یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

695 - حس خوب

دو هفته ای که گذشت یه کم راحت نبود . هفته پیش یه سفر کاری یک روزه به گناوه . صبح پرواز به بوشهر ، زمینی تا گناوه کار و کار و کار پشتت سر هم ، بعد شب دوباره زمینی بوشهر و با پروازی که تاخیر داشت تهران . به طور خلاصه صبح ساعت 4و 20 دقیقه پاشدم و رفتم فرودگاه و شب ساعت 1 رسیدم خونه . دیروز هم یه سفر کاری دیگه کرمانشاه ، با اتوبوس شب رو ساعت 11 و نیم حرکت کردم و صبح رسیدم بدو بدو کارام رو انجام دادم که واقعا با ناباوری تموم شد و برگشتم ترمینال و اومدم سمت تهران . ده شب خونه بودم نزدیک 24 ساعت طول کشید که 16 ساعتش رو توی راه بودم .

اما در کل بد نبود . مخصوصا کرمانشاه هوا عالی بودو هی رگبار میزد . رفتنه که شب بود و اگر هم خواب نبودم تاریک بود ولی برگشتنه که توی روز برگشتم انقدر اطراف جاده سبز و قشنگ بود که کلی کیف کردم . 


سه تا فایل صوتی به دستم رسید به نام مسیر اصلی . دوستی بهم داد و گفت فایل خوبیه اما گوش نداده بودم . توی سفر گناوه گوش دادم و توش گفته بود که هزینه اش رو باید بپردازین . تهیه کننده و سخنرانش آقای شعبانعلی بود که من خیلی نوشته ها و کاراشون رو دوست دارم . رفتم تو سایتشون که ببینم کجا و چقدرباید پرداخت کنم که خودشون توضیح داده بودن که پرداخت لازم نداره و رایگان شده . بدون اغراق از وقتی این فایلها رو گوش کردم حالم خیلی بهتره . یکی از دوستام هم احساس کردم حالش گرفته است فایلها رو بهش دادم و توضیح هم دادم که پرداخت لازم نداره . اون هم گفت وقتی گوش داده حس بهتری پیدا کرده . 


پنجشنبه صبح خیلی شیک بدون اینکه مهمونی بخوام برم یا کار خاصی داشته باشم رفتم آرایشگاه و موهام رو برام سشوار کشیدن و لاک زدن و با حس خیلی خوبی از آرایشگاه اومدم بیرون . حس اینکه من لیاقت دارم به خودم برسم نه اینکه برای انجام وظیفه و به دلیل مراسمی باید برم آرایشگاه . 

693 - گوریل انگوری ؟

- دارم قدم زنون میرم خونه . همیشه یه مسیر کوتاهی رو باید پیاده روی کنم تا برسم به جایی که تاکسی سوار میشم . توی راهم توجهم به یه خانم جلب میشه که توی ایستگاه اتوبوس نشسته .  قاب گوشیش و کفش ورزشیش بنفشه خیلی هم خوش رنگ یه کم دیگه میرم جلو کوله پشتیش هم از پشت خود خانمه پیدا میشه که اونم بنفشه خیلی خوشم میاد و رد میشم . یه کوچه دیگه که میگذره میبینم یه خانمی داره جلوی من راه میره که مانتوش چهار خونه خاکستری و بنفشه خیلی هم شیکه و ژاکت بنفش هم پوشیده ، با خودم میگم عجب . یه کم جلوتر که البته گل فروشیه و عجیب نیست یه عالمه کل بنفش میبینم . 

