ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
- امتحان رو ۱۷ روز پیش دادم یه بار زنگ زدم ویه بار هم ای میل زدم که جوابش چی شدولی جواب ندادن . خیلی حالم رو گرفتن چون جواب رد دادن که تعارف نداره نمیدونم چرا بی جواب گذاشتن و به نظر من کارشون بی ادبی بود .
-توی این وسط یه کار پیدا کردم که کارش خیلی خوبه ولی حقوقش از افتضاح هم بدتره و قبولش کردم . بدترین قسمتش اینه که باید بازم دنبال کار بگردم .
- دو روز هوا وحشتناک گرم شد شرجی و غیر قابل تحمل اما دیشب بارون اومد و الان خیلی هوا خوبه و پنجره ها رو باز کردیم و داریم از هوا لذت میبریم .
- کلاسی که میرفتم فقط دو جلسه اش مونده و خوشحالم چون ساعت خیلی بدی بود و خسته ام کرد . حالا اول سپتامبر باید یه کورس دیگه بردارم که آنلاینه و یه کم ازش میترسم ولی چاره ای ندارم و برای تایید مدرکم هست .
- دیروز خیلی آشوب بود نزدیک شب بود و آفتاب نبود ولی هوا خفه کننده گرم بود با اینحال نتونستم بشینم و رفتم تو باغچه به هرس کردن و کندن علفهای هرز . خیلی خسته شدم ولی یه کم از آشوب در اومدم .
- چند روز هم خیلی کار میکردم و هم درس میخوندم و خیلی خسته شدم . کارها رو که تحویل دادم درسم هم به یه جایی رسید و معلوم شد امتحانی که دارم ۲ هفته بعدشه برای همین درس رو تعطیل کردم و یه کتاب شروع کردم . همسر خاموش از ای اس ای هریسون . کتاب خوبی بود و کشش داشت اما آخرش رو زیاد دوست نداشتم یه مقدار گنگ بود و اثر بقیه کتاب رو شست و برد . بازم خوب بود در کل ولی نه خیلی زیاد . حالا کتاب بریت ماری اینجا بود رو هم از کتابخونه گرفتم و باید شروع کنم ولی فعلا روم نمیشه . از فردا باید درس شروع کنم و بخونم و قبل امتحان هم دوره کنم که گند نزنم .
- همسر خاموش یه داستانیه مثل داستان امروزه نجفی و مهدی هاشمی و غیره . من توی زندگی هیچکدوم نیستم و حق قضاوت ندارم فقط از این ناراحتم که توی این رابطه دو طرفه ازدواج اگه سردی یا طلاق عاطفی اتفاق بیفته فقط مرد هست که میتونه بره شرعی و قانونی خلا عاطفی / نیاز جن سیش رو تامین کنه و زن باید بشینه نگاه کنه . اگه این موضوع دو طرفه بود برای من میتونست قابل قبول باشه و البته زندگی ای رو هم دیدم که بخاطر سردی مرد خانواده و با وجود یه بچه خردسال از هم پاشیده . شاید اگه زن میتونست نیاز جن سی اش رو جای دیگه برطرف کنه اون زندگی بهم نمیخورد . کاری که ظاهرا بعضی از مردها میکنن .
- دیشب جشن فارغ التحصیلی پسرم بود و امروز هم مراسمشون . دلم میخواست براش باشکوه تر برگزار بشه که خودش این کارو نکرد و خیلی همه چی رو ساده گرفت . اما من یه حس دوگانه و متناقض داشتم . امروز توی مراسم براشون خوشحال بودم و دلم گرفته بود که اینهمه درس خوندم حتی یک بار توی عمرم این لباس رو نپوشیدم و اون کلاه رو سرم نگذاشتم . به نظرم بی انصافی بود .
- رسیدیم خونه لباس پسرم رو پوشیدم و کلاهش رو گذاشتم و از خودم عکس گرفتم . حساب کردم دیدم 23 سال بعد از فوق لیسانسم هست . دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدنه