای زمانهایی که میخوام استراحت کنم یه مستند ۹ قسمتی از نتفلیکس شروع کردم به اسم Turning Point که معنی لغویش میشه نقطه عطف . خیلی جالبه و تا حالا که همش در مورد جنگ سرد بوده ولی قسمت سوم کودتای ۲۸ مرداد و...
-
16 اکتبر 2024
چهارشنبه 25 مهر 1403 21:36
- همه چی به روال سابقه به جز اینکه دل رو زدم به دریا و بلیط ایران گرفتم خیلی خیلی دلم برای ایران تنگ شده و از انتظار برای ویزای مامان و بابا هم خسته شدم . مرخصی هام هم که نمیشد به سال بعد انتقال داد گفتم میرم و جمع و جور میکنم و یه مقدار دکتر میبرمشون و کارهاشون رو انجام میدم بعد وقتی ویزاشون اومد یک هفته ای میرم و...
-
۹ اکتبر ۲۰۲۴
چهارشنبه 18 مهر 1403 12:55
- داریم به اون مرحله حساس : چه غلطی کردم امتحان ثبت نام کردم نزدیک میشیم و من میزنم تو سر خودم . تازه پروژه هام رو راه افتادن و اونا رو هم باید کار کنم . - کار شرکت مثل روال سابقه و کار میکنیم اما چون آدمهای خیلی خوبی هستن و محیط سمی نیست اصلا فشاری حس نمیکنم و با آرامش دارم کارم رو انجام میدم . - یکی دوبار که اینجا...
-
2 اکتبر 2024
چهارشنبه 11 مهر 1403 21:59
- کماکان در وضعیت حسساس کنونی هستم و خیلی گرفتارم . کلاسهام برای فکر کنم دو هفته قطع شد که درس بخونیم و بعد دوبار کلاس رفع اشکال داریم و بعد امتحانه . کللللی هم کار دارم بعداز امتحان که الان میخوام بهش فکر نکنم . - دیروز که خبر حمله رو شنیدم بعدش شونه ام درد گرفت . شایدم ربطی نداشت نمیدونم ولی درد هی شدید و شدید تر شد...
-
۲۳ سپتامبر ۲۰۲۴
دوشنبه 2 مهر 1403 10:47
- پروژه ای که من دارم روش کار میکنم یه معدنه . یه بار داشتم روی یه ساختمونش کار میکردم . چیزی مثل کلینیک که تو نیروگاههای ایران داشتیم ولی اینجا اسمش ER and Rescue building بود . اون موقع حتی دیدن اون کلمه Rescue حالم رو بد کرد که ممکنه توی این معدن تو عمق زمین کسی گیر بیفته و باید برای نجاتشون برن . خبر معدن طبس رو...
-
10 سپتامبر ۲۰۲۴
دوشنبه 19 شهریور 1403 15:37
اتفاق خاصی نیفتاده جز اینکه خیلی سرم شلوغه . یه مقدار کارم کمتر شد رفتم سراغ درس تا دوباره کار زیاد بشه و دوماه دیگه امتحان رو که بدم از درس خلاص میشم . ویزای مامان و بابا نیومده و حسابی کلافه ام . بهترین اتفاق این مدت این بود که کالج پسرم شروع شده و داره کلاساش رو میره . از اونطرف هم قراره نصف هفته سر کار هم بره ....
-
اول سپتامبر 2024
یکشنبه 11 شهریور 1403 15:48
- اتفاق خاصی نیفتاده . بالاخره برای رفرنسی که شده بودم بهم زنگ زدن و فرمش رو برام ای میل کردن . با زوم با رضا حرف زدم و موارد رو با هم چک کردیم که مورد خاصی هم نبود ولی خیلی خندیدیم . آخه وقتی که با هم همکار بودیم من مثلا خواهر رضا بودم و برای همسرش خط و نشون میکشیدم و مثلا خواهر شوهر بازی در میاوردم . اون روز هم تماس...
-
17 آگست 2024
یکشنبه 21 مرداد 1403 21:03
- توی یکی از شرکتهای قبلی یه آقای ایرانی همکارم بود . اسمش رو میگذارم رضا . چندین سال از من کوچیکتر بود و دانشگاهی که درس خونده چند رتبه از من پایینتر محسوب میشد . این آقا چند سال سابقه کار کانادایی بیشتر از من داشت ولی خیلی خیلی وارد تر از من به قوانین شهرداری و کدهای ساختمانی بود . من هر سوالی داشتم ازش میپرسیدم و...