یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

یادداشتهای من

دفترچه یادداشت یه خانم متولد اوایل دهه 50

809

- بارون اومد و هوا یه کم معتدل شد . قدم زدن های صبح ادامه پیدا کرد و کلی داره بهم میچسبه 

- یه سری فروشگاهها که توی مال ها نیستن باز کردن ولی کلی دم درشون صف هست و آدم سرویس میشه 

-اوایل کورونا  یک سری از خانه های سالمندان تو کانادا خیلی کشته دادن و تمام کارمندهاشون اون بیچاره ها رو ول کردن به امان خدا و نرفتن سر کار . دولت ارتش رو فرستاد و دید که مثلا سالمند بیچاره ۳-۴ روزه نه غذا خورده و نه پوشکش عوض شده و یه چیز افتضاحی . خلاصه ارتش رفت که بهشون برسه و فهمیدن اوضاع از اونی که فکر میکردن بدتر بوده و قبل کورونا هم به این بیچاره ها نمیرسیدن و اذیتشون میکردن . دیگه دولت گفت که میخواد با صاحبان این خانه های سالمندان برخورد کنه . خلاصه اینم از عاقبت ما تو این کشور

- لباسهای تابستونی و زمستونی رو جابجا کردم و یه نفس راحتی  از اونهمه لباس کت و کلفت کشیدم . البته اینجا که تابستون دو یا سه ماه بیشتر نیست ولی خب یه نفسی  میکشیم 

- داره به سرم میزنه برم در مورد مدیریت پروژه تحقیق کنم اگه دوره های کالج پارت تایم داره بردارم و خودم رو سوق بدم به اون سمت . موقعیت کاریش خیلی از الان من بهتره 


808 - زمستون و تابستون

- از زمستون ییهو و جفت پا پریدیم تو تابستون . یعنی تا هفته پیش سیستم گرم کننده خونه روشن بود این هفته سیستم سرد کننده . این وسط من یادم نیست روزی بوده باشه که هیچی روشن نباشه .

- صبح پاشدم رفتم قدم زدم و هوا عالی بود یعنی هنوز گرم نشده بود و مسیرهای خیلی قشنگی رو هم رفتم . 

- کار کماکان ادامه داره و خوبه . فشار زیاد نیست و واقعا از این شرایط راضیم .

- قرار شده قسط خونه هامون رو به مدت ۶ ماه ندیم و البته بانک خصوصی که برای رضای خدا ین کارو نمیکنه و بعدا سود روی سود میگیره اما برای شرایط من میارزید و زنگ زدم به بانک که لطفا قسط منو از حسابم برندارین . گفت باشه . چند روز بعد فرت برداشتن !!! زنگ زدم که چرا برداشتین گفتن ببخشید وبهت پس میدیم و یه چک برات میفرستیم . منم هی نشستم و نشستم و چک نیومد . شد ماه بعد دیدم باز فرت قسط این ماه رو هم برداشتن . عصبانی شدم و زنگ زدم بهشون . حالا یه کلمه میگم زنگ زدم مثلا ۴۵ دقیقه یکبار پشت خط تلفن بودم و سرویس شدم . هر دفعه کم و بیش همینه. بعد گفتن ای بابا اشتباه شده و برای چک میفرستیم . گفتم لازم نکرده من هنوز منتظر چک اولتون هستیم بفرستین شعبه میرم بر میدارم  . الان بیشتر از یک هفته گذشته و انگار نه انگار . امروز هم زنگ زدم شعبه هم بعد شونصد ساعت منتظر بودن و هی داخلی های مختلف رو گرفتن آخرش هم گفت پیغام بگذارین . واقعا مشتری مداریشون تو حلقشون

- باز خوبه مستاجرها سر وقت اجاره شون رو میدن 

- این ویکند  از بچه هام در حد برده ها کار کشیدم . برین چمن بزنین ُ ماشین منو تمیز کنین سم علف کش بزنین و ... بدبختها

- خودم هم واقعا میتونم بگم در حال استراحت هستم  . سر کار میرم . خرید و شستن و آشپزی با منه ولی نسبت به چند ماه پیش با بنایی و بردن آوردن بچه ها و کلاس رفتن و ... الان واقعا در حال استراحت محسوب میشم 

807- هارولد لوید

- سریال تموم شد و یکهو به سرم زد ببینم اون فیلم هارولد لوید که شونصد بار دیدیم و توش شهردار نیویورک میشه رو میتونم پیدا کنم یا نه که بعله یوتوب داشت و نشستیم به دیدن . کیفیت که خوب نیست ولی نسبت به فیلمی که سال ۱۹۳۴ ساخته شده عالیه . هنوز تموم نشده ولی کلیت داستانش رو که برای پسرم گفتم کلی کیف کرد و گفت باید جالب باشه .

- تولد دخترکم فرداست و ۱۸ سالش میشه . کلی ذوقش رو دارم عزیز دل مادر

- کار پیش میره و سومین تمرینم رو هم تحویل دادم و دوتا دیگه مونده .

- دلم خون شد برای ارتشی هایی که روی ناو بودن اما انگار خبر بد هم از حد که بگذره آدم سر میشه و نمیدونه در موردش چکار کنه 

806 - DARK

- سریال Dark  رو داریم میبینیم و خیلی به نظرم جالبه . دوبله فصل اولش خیلی بد بود اما به نظرم این فصل بهتره . البته دوبله به انگلیسی چون اصل سریال آلمانیه . اگر کسی سریال های معمایی دوست داره توصیه میکنمش

- دارم یه فایل دانلود میکنم و میزنه ۳ دقیقه مونده و منم خوشحال بعد میرم و میام میبینم زده ۲۹ روز مونده ! زیبا نیست ؟

- انگار دارن کسب و کارها رو کم کم توی استان ما باز میکنن . به نظرم خوبه مخصوصا اگه مردم رعایت کنن . به نظرم که الان رعایت میکنن هم برای خودشون و هم برای اینکه طرف مقابل ناراحت نشه . 

- دوروزه ساعت ۸ صبح میرم شرکت ( ساعت کار اینجا از ۹ شروع میشه ) دیروز رییسم گفت چه زود میای . منم یه جورایی فکر کردم داره میگه زود نیا و الان نشستم که یه جوری برم ۸ و نیم برسم . 

- یه چیزایی دور سرم میگشت در مورد اینکه یه بازسازیهایی تو خونه انجام بدم البته برنامه مال چند ماه دیگه بود ولی زنگ زدم به کانتراکتور و یه برنامه زمانبندی ای گفت که دیدم در حالتی که توی خونه ساکن هستیم امکانش نیست و منتفی شد.

- البته اون منتفی شد به معنی این نیست که بازم دنبال راه حل برای انجامش نگردم :))

-کتاب سه شنبه ها با موری رو تموم کردم . خیلی خیلی ازش خوشم اومد و روم تاثیر گذاشت . عالی بود . سومین کتاب از این نویسنده بود و قلمش رو خیلی دوست دارم. 

- دیشب پشت لپ تاپ نشسته بودم یکهو دخترم اومد منو بغل کرد . قربون صدقه اش رفتم و اونم گفت I am proud of you  . ذوب شدم 


۸۰۵ - پروژه

- یه پروژه قدیمی که تقریبا تمومش کردم به مشکل برخورده و این روزها دارم روش کار میکنم . یادم رفته بود چقدر از کار کردن با این همکار مهندس سازه ام حرص میخوردم . برای من واقعا تعجب آوره کسی که دانشکاه خواجه نصیر ایران لیسانس گرفته  و تو کانادا فوق لیسانس گرفته و Professional Engineering  هم گرفته یعنی تایید کرده مدرکشو ولی واقعا کار بلد نیست و منو دق میده . من مهندس سازه زیاد دیدم ولی این واقعا نوبره . یادم باشه دفعه بعد با این کار نگیرم . 

-وجدانم درد گرفت این بالایی رو نوشتم . آدم خوبیه ولی به نظرم اصلا سواد نداره و دقت هم نمیکنه . شرمنده 

- شرکت هنوز تو شیش و بش هست که توی ماه جدید ما ۷۵ درصد بریم سر کار یا کامل و هنوز این سه روز باقیمونده از ماه رو روی هواییم .

- بیمه ماشینم رو کم کردند و اونهایی که تو کانادا بیمه ماشین میدن میدونن یعنی چی . الان دارم یک چهارم قبل بیمه میدم و این بخاطر اینه که میدونن مردم خیلی کمتر از ماشینشون استفاده میکنن .