ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
- خب کامپیوترم بعد از ۴ هفته رسید دستم و همین الان در بدر دنبال حرف پ توی کیبوردش بودم
-تقاضای ترفیعم قبول شد ولی افزایش حقوق بجای ۱۲ درصد شد ۷ درصد که کمی نامید کننده بود ولی گفتن که ۳ ماه دیگه اون ۵ درصد رو میدن که خدا میدونه .
- کارهای برقی خونه به بدبختی تموم شد و یه نفسی کشیدم از این کار که انجام شد . دیگه تا وقتی داستان کابینتها و بازسازی آشپزخونه بخواد انجام بشه کار اساسی انجام نمیدم . کارهای خورده ریزی که خودم انجام بدم فرق داره چون خرج زیادی نداره .
- چند تا فیلم و یه سریال دیدم . فیلم All the President's Men با بازی داستین هافمن و رابرت رد فورد که ماجرای واترگیت بود و قشنگ بود . فیلم the Intouchable که یه فیلم فرانسوی بود و فوق العاده ُ فوق العاده بود . اگر ندیدین همین الان برین ببینین . یه سریال ۷ قسمتی هم تازه نتفلیکس آورد به اسم the queen's gambit که اونم بسیار بسیار قشنگ بود و دیدم تموم شد .
- پروژه ای که تو خونه داشتم رو دارم لک و لک انجام میدم و این خیلی بده باید بیشتر وقت بگذارم .
-پس چرا بازم دارم مینویسم ؟ برم سر پروژه ام :)
- وقتی اومدیم این خونه یک سال از اومدنمون به کانادا میگذشت . بیشترش رو کار نداشتم و برای اینکه میدونستم جابجایی دارم و البته به دلیل ملاحظات مالی وسیله زیادی نخریدم . وقتی هم خونه رو خریدیم که اوضاع مالی سخت تر شد . صاحبخونه قدیمی داشت میرفت به یه آپارتمان بنابراین جای زیادی برای همه وسایلش رو نداشت و بعضی وسایل رو برای من گذاشت . مهمترینش وسایل باغبونی بود که فکر نکنم با 1500 دلار هم میتونستم این همه وسیله بخرم . یه سری هم میز و کشو و کتابخونه رو بهم نشون داد و گفت اینا شرایط ایده آلی ندارن ، میخواهی ؟ که من گفتم آره چون از هیچی بهتر بود .
توی وسایل یه کتابخونه بود که دیگه زیادی قراضه بود و دیگه این اواخر داشتم حرص میخوردم از قیافه اش . بالاخره امروز رفتم آیکیا و دو کتابخونه کوچیک خریدم و اومدم خونه بلافاصله سر همش کردم و گذاشتم سر جاش . فردا صبح کتابخونه قبلی رو میگذارم دم در که ببرنش و بسی خوشحالم .
- فردا الکتریشن میاد . یک سری روشنایی های خونه رو یا دوست نداشتم یا کم بود و کم کم خریدم و گذاشتم کنار و فردا برقکار میاد برای نصب .
- پروژه بعدی برای خونه تعویض کابینت ها هست . کابینت ها خیلی قدیمیه و دونه دونه کشو هاش داره میشکنه . خود کشو ها نه ولی یه قطعه خاصی ازش که وقتی سرچ کردم دیگه گیر نمیاد . فعلا دارم باهاش میسازم چون میخوام کابینت ها رو از آیکیا بگیرم و معمولا یه حراجی در مورد وسایل آشپزخونه داره که میخوام اون موقع خریدم رو انجام بدم .
-برقکار که بره میخوام سقف آشپزخونه رو رنگ کنم تا وقتی کابینت ها عوض میشه رنگ کاری کمتری داشته باشم .
- درخواست افزایش حقوق کردم به میزان 12 درصد و این عنوان شغلیم رو هم عوض کنن . فعلا جوابی نگرفتم ولی همزمان برای شغل جدید هم اپلای کردم .
- مرخصی هام رو جمع کرده بودم که با تعطیلات سال نو روی هم بگذارم و ایران برم که کورونا گند زد بهش . حالا میخوام کم کم مرخصی بگیرم . البته یه سری کار هم هست که دارم لیست میکنم برای تعطیلات که انجام بدم .مثل آپدیت کردن پورتفولیوم .
- کامپیوترم بعد 3 هفته هنوز دستم نرسیده و هر بار هم به شرکتش زنگ میزنم کسی برنمیداره
- الان ساعت 5 صبحه و من از ساعت 2 بیدارم
همین
- لپ تاپم هنوز درست نشده و دارم جون میکنم با این لپ تاپ . فکرشو کنین خواستم رزومه ام رو آپدیت کنم بفرستم دیدم آفیس نداره !!! منت دخترم رو کشیدم یه ساعت کامپیوتر اونو گرفتم ولی کار تموم نشد . حالا در حال دانلود کردن آفیس هستم که نصب کنم . بدبختیه .
- تازه رزومه آپدیت شده ام هم توی اون کامپیوتر بود ! از توی ای میلهام آخرین رزومه ام رو پیدا کردم و از پی دی اف به ورد تبدیلش کردم و نشستم به آپدیت کردن . بگذریم که توی این تغییرات لی اوتش هم حسابی به هم ریخته بود .
- مشغول کار هستم طبق معمول و این خوبه . الان فکرم اینه که درآمدم رو ببرم بالا . همین
-نمیدونم چرا یکهو پیله کردم به فیلم ایرانی دیدن و اینا رو دیدم : مردی بدون سایه ( خیلی مالی نبود ) - لتیان ( خیلی خوشم اومد ) - عصر جمعه ( زیاد خوشم نیومد ) و الان هم دارم نیمه شب اتفاق افتاد رو میبینم که تا اینجا خوشم اومده . راستی شهر زیبا رو هم برای بار دوم دیدم واقعا عالی بود . آهان نمیدونم فیلم ایرانی محسوب میشه یا نه ولی Everybody knows که اصغر فرهادی ساخته ولی همه فیلم اسپانیا هست و هنرپیشه هاش هم ایرانی نیستن رو دیدم و به نظرم عالی بود . بازم هست مینای شهر خاموش که خیلی قشنگ بود .
-هر سال اینجا منت میکشیدن بیاین واکسن آنفولانزا بزنین . ما هم سر راه اولین داروخانه ای که میدیدیم می ایستادیم و میزدیم . امسال اصلا گیر نمیاد و من هنوز نتونستم بزنم انقدر که مردم ریختن واکسن زدند .
- حالا درست جون کندم و این کامپیوتر رو ست آپ کردم ولی باز امیدوارم این هفته کامپیوترم رو بهم بدن . خسته شدم از دست این .البته بازم خوب بود که این بود . عمرا بچه ها بهم کامپیوتر میدادن . البته اونا هم کلاس و درس دارن .
-با خرجهایی که این ماه روی دستم مونده باید سیستم ریاضت اقتصادی سفت و سختی رو در پیش بگیرم . اما راستش نمیدونم از کدوم خرجی بزنم ؟ اصولا اهل ریخت و پاش نبودم تو زندگی . داستان تحت فشار مالی بودن هم مال امروز و دیروز نیست . از وقتی یادمه همینطور بوده .
-خب آفیس نصب شد و رزومه رو ادیت کردم و سابمیت کردم دیگه نمیدونم چی میشه
خوب باشین