نکنه من دارم تبدیل میشم به یه گوریل 16 متری که همه چیزو بنفش میبینه ؟ 

692 - شبکه های اجتماعی

دنیا در دست شبکه های اجتماعیه . یه خانمی از اون سر دنیا میگه از آزارهایی که جنسهای نر توی خیابون به خانمها میدن فیلم بگیرین یکهو دوربینها میشه اسلحه . خانمی داره میگه این جنس نر پایین کوه با زن و بچه اش بوده بعد منو که دیده اونا رو ول کرده پا به پای من اومده تا مزاحم بشه . داره ازش فیلم میگیره مرده دور ایستاده و روشو کرده طرف دیگه تا صورتش توی فیلم نیفته و آبروش نره . دختره داد میزنه خجالت نمیکشی انقدر مزاحم من میشی ؟ مرده جرات حرف زدن هم نداره که صداش تشخیص داده نشه فقط با دست اشاره میکنه برو ... این یه موفقیته این واقعا یه موهبته . چقدر توی زمان جنگ شنیدیم که گشت ثارالله چه بلاهایی به سر بچه های ما نیاورده اما هیچ کدوم مثل این فیلم که دختری با شال قرمز داشت معروف نشد . گفتند دانشجوها سایتی راه انداختن که هر کس مجبور شد رشوه بده بره توش ثبت کنه و آبرو ریزی راه بیفته ... اینم یه پیروزیه . دلم خونه ولی امیدوارم که اینها به نتیجه برسه .

691 - ترمین

امروز دو تا ویدئوی کوتاه دیدم از نواختن ساز ترمین . سازی که دستت رو بالاش تکون میدی و نواخته میشه . به نظر میاد مهارت خیلی زیادی میخواد نواختنش ولی نمیدونم چرا انقدر حس بدی نسبت بهش داشتم . حس اینکه با فاصله قرار میگری و با تکون دادن دستات رو هوا ساز میزنی به نظر جالب نبود. 

یادم اومد سالها پیش گیتار کلاسیک میزدم . گیتار سازی هست که میگیری تو بغلت و میزنی ، حس متفاوتی داره تا پیانو که جلوش میشینی و میزنی . مدتی گیتار زدم ولی ولش کردم  و ادامه ندادم ، به نظرم واقعا استعدادش رو نداشتم . بعد از چند سال کسی به من گفت گیتارت رو بفروش چون به مرور زمان با گرما و سرما خراب میشه . همسرم گفت نفروش ولی ما خیلی به پول احتیاج داشتیم و منطقی تر این بود که بفروشیمش و یه کم از مشکلاتمون کم کنیم . خیلی سفت گفتم نه بریم بفروشیم و چند تا مغازه رفتیم و قیمت گرفتیم و بالاخره برگشتیم به مغازه ای که بالاترین قیمت رو گفته بود . طرف اومد و پول رو داد دست همسرم ، من که تا اون وقت عین سنگ محکم بودم یکهو دلم ریخت . احساس کردم که جدیه قضیه . هیچی نگفتم ولی یواشکی دستم رو بردم جلو و سازم رو نوازش کردم ، انگار میخواستم ازش خداحافظی کنم . هیچی نگفتم و همسرم پول رو شمرد و اومدیم بیرون . چند قدم که دور شدیم همسرم گفت خیلی دلم سوخت که ازش خداحافظی کردی . اون موقع بغضم ترکید و زار زدم . از اون گریه ها که شاید فقط سر خاک عزیزش آدم انجام میده . توی خیابون زاری زدم که دیگه یادم نمیاد اون حس شده باشم . همسرم بغلم کرد و گفت بهترش رو برات میخرم و سعی کرد آرومم کنه .

خب دیگه نخریدم چون نیازی نبود و قرار نبود گیتار بزنم اما هر کس گفت بی پولی بد نیست بیخود گفته . بی پولی افتضاحه . اون گیتار رو اگه نگه هم میداشتم خراب میشد ولی فروختنش خیلی برام سنگین بود . 

690 - شنبه

چار تار گوش میدم و لذت میبرم . یه سری آهنگ رو انقدر گوش دادم که گندشو در آوردم اما ول کن نیستم . بغض از اوهام ، آسمان هم زمین میخورد از 4 تار ، آهنگ خدا از حمید هیراد ، دل خسته از بهنام صفوی ، پرنده از سیاوش قمیشی و تمام ناتمام از پالت . لابد میگین عجب شلم شوربایی ولی همینه دیگه.


روز شنبه است و همیشه روز شنبه هنوز موتورم راه نیفتاده شاید برم یه شیر بخرم بیارم یه نسکافه بخورم به امید اینکه موتورم راه بیفته